Episode:  Abraham  /  Galatians

Listen now for free

Book of Mark

حدود ۹۰ درصد از مرقس، تو متی و لوقا اومده که اصطلاحاً بهشون اناجیل همنظر میگن و بخاطر همین، خیلی از محققای کتاب‌مقدس اعتقاد دارن که چون تقریباً تمام مرقس تو بقیه اناجیل اومده، احتمالاً، مرقس، اولین انجیلی بوده که نوشته شده، هر چند تا قرن ۱۹ بیشتر باور داشتن که متی، اولین انجیل بوده.

از بین بقیه انجیل نویسا، اسم مرقس بیشتر تو عهد جدید ذکر شده و بعد از اناجیل، تو اعمال رسولان و بعد تو نامه‌های پولس و پطرس، اسمش رو می‌بینیم.

  • Chapter 1 - 10
  • Chapter 11 - 16
  • Chapter
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
      • 01 Episode
      • Mark intro

      نص:

      حدود ۹۰ درصد از مرقس، تو متی و لوقا اومده که اصطلاحاً بهشون اناجیل همنظر میگن و بخاطر همین، خیلی از محققای کتاب‌مقدس اعتقاد دارن که چون تقریباً تمام مرقس تو بقیه اناجیل اومده، احتمالاً، مرقس، اولین انجیلی بوده که نوشته شده، هر چند تا قرن ۱۹ بیشتر باور داشتن که متی، اولین انجیل بوده.

      از بین بقیه انجیل نویسا، اسم مرقس بیشتر تو عهد جدید ذکر شده و بعد از اناجیل، تو اعمال رسولان و بعد تو نامه‌های پولس و پطرس، اسمش رو می‌بینیم.

      تو این انجیل، به موضوع‌هایی هم اشاره میشه که تو بقیه اناجیل صحبت خاصی از اونا نمیشه مثلا: عصبانی شدن عیسی و یا فرار کردن شخصی برهنه تو زمان دستگیری عیسی تو باغ جتسیمانی و یا جزئیاتی رو از اورشلیم، که نشون میده اونجا رو خوب می‌شناخته و یا حتی بالاخانه‌ای شام‌ آخر توش خورده شد، جزئیاتش از بقیه انجیل‌ها بیشتره تا حدی که حتی عده‌ای از مفسرا میگن آنجا احتمالاً خانه مریم، مادر مرقس بوده.

      چیزه قابل توجه دیگه اینه که کلمه‌های رومی و لاتین زیادی استفاده شده است و یا کلمه‌های آرامی رو به لاتین ترجمه کرده و یا زمان و ساعت‌ها را بر اساس استانداردهای رومی به حساب آورده یا اینکه رسم و رسوم یهودیا به دقت توش نوشته شده، بخاطر همین هم میگن که این انجیل برای رومی‌ها نوشته شده.

      • 02 Episode
      • Mark 1: 1-8  |  Book of Mark 1 : 1-8

      نص:

      اولین چیزی که همون اول مرقس باهاش روبرو میشیم، کلمه انجیله. این لغت، تو زبان یونانی، به معنی خبر خوشی بوده که میتونسته واسه یونانی‌ها، خبر خوشایندی بوده باشه مثل پیروزی تو جنگ یا باروری خوب مزارع و حیوانات و غیره و وقتی این کلمه رو میشنیدن، منتظر بودن تا خبر شادی بهشون برسه که این بار، این خبر خوش، در مورد راه نجاتی بود که آماده شده بود توسط کسی که پادشاه و پسر خدا بود.

      جالبه که مرقس همون اول انجیل، از لغت، عیسی پسر خدا استفاده می‌کنه اون هم تو دورانی که یونانی‌ها و رومی ها، بت‌ها و الهه‌های زیادی داشتن که به مقام خدائی رسیده بودن. حالا مرقس، از پسر خدا صحبت میکنه که تو ادامه نوشته‌اش، بیشتر خصوصیت و کارهای اونو اشاره میکنه.

      این پسر خدا، کسی بود که مدتی قبل، تو یکی از استان‌های امپراتوری، توسط رومی‌ها و یهودیان اعدام شده بود ولی خیلی‌ها می‌گفتن که اون بعد از مرگ زنده شده. مسیحی‌هایی که تو اطرافشون میدیدن و چیزایی که راجع به عیسی ازشون میشنیدن، باید حسابی کنجکاوشون کرده باشه که این شخص کی بوده. واسه همین، نباید چیز خیلی عجیبی بوده باشه که مرقس همون اول در مورد الوهیت عیسی صحبت میکنه.

      مرقس با آوردن پیشگویی اشعیا، پیامبری که ۷۰۰ سال پیش از عیسی زندگی میکرده، ‌داره این موضوع رو یادآوری میکنه که این خبر خوش، اتفاقی بوده که مدتها پیش توسط پیامبران پیشگویی شده بود و با اشاره به پیام یحیی، داره اعلام می‌کنه که الان، وقتی هستش که این پیشگویی‌ها شکل گرفته و داره انجام میشه.

      • 03 Episode
      • Mark 1: 9-13  |  Book of Mark 1 : 9-13

      نص:

      توی متی ۳: ۱۵ میخونیم که وقتی یحیی به عیسی میگه که من نیاز دارم از تو تعمید بگیرم، عیسی جواب میده که بگذار فعلاً اینطور باشد، زیرا به این وسیله احكام شریعت را بجا خواهیم آورد.

      طبق تورات، کسی که قصد خدمت تو معبد رو داشته به عنوان کاهن، لاوی یا هرچی، باید حداقل ۳۰ سال سن میداشت و بعد از آموزش دیدن و آماده شدن، واسه‌ی خدمت تو معبد،‌ باید مسح و تائید میشد و بدون این مقدمات، اون اجازه خدمت تو معبد را نداشته. بعد، عیسی رو می‌بینیم که توی نامه به عبرانیان یا تو مزامیر، اون رو کاهن اعظم معرفی میکنه و وقتی که تعمید می‌گیره، مسح شدن اون رو با اومدن روح‌القدس به شکل کبوتر و تائید شدن هم توسط صدایی که از آسمان شنیده میشه، میبینیم که اینها نشونه‌ای از به انجام رسیدن وعده‌ی خداوند تو مزمور ۲: ۷ یا اشعیا ۴۲: ۱ داده بود.

      تعمید عیسی هم بخشی از تورات بوده که عیسی باید تمام آنها را انجام میداده چون اون گفته بود که نیامدم تا تورات و کتاب‌های انبیا را باطل کنم بلکه تا آنها را تمام (کامل) کنم. پس عیسی به عنوان کاهن اعظم باید تمام بخش‌های شریعت را به انجام می‌رسوند و با تعمیدی که گرفت و آمدن روح‌القدس به اون، پیشگویی یحیی تائید شد که اون مسیح هستش که با روح‌القدس و آتش تعمید میده.

      • 04 Episode
      • Mark 1: 14-20  |  Book of Mark 1 : 14-20

      نص:

      خدمت یحیی، تمام شده و خدمت عیسی، تو اسرائیل شروع شد که پیامش هم آغاز پادشاهی خدا بوده.

      اگه دقت کنید، متوجه میشید که محتوای پیام یحیی با عیسی، کمی تفاوت داشت. یحیی می‌گفت: «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیکه » یا از نزدیک بودن زمان داوری صحبت می‌کرد که زمان توبه رسیده وگرنه تو خشم و داوری خدا قرار می‌گیرن و پیام عیسی این بود: «زمان به کمال رسیده و پادشاهی خدا نزدیک شده است، توبه کنید و به این خبر خوش ایمان آورید». یحیی از اتفاقی که قراره بود بیفته صحبت میکرد و اونو بشارت میداد و عیسی از شروع اون صحبت میکنه و میگه الان که به زمان پادشاهی خدا نزدیک شده‌این، باید رفتاری مناسب با پادشاهی خدا داشته باشید.

      پادشاهی خدا، از مهمترین موضوعاتی که تو اناجیل اومده. این لغت ۱۴ بار تو مرقس و ۵۰ بار تو متی و ۳۹ بار توی لوقا اومده. ملکوت یا پادشاهی خدا که یهودیان سالها انتظارش رو میکشیدن و نزدیک بودنش رو یحیی تو موعظه‌هاش مژده میداد، عیسی با اومدنش شروع کرد. یهودیان دنبال پادشاهی بودند شبیه داوود، که بیاد و اونها را از زیر اسارت رومی ها آزاد کنه و مسیح و یهودیان بر جهان سلطنت کنند، اما اراده و برنامه خدا چیز دیگه ای بود.

      • 05 Episode
      • Mark 1: 21-34  |  Book of Mark 1 : 21-34

      نص:

      عیسی به کنیسه‌ای تو کفرناحوم میره و شروع به تعلیم می‌کنه. روز سبت یا شنبه، وقتی یهودی‌ها واسه عبادت تو کنیسه جمع‌ شدن، اتفاق خاصی میفته.

      عیسی طوری شروع به تعلیم می‌کنه که حتی مردم عادی میفهمن که تعالیمی که اون میده از عالم‌ترین و مقدس‌ترین معلمین اسرائیل خیلی متفاوت‌تره. طوری که رابی‌ها، شریعت رو تعلیم میدادن، معمولاً نقل قول‌هایی از خاخام‌ها و معلمای گذشته رو میگفتن که یا تلمود اومده بود یا تو بقیه کتاب‌های دینی نوشته شده بود و چیزی که به مردم می‌گفتن خیلی وقتا، عملی نبود ولی اگه موعظه عیسی، سر کوه رو بیاد بیارین، اون، دستورات تورات را عمیق و متفاوت تعلیم میداد و بدون اشاره به نقل‌قول‌های بقیه، می‌گفت که من به شما می‌گویم و اقتدارش رو با معجزه‌هایی که انجام می‌داد، ثابت می‌کرد. معجزه‌هایی که سال‌ها بود تو اسرائیل دیده نشده بود به حدی که حتی ارواح پلید اون رو می‌شناختن و توانایی مقابله با دستور عیسی رو نداشتن.

      یهودیا با اخراج کردن ارواح آشنائی داشتن ولی واسه بار اول هستش که کسی رو میدیدن که اینقدر اقتدار داره که ارواح اون رو میشناسن و شروع به التماس کنن تا اونها رو به جهنم نفرسته. شاید یکی از دلايلی که عیسی نمیزاشت تا این روح‌ها صحبت کنن یا مسیح بودن عیسی را اعلام کنند میتونست این باشه که نمی‌خواست بار دیگر رهبرای دینی، کارهای عیسی را به روح‌های شریر نسبت بدن و بخوان اونو متهم کنن که به کمک روح‌های شریره که می‌تونه اونها رو اخراج کنه و اینجوری به روح‌القدس توهین کنن.

      • 06 Episode
      • Mark 1: 35-39  |  Book of Mark 1 : 35-39

      نص:

      دعا، بخش جدا نشدنی از ایمان مسیحی بوده و هست و تو تمام بخش‌های عهد جدید میشه دید که چطور رسولان، کلیسا رو تشویق میکردن که تو دعا کردن، بیدار باشن یا تنبلی نکنن. ما مثل یهودیا، دعاهای واجب روزانه و هفتگی نداریم و اجازه داریم که مستقیم و بدون واسطه به حضور خدایی برسیم که پیش از عیسی، این اجازه وجود نداشت بخاطر گناهانمون. حتما نباید ما نیازی داشته باشیم که بخوایم دست به دعا بشیم و وقتی کارمون راه افتاد، بگیم که خیلی خوب، بیشتر از این بهت زحمت نمیدم و خودم از پس بقیه‌اش بر میام.

      دعا واقعی، از قلبی بیرون میاد که عشق و محبت رو توی وابستگیش به خدا دیده و هنوز این حس و رابطه صمیمی بین اون و خدا وجود داره بدون این این دعا فقط یه وقت گذروندن بدون اینکه هیچ حسی و هیچ رابطه‌ای بین دو طرف پیش بیاد بین قلب ما و قلب خدا.

      خداوند، خواسته‌هامون رو میدونه قبل از اینکه بخوایم به زبون بیاریم ولی تو دعائه که میتونیم به بعضی از خواسته‌های اون پی ببریم و اونا درک کنیم و مثل یک پدر باهاش حرف بزنیم. با بودن تو حضورشه که میتوینم تغییر کنیم یا توانش رو داشته باشیم که تو شادی یا غم، زندگیمون رو با شکرگزاری ادامه بدیم.

      بالا نگه داشتن دستای موسی رو تو جنگ با عمالیقی‌ها رو به یادتون میاد؟ گاهی نیاز داریم کسایی مثل حور و هارون رو تو زندگی و دعاهامون داشته باشیم و اینقدر پافشاری و اصرار بکنیم تا پیروزی برامون بیاد. یادمه تو ایران با میسیونرهایی آشنا بودم که، گاهی چند روز به خارج شهر میرفتن، بعد برای خدمتی که توی ایران داشتن بین مسلمان‌ها و فارس‌زبان‌ها، تو روزه و دعا میموندن. اونا می‌دونستن که چقدر به این موضوع محتاجن و بدون حمایت و بدون مشورت با خداوند، امکان نداره توی ماموریت و خدمتشون پیروز بشن. اگه زندگی روحانی و رابطه شخصی ما با پدر برامون مهمه، نمیتونیم از دعا، چشم پوشی کنیم.

      • 07 Episode
      • Mark 1: 40-45  |  Book of Mark 1 : 40-45

      نص:

      برای کنترل این بیماری، تورات خیلی سخت‌گیرانه، قوانینی رو وضع می‌کنه واگه کسی درگیر جذام بود، باید از خانه و قبیله خودش جدا میشد و جایی خارج از شهر، زندگی خودش ادامه میداد. هر کی، اونو لمس میکرد، نجس بود و باید مدتی قرنطینه میشد، بعد از مدتی، اگه به جذام مبتلا نشده بود، می‌تونست قربانی بده، لباسش رو بشوره، موهاش را بتراشه، غسل کنه و بعد به زندگی عادیش برگرده، ولی اگر مبتلا شده بود، اون هم باید از جامعه طرد میشد.

      خیلی‌ها بودن که عیسی رو متهم می‌کردند که به شریعت یا رسم‌های قوم اسرائیل احترام نمیزاره،‌ رسم‌ های زیادی بودند که یهودیا اونا را رعایت می‌کردن یا هنوزم رعایت میکنن ولی برای عیسی زیاد، اهمیت نداشت چونکه قوانینی بود که انسان‌ها اونا رو وضع کرده بودن نه خدا، رسومی بود که انسانی بود پس چه دلیلی داره که بخواد مثل احکام شریعت بهش نگاه کنه ولی میبینیم که وقتی به اون جذامی میگه که بر طبق تورات، باید به سراغ کاهن بره و قربانی پاک شدنش رو بده،برای اینه که تا زمانی که کاهن، شفای اونو تائید نمیکرد و قربانی‌اش رو نمیپذیرفت،‌ اون نجس محسوب میشد و اجازه ورود به شهر نداشت و این یه پیام مهم برای کاهنا بود تا بفهمن که کسی که در صاحب پیشگویی‌ها، اومده، و با دیدن این شفا، کاهن باید اعلام میکرد که مسیح ظهور کرده چون این یکی از نشانه‌های اومدن مسیح بود.

      • 08 Episode
      • Mark 2:1-12  |  Book of Mark 2 : 1-12

      نص:

      قبل از شفا دادن،‌ عیسی دست روی مشکل جدیتر اون میزاره، گناهاش رو میبخشه، دوستایی که با اون همه دردسر، اون فلج رو آوردن، انتظار داشتن که اون راه بره نه اینکه گناهاش بخشیده بشه.

      با مریضی، فلج یا کوری، میشه وارد ملکوت و پادشاهی خدا شد ولی بدون بخشیده شدن، این ممکن نیست، این کاریه که عیسی میکنه.

      مدرک بخشیده شدن گناها یا شفای اون چیه جز اینکه اون شروع کنه به راه رفتن؟

      علما درست میگفتن که فقط خدا میتونه گناهان رو ببخشه ولی چیزی که نفهمیده بودن این بود که عیسی اون قدرت رو داشت چونکه پسر انسان بود. اون کاری که از پدرش دیده بود، انجام داد. شفا انجام شد و ادعای عیسی ثابت. وقتی عیسی از لغت پسر انسان صحبت می‌کنه این یه کدیه که برای یهودیا و علی‌الخصوص رهبرای دینی یادآور کتاب دانیال نبی فصل ۷: ۱۳ـ۱۴هه و به یادشون میاره که پسر انسان که ظاهر میشه، یه انسان عادی نیست بلکه کسیه که پادشاهه و برای داوری انسان‌ها میاد.

      • 09 Episode
      • Mark 2:13-17  |  Book of Mark 2 : 13-17

      نص:

      نفرت عمیقی از مالیات بگیرها تو دل‌های یهودیا بود چون همکاری با رومی‌ها، خیانتی بود که نمیشد ندیده گرفتش چون رومی‌ها، با مالیاتی که دریافت میکردن، ظالمانه به اسرائیل حکومت می‌کردن و حتی عده‌ی زیادی از یهودیا، هر سال بخاطر تلاش برای استقلال پیدا کردن سرزمینشون، توسط همین رومی‌ها کشته میشدن و مردم مالیات‌بگیرها رو‌ با رومی‌ها هم دست میدونستن و دستشون به خون و دارائی یهودیا آلوده میدیدن. اینا بخشی از دلایلی بود که مردم چقدر از اونا نفرت داشتن طوری که حتی می‌بینیم علمای یهود، واسه لطمه زدن به اعتبار عیسی، سوالی در مورد مالیات دادن به رومی‌ها میپرسن که آیا این کار مجازه یا نه؟ که عیسی رو یا مخالف حکومت نشان بدن و بهونه ای واسه دستگیریش پیدا کنن یا اونو ضد یهود و مخالف حیات سیاسی یهودا بخونن.

       قرار گرفتن عیسی بین این مطرودین جامعه، فرصت خوبی واسه منتقدا بود تا اونو دوست گناهکارا بخونن. این لقبیه که خوب میتونستن بهش بچسبونن، چون بر خلاف مذهبیا، اون گناهکارا رو دوست داشت.

      این پاسخ عیسی بهشون بود: بیماران احتیاج به طبیب دارند، نه تندرستان. اومدم تا خطاكاران را دعوت کنم، نه پرهیزكاران را.

      جواب عیسی، هر کی رو می‌تونست به فکر ببره!!! نمیدونیم اونها چه جوابی داشتن که به این حرف عیسی بدن ولی ممکنه با خودشون فکر کرده باشن که شاید ما هم با اون گناهکارا فرقی نداشته باشیم؟ ممکه متوجه شده باشن که شاید ظاهراً بهتر از بقیه باشن ولی باطنشون چطور؟

      عیسی واسه کسایی اومد که طعم دوری از خدا رو چشیدن، میدونن که نسبت به خدا، چقدر گناه‌کارن. رحمتی که مذهبی ها نداشتن، عیسی داشت و این بود باعث جذب و تغییر زندگی کسائی مثل متی میشد.

      • 10 Episode
      • Mark 2:18-22  |  Book of Mark 2 : 18-22

      نص:

      قبل از اینکه بخوایم شروع کنیم خوبه که بدونیم تنها روزی که توی تورات برای روزه گرفتن ذکر شده، روز کفاره، تو ۱۰ام ماه هفتم بود و سایر روزه‌هایی که یهودیان می‌گرفتن، بخاطر سالگرد وقایع مختلف مثل تخریب معبد و چیزای دیگه بود که چیزی به عنوان دستور توی تورات ذکر نشده ازش. این روزه‌ای هم که تو این بخش فریسی‌ها و شاگردای یحیی دارن با عیسی در موردش صحبت میکنن، دستور شریعت نبود و گرنه عیسی هم بدون شک بهش اهمیت میداد، بلکه این از روزه‌های مستحبی بودش که افراد مذهبی می‌گرفتن. همونطوری که تو داستان فریسی و باجگیر توی معبد میخونیم،‌ فریسی‌ها معمولاً ۲ روز تو هفته رو، روزه میگرفتن، روزهای پنجشنبه و دوشنبه، چون اعتقاد داشتن روزی که موسی به بالای کوه سینا برای گرفتن شریعت رفت، پنج‌شنبه بود و اگه یادتون باشه، همه قوم روزه گرفته بودن و بعد از ۴۰ شبانه روز، وقتی برگشت، روز دوشنبه بود، بخاطر همین این ۲ روز رو مقرر کرده بودن برای روزه گرفتن.

      عیسی خودش رو داماد میخونه چون توی عهد عتیق، قوم خدا، نقش عروس رو داشت و خداوند در نقش داماد بود. اینو توی کتاب هوشع و بخش های دیگه عهد عتیق خوب میشه دید.

      تو یوحنا ۳: ۲۶ به بعد میخونیم که یحیی قبل از دستگیری ‌اش به شاگرداش میگه که عیسی داماده خودش فقط دوست اونه که توی شادی داماد شریکه. حالا که یحیی به زندان افتاده، شاگردای یحیی حرف استادشون رو فراموش کردن و عیسی با این جمله به شاگردای یحیی تعلیم یحیی رو یادآوری میکنه و هم به فریسی ها، غیر مستقیم خودش را معرفی میکنه.

      • 11 Episode
      • Mark 2:23-28  |  Book of Mark 2 : 23-28

      نص:

      اما موضوع چیه که این سبت اینقدر مشکل آفرین شده برای یهودیا؟

      سبت، روزه شنبه یهودیان است و روزیه که تو اون، نباید کاری انجام بدن و باید وقت خودشون رو به استراحت و شرکت در مراسم مذهبی میزاشتن چون در تورات نوشته شده که خدا تو ۶ روز جهان رو خلق کرد و در روز ۷ رو سبت قرار داد و اصطلاحاً خدا، آرامی گرفت و اون رو هم برای انسان‌ها مقرر کرد که ۶ روز کار بکنن و روز هفتم استراحت کنن. این دستور چهارم از ۱۰ فرمان هستش که توی کتاب خروج فصل ۲۰، انجام دادن هر کاری رو منع کرده و توی فصل ۳۵ مشخصا میگه کسی که توی روز سبت کار میکنه، باید کشته بشه چونکه حرمت اون روز و دستور خدا رو شکسته. اما آیا کمک کردن به دیگران یا خوبی کردن هم جرم محسوب میشه؟

      توی تثنیه ۲۳ نوشته که هرگاه به کشتزار کسی داخل می‌شويد، می‌توانید با دستتان خوشه‌ها را بچینید و بخورید، ولی نباید از داس استفاده کنید. پس مشکل فریسی‌ها چیه؟

      اعتراض فریسیان این بود که اونا، با اینکار، دارن قانون روز سبت رو میشکنن چون کندن گندم، مثل درو کردنه، سائیدن گندم‌ها واسه جدا کردن پوست هم مثل آسیاب کردن. اونا اینجوری تفسیرش کرده بودن. با این تفسیر،‌ پس شاگردا نه تنها داشتن درو میکردن، بلکه با دستاشون هم داشتن گندم‌ها رو آسیاب میکردن.

      و این یه گناه جسورانه و یک سرپیچی عمدی بود از دستور شریعت.

      این معلمین سخت‌گیر، تورات رو واسه کسی تفسیر میکردن که صاحب تورات و شریعته، از سبت با کسی صحبت میکنن که صاحب روز سبت هستش. با اینکه سبت روز آرامی گرفتنه، ‌میبینیم که عیسی میگه که پدر من هم داره کار میکنه و من هم کار میکنم.

      این افراد رحمت و محبت رو از کسائی که عیسی اونا رو محبت میکنه، دریغ میکنن و میخوان با نگه داشتن تفسیرهای انسانی، رضایت و ترسشون از خدا رو نشون بدن و فراموش کردن که خداوند بهشون گفته بود که رحمت را دوست دارم و پسندیدم نه قربانی رو و نگه داشتن ظاهری شریعت رو. احترامی که اونا برای خدا قائل بودن، کافی نبود چونکه بجای محبت کردن خدا، قوانینی رو وضع کرده بودن که اینقدر خشکه که دیگه نمیشه خدای پر از محبتو از توش شناخت. فراموش کردن که محبت کردن خدا و محبت کردن انسانها، جز بزرگترین دستورات توراته.

      • 12 Episode
      • Mark 3:1-6  |  Book of Mark 3 : 1-6

      نص:

      چرا عیسی با اینکه میدونست مذهبی‌ها نسبت به این روز اینقدر حساسیت دارن، این کارو انجام میده؟

      مریضی‌های مختلفی بودن که عیسی اونا رو شفا داده بود، ولی شفاهایی که تو روز سبت بود، پذیرشش برای مذهبی ها، سختتر بود یا حتی غیر ممکن چون موضوع اینه که: اون رو توی روز سبت انجام داده بود چرا که کسی اجازه نداره کاری تو اون روز انجام بده. باز هم اصل این موضوع مربوط میشد به تعالیم که نسل به نسل توسط رابی‌ها یا تلمود بهشون به ارث رسیده که حتی شفا گرفتن یا شفا دادن رو هم کار کردن حساب میکردن مثلا اگه به لوقا ۱۳ آیه ۱۴ نگاه کنیم، میبینیم که رئیس کنیسه میگه: «شش روز تعیین شده است که باید کار کرد، در یکی از آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز سبت.»

      شفاهای معجزه آسا، خیلی معدود اتفاق میفتاد و سالها بود که پیامبری معجزات و شفاهایی انجام نداده بود و بخاطر همینه که شفا پیدا کردن یا شفا پیدا کردن رو هم بخشی از فعالیت دکترا در نظر میگرفتن. الان، اگه ما مریض بشیم، میتونیم به داروها و قرص‌های زیادی دسترسی داشته باشیم اما در قدیم برای تهیه کردن این دارو، مجبور بودن گیاها یا چیزهای مختلفی رو جمع ‌آوری کنن و آسیابشون کنن و دارویی رو تهیه کنن که یا باید میکوبیدن یا نرم می‌کردن و این، کار کردن محسوب میشد. از آنجا که هر نوع کاری توی روز سبت ممنوع بود، پس برای عیسی هم شفا دادن رو کار کردن محسوب میکردن.

      • 13 Episode
      • Mark 3:7-19  |  Book of Mark 3 : 7-19

      نص:

      معجزه‌ها به حدی زیاد بود که هر کی بیماری داشت،‌ دنبال این بود که خودشو به اون برسونه و یه لمس کافی بود که شفا پیدا کنه. هیچ وقت توی اسرائیل همچین چیزی با این شدت دیده نشده بود، زمان الیاس نبی و الیشع، معجزه‌های زیادی اتفاق افتاده بود ولی چیزی که الان داشت اتفاق میفتاد رو نمیشد با پیامبرای قبل مقایسه کرد.

      هنوز عیسی بینشونه که شاگردا رو برای موعظه و خدمت می‌فرسته،جلوتر می‌بینیم که زمانی که شاگردا برمیگردن، حیرت کردن که چطور به اسم عیسی، بیماران را شفا میدادن و دیوها را اخراج میکردن.

      این همون چیزی بود که انبیا در موردش پیشگویی کرده بودن که اومدن پادشاهی خدا، چقدر پر جلاله و این پادشاهی چقدر نزدیکه

      توی اناجیل، افرادی رو میبینیم که میخواستن با عیسی باشن، مرد ثروتمند فصل ۱۰ یا کسی که از عیسی میخواد بهش فرصت بده تا به خانواده‌اش رسیدگی کنه ولی این اتفاق براشون نیفتاد. عیسی کسایی رو برای کار خودش انتخاب کرده بود که حاضر بودن هر بهایی رو برای بودن با اون پرداخت کنن یا همونجوری که عیسی گفت،‌ صلیبشون رو بردارن و راه بیفتن. از بین هزاران هزار نفری که پشت عیسی راه افتاده بودن، کسایی بودن که کنجکاو بودن یا کسایی که بخاطر نیازهاشون اونو همراهی میکردن یا حتی بی‌ایمان، ولی موندن با عیسی بود که ارزش داشت نه اینکه نیازها یا کنجکاوی‌هاشون ارضا بشه.

      • 14 Episode
      • Mark 3:20-30  |  Book of Mark 3 : 20-30

      نص:

      اخراج کردن ارواح بد از افراد، چیز جدیدی نبود. یهودیا با اون آشنایی داشتند و عده‌ای هم تو این کار تخصص داشتن. جدا از چیزی که عهد جدید اشاره‌ میکنه که عده‌ای از معلمین شریعت این کار رو انجام میدادن، تو دست نوشته‌های که کشف شده هم‌ می‌بینیم مثلاً، ‌یوسیفس، تاریخ نگار قرن یکم، در مورد اخراج کردن ارواح شریر، روش‌هایی مثل سوزوندن گیاهای خاص یا فرو کردن شخص دیو زده تو آب رو مثال میزنه که روش‌هایی بود که تو اون زمان رایج بود یا مطالبی که توی طومارهای قمران پیدا شد، از روش‌های مشابهی صحبت میکنه که برای اخراج کردن روح‌های بد و حتی خیلی از  بیماری رو  اعتقاد داشتن این روح‌های باعث و بانی‌اش هستن.

      حالا عیسی،‌بدون نیاز به ورد خواندن یا چیزی رو دود کردن و …. فقط به روح‌های شریر، دستور مبده و اونا بدون مقاومت، ‌فرار میکردن.

      این موضوع اینقدر خارق العاده بود که با هیچ کدوم از روش‌های اونا سازگار نبود و از طرفی هم نمیخواستن قبول کنن که عیسی، همون مسیح موعوده چون اونوقت دیگه بهانه‌ای نداشتن که بهش ایمان نیارن.

      شاید عنوان گناه نابخشودنی، خیلی سنگین باشه ولی چیز ترسناک اینه که گناهی از کسی سر بزنه که قابل بخشش نباشه. دیدگاه‌ها و تفسیرهای مختلفی از کفر به روح‌القدس هستش و وقتی به متن نگاه میکنیم، به دور از هر تفسیر یا برداشت روحانی، شاید قابل فهم ترینش این باشه که همانطوری که کاتبا و فریسی‌ها کارهای عیسی و روح‌القدس رو دیدن و با آگاهی و فهم، اون رو به شیطان نسبت دادن، این چیزی هستش که دیگر قابل بخشش و عفو نیستش.

      • 15 Episode
      • Mark 3:31-35  |  Book of Mark 3 : 31-35

      نص:

      احترام به والدین، یکی از ۱۰ فرمان بوده که حتی اگه فرزندی،‌به والدینش بی احترامی میکرد،‌ میتونست جون خودش رو از دست بده ولی در مورد عیسی می‌بینیم حتی زمانی که روی صلیب بود، به فکر مریم بوده و اون رو به یوحنا میسپره تا از مریم مثل یه مادر، محافظت کنه.

      این صحبت عیسی تو جمع، بارها واسه من یه تسلی بود که چقدر داشتن ارتباط و نزدیکی با افراد خداترس و کلیسا میتونه واسمون اهمیت داشته باشه که حتی ممکنه نزدیکتر یا مهمتر از ارتباط صرفاً ژنتیکی مون باشه. روزی ممکنه خانواده‌آمون همراهمون نباشه چه توی زندگی چه توی مسائل روحانی ولی همیشه کسائی رو میتونیم تو زندگی روحانیمون کنارمون داشته باشیم که حتی ممکنه از پدر مادر یا برادر و خواهر برامون صمیمی تر باشن.

      درسته که ما توسط والدینمون روی زمین آمده‌ایم ولی این به اون معنی نیستش که خانواده، صاحب ما هستن.

      ما به خدا تعلق داریم و خانواده، از مهمترین چیزهاییه که میتونیم روی این زمین داشته باشیم. تا یه زمانی، ما امانتی هستیم که خداوند، به والدین ما بخشیده و همینطور فرزندان ما، امانت‌هایی هستن که مسئولیتشان با ماست ولی نهایتاً، روزی جدا میشویم و خودمون مسئول کارهامون و رابطه‌امون با خداوند خواهیم بود و عمل کردن به خواست خداوند، ارجحیت داره بر هر چیز دیگه‌ای حتی نظر خانواده.

      • 16 Episode
      • Mark 4: 1-9  |  Book of Mark 4 : 1-9

      نص:

      این مثل عیسی، به شاگردها و به ما اینو یاد میده که واکنش افراد نسبت به شنیدن پیام انجیل، همیشه یکسان نیستش و همه این تشنگی یا نیاز به نجات رو به یه اندازه حس نمیکنن. این میتونست به شاگردا و امروز به ما این پیام رو بده که انتظار اینو نداشته باشین که همه چیز اونجوری که ما دوست داریم، پیش بره چون ملکوت و پادشاهی خدا، قرار نیست با استانداردهای ما پیش بره بلکه به قانون و استاندارد خدا.

      به لطف کتاب‌ مقدس و روح‌القدس و منابعی که تو دسترسمون داریم، فهمیدن و درک کردن بخش های زیادی از کتاب مقدس، آسون شده ولی زمان عیسی، نه روح‌القدس به افراد داده شده بود، نه انجیل تو دسترسشون بود و حتی عهد عتیق رو به راحتی تو دسترس نداشتن.

      بر خلاف بیشتر تعالیم و مثل‌های عیسی، این مثل اشاره‌ی مستقیمی به پادشاهی خدا نمیکنه و بدون شک افرادی که داشتن این داستان رو میشنیدن، براشون گیج کننده و مبهم بود از خودشون میپرسیدن، منظور عیسی چی میتونسته باشه؟ آیا پسر یوسف نجار، میخواد از کشاورزی اینبار چیزی یادمون بده؟ شاگردا هم با بقیه فرقی چندانی نداشتن تا وقتی که آیه‌های بعد رو می‌بینیم که این داستان رو براشون تفسیر میشه.

      این مثال، نشون میده که پذیرفتن عیسی، فقط با یه جواب سرسری، زیاد امکان پذیر نیست. این دعوت، به خیلی‌ها موعظه شد و میشه و خیلی‌ها جواب مثبت میدن، ولی با پذیرفتن و موندن در عیسیه که میشه رشد کرد و ثمر آورد وگرنه از بین رفتن بذری که پاشیده شده، احتمالش خیلی زیاده.

      بذر یا پیامی که تو زمین‌ها ریخته میشه، یکی بود اما کیفیت پاسخ افراد و آمادگی پذیرش انجیل بود که متفاوت بود. سه تا از این ۴ زمین، زمین‌هایی هستن که نهایت بی‌ حاصل میمونن با اینکه هر ۴ زمین، یک ‌پیام رو دریافت کردن و یک بذر رو گرفتن، اما فقط یکی از اون‌ها بود که ازش محصول به دست میاد.

      زندگی و رفتار مائه که نشون میده پیامی که تو دل ما کاشته شده رو چجوری پذیرفتیم و چطور بهش پاسخ دادیم

      • 17 Episode
      • Mark 4: 10-20  |  Book of Mark 4 : 10-20

      نص:

      تو مزامیر پیشگویی شده بود که مسیح با مثال‌ها تعلیم میده و اشعیا ۶: ۹، فصل ۴۳، فصل ۴۴، از زمانی صحبت میکرد که افراد هشدار خداوند رو میشنون یا میبینن اما نمیفهمن، بارها این هشدارها داده شده اما قوم اسرائیل هنوز هم خواب بودن و گوش و چشمای سنگینی داشتن تا نفهمن چرا که آنقدر نسبت به کلام خدا سرسختی کرده بودن تا دیگه قدرتش رو نداشتن که بتونن اونو تشخیص بدن یا بفهمن. حالا با گذشت این همه سال، عیسی باز هم اومده و هشدار میده که گوش های قوم اسرائیل سنگین و بسته شده و باز هم قادر نیستن درک کنن تا توبه کنن و از گناهاشون برگردن

      وقتی به این زمین‌ها نگاه کنیم، نمیتونیم بگیم که فقط زمین چهارمی، بدون مشکل بوده که تونسته ثمر بیاره، چون دانه‌هایی که ثمر میارن هم مثل بقیه دانه‌هایی که تو زمین‌های دیگه افتاده بودن، زیر نور شدید خورشید یا کم آبی یا بارندگی و گاهاً سرما قرار میگرفتن مثل ایماندارانی که گاهاً ممکنه تو شرایط مشابهی قرار میگیرن مثل جفاها، بسته‌شدن کلیساها، دستگیری یا از دست دادن شغل ولی چیزی که هست، اینه که در زمان سختی‌ها، عکس‌العمل ما چی میتونه باشه؟ آیا مثل زمین دوم و سوم، خیلی سریع جا میزنیم یا میزاریم که مشکلات و سختی‌ها، ما رو اینقدر مشغول کنن تا فراموش کنیم چه برکتی تو قلب‌های ما کاشته شده یا اینکه مثل زمین چهارم بعد از تحمل زحمت‌های مختصر، محصولی رو میاریم که برزگر یا خداوند از اون شادی کنه؟

      وقتی داشتم این پیام آماده میکردم، به خودم گفتم ثمره‌ای که تو این داستان داره راجع بهش صحبت میکنه، تو زندگی ما چی میتونه باشه؟ آیا این فقط مربوط میشه به کسائی که بشارت رو از ما میشنون یا مربوط میشه به کاری که روح‌القدس هم تو زندگی‌مون انجام میده؟ تا چندین سال ابتدائی ایمانم، به خودم میگفتم که تو به خیلی‌ها در مورد مسیح و کاری که وسات کرده، بشارت دادی ولی فقط چند نفر ایمان آوردن ولی فلانی رو نگاه کن که با ایمان آوردنش، چندین خانواده زندگیشون عوض شده یا چقدر افراد از طریقشون ایمان آوردن.

      راستش، مدت‌ها شرمنده بودم چون همچین حسی داشتم که نتونستم افراد زیادی رو به سوی مسیح هدایت کنم و ثمر خیلی کمی داشتم ولی خبر خوب اینه که  بعد از مدتی‌ها فهمیدم که این همه اون ثمری نیستش که انجیل مد نظرشه.

      • 18 Episode
      • Mark 4:21-25  |  Book of Mark 4 : 21-25

      نص:

      مثل‌های پادشاهی خدا، جاهی مختلفی از انجیل متی و لوقا اومده ولی توی مرقس، فقط تو فصل ۴ که میتونید اون هم چند تاش رو ببینید، چون مرقس بیشتر روی کارهای عیسی تمرکز کرده بود تا به تعالیش.

      بخاطر شرایط مختلفی که قوم اسرائیل داشتن علی‌الخصوص شرایط سیاسیشون، یهودیا دیدگاه های مختلفی از پادشاهی خدا داشتند. روحانیون یه انتظار و نظر داشتن، مردم عادی هم انتظار و نظر دیگه‌ای داشتن ولی پادشاهی خدا ‌واسه عیسی شکل دیگه‌ای بود که با این تفکرات انسانی، یکی نبود

      پادشاهی خدا یا تعلیمی که شاگردا گرفته بودن، قرار نبود به صورت انحصاری در اختیار شاگردا باقی بمونه، هدف این بود این تعالیم، همه جا برده بشه همونطوری که تو کتاب اعمال رسولان میبینیم چطور زندگی افراد تغییر میکنه. این نور توسط رسولان، همه جا برده شد و این کاریه که امروز به ما داده شده. رفتار و صحبت‌های مائه که میتونه اون نور رو نشون بده.

      ۲ هزار سال پیش شاگردا و امروز ما باید مثل یک چراغ روشنایی بدیم. دنیائی که توش داریم زندگی می‌کنیم، هر روز بیشتر سعی میکنه تا تعالیم و اسم عیسی رو از بین ببره. اگر نور عیسی رو بخوایم پنهان کنیم، چی نصیب ما میشه و چی نصیب کسایی که دوستشان داریم یا هنوز نجات رو به دست نیاوردن!!!؟؟؟

      این مثل عیسی، با یه جمله به پایان میرسه اگر گوش شنوا دارید، بشنوید. این قسمت تو پایان چند مثل دیگه تو متی و مرقس هم میتونیم ببینیم که جدا از هشداری که به مردم و شاگردها میده، میخواد که فقط یه شنونده نباشیم بلکه چیزی رو که براش خونده شدیم و یاد گرفتیم را انجام بدیم.

      • 19 Episode
      • Mark 4:26-34  |  Book of Mark 4 : 26-34

      نص:

      شاید نتونیم ببینیم افرادی دارن توبه میکنن یا دارن زندگیشون رو به خداوند میسپرن ولی این چیزیه که خداوند میبینه که چطور افراد دارن ایمان میارن و زندگیشون عوض میشه مثل زمانی که الیاس نبی، ناامید شده بود چون خداترسی نمیدید ولی خداوند میدانست که ۷ هزار نفر هستند که هنوز وفادار باقی موندن.

      چه بدانیم و چه نه، به عنوان یه مسیحی،‌ما همیشه داریم بذر انجیل رو میپاشیم. ممکنه شاید فکر کنیم بعضی از این بذرها بنظر ما بی ثمر باشن ولی تو زمان خودش، شروع به رشد میکنه. خیلی از صحبت‌هایی که میکنیم یا کارایی که انجام میدیم، تو ذهن مردم باقی میمونه و روزی اونو به یاد میارن.

      دانه خردل هم همینطوره، موضوع این نیستش که این دانه، کوچکترین دانه هستش چون دانه دیگه‌ای هم هستن که از اون ریزترن ولی در واقعیت میخواد اینو به یاد ما بیاره که با اینکه این دانه، شاید به نظر کوچیک و ناچیز به حساب بیاد، ولی وقتی رشد میکنه، دیگه قابل مقایسه با چیزی که اول بوده، نیست. اگر بخواین که روز و شب کنار این بذر بشینین تا ببینین کی رشد میکنه، خودتون رو خسته میکنید،‌ کار خدا هم در ما و در پادشاهی‌اش همینطوره، رشد اون، یک رشد تدریجیه که شاید نتونیم تا روزها یا سال‌ها چیزی ازش ببینیم ولی اتفاقی که میفته، اگه میشد اونو مثل یه فیلم، رو دور تند ببینیم، میتونستیم تغییرات زیادی رو به چشممون ببینیم. کافیه خسته نشیم و دعوتی که داریم رو فراموش نکنیم چون در وقتش، ثمره اون رو خواهیم دید.

      • 20 Episode
      • Mark 4:31-45  |  Book of Mark 4 : 35-41

      نص:

      گاهی طوفان‌ها وقتی شروع میشن که مثل یونس، نا اطاعتی میکنیم و گاهی،‌ بخاطر اینکه اطاعت میکنیم، این طوفان‌ها شکل میگیرن مثل وقتی که شاگردا به گفته عیسی عمل میکنن و سوار کشتی شدن تا به سمت دیگر برن.

      جالبه که باد و طوفان نتونسته بودن عیسی رو بیدار کنن، موج‌هایی که به کشتی میخوردند هم همینطور یا صحبت‌ها و کلنجارهای شاگردا، ولی وقتی درخواست کمکشون بلند میشه، عیسی بیدار میشه. مثل مادریه که تو تمام شلوغی ها، درخواست کمک فرزندش رو میشنوه و به دادشون میرسه.

      عیسی، طوفان رو طوری خطاب قرار میده که انگار نیروئی هستش که به ضد او و شاگردانش بلند شده.

      چند بار تو این فصل دیدیم که عیسی به شاگردان و شنونده‌ها گفت که هشیار باشید که چه میشنوید و در پایان همون روز، شاگردان گفته‌های عیسی را فراموش کردن که به آنها گفته بود که به سمت دیگر دریا برویم. امکان نداشت که اونا غرق بشن چونکه گفته‌های عیسی، حتما انجام میشد چنانکه در این مدت که شاگردا باهاش بودن، هر چیزی که عیسی گفته بود، انجام شده بود. بخاطر اینه که بی‌ایمانی شاگردا سرزنش میشه چون به حرف عیسی ایمان نداشتند.

      وقتی ما امنیت و موفقیت توی زندگیمون داریم که مسیح رو همراه خودمون داشته باشیم. معجزه وقتی اتفاق میفته که تمام تلاش‌های ما بی نتیجه بوده و فقط از دست خداوند کاری برمیاد، اون موقعست که دست خدا رو میشه به خوبی دید و قدرتش رو حس کرد. زمانی که شاگردها از تلاش‌هاشون ناامید شدن، سراغ عیسی رفتن و اونموقع بود که آرامش پیدا کردن.

      • 21 Episode
      • Mark 5:1-20  |  Book of Mark 5 : 1-20

      نص:

      عیسی به منطقه‌ای میره که عمده‌ اونا غیر یهودی بودن برای اینکه که یه نیازمند رو کمک کنه حتی به قیمت اینکه شب تو دریا باشن یا خودش و شاگردها دچار طوفان بشن.

      این نشان میده که جان یک انسان، چقدر برای عیسی با ارزش بود حتی با اینکه ۲ هزار حیوان تلف شدن. اما ارزش جان یک انسان بالاتر از اون حیوانا بود. با اینکه قایق‌های دیگه و انسان‌های دیگه هم دنبال اون توی اون دریا طوفانی راه افتاده بودن، ولی عیسی برای یکی از گوسفندان گمشده یا گرفتارش،‌ حاضر شد همه این کارها را انجام بده و بعد باز به شهر خودش برگرده تا خدمتش رو ادامه بده.

      اینکه چرا این شخص دچار دیو زدگی شده بود رو ما نمیدونیم ولی متی فصل ۱۲ میگه که چون روح، از کسی خارج میشه، باز برمیگرده و اگر جایی باز برای خودش پیدا کنه،‌ با تعداد بیشتری اینبار برمیگرده. تو این داستان ما با یه سپاه طرفیم که تو اصل یونانی میگه لژیون که ۶۰۰۰ سرباز ارتشی رو میگفتن یه لژیون و بنظر میاد این روح‌ها واسه ادامه زندگیشون، نیاز دارن تا تو جسمی زندگی کنن و خودشون رو مخفی نگه دارن تا روزی که روز داوری برسه.

      شریر سعی میکنه از بین ببره، خراب کنه و ویرانی به بار بیاره، ولی خداوند، آرامش میاره و شفا میبخشه.

      خوک‌ها،‌ بدون شک منبع درآمد بزرگی واسه مردم اون منطقه بودن ولی جای تاسفه که، بجای پذیرش عیسی، خواستن که اونجا را ترک کنه. نجاتی که اینقدر بهشون نزدیک بود، بخاطر دنیا دوستی، رد کردن. اگه پایان این داستان رو با داستان زن سامری و مردمی که تو اون شهر زندگی میکردن توی یوحنا مقایسه کنیم، میبینیم چقدر پایان این ۲ شهر غیر یهودی، متفاوته.

      • 22 Episode
      • Mark 5: 21-43 Part 1  |  Book of Mark 5 : 21-43

      نص:

      امروز آیه‌های ۲۱ تا ۴۳ بدون در نظر گرفتن آیات ۲۵ تا ۳۴ بررسی میکنیم و تو پادکست بعدی،‌ به این آیات برمیگردیم در مورد زنی که خونریزی داشت.

      تو فصل ۲ و ۳ دیدیم که تعالیم و شفاهای عیسی تو منطقه جلیل به مذاق مذهبیون زیاد خوش نیومده بود و مخالفت‌هاشون رو خیلی جدی با عیسی شروع کرده بودن. بدون شک فشارهایی هم برای برخورد با عیسی و تعالیمش بین فریسیان و صدوقیان اون منطقه و کنیسه‌ها راه افتاده بود و یایروس کجا زندگی میکرد؟ تو همون منطقه. از طرفی همه جا هم صحبت از معجزات و شفاهای عیسی بود و واسه پدری که تنها فرزندش رو به مرگه، تنها انتخابی که مونده بود این بود که دست به دامن عیسی بشه.

      این موقع بود که عیسی اجازه نداد که ایمان یایروس از بین بره. زبان یونانی، مفهوم جمله ایمان داشته باش رو اینطوری میرسونه که ایمان خودت رو همچنان هم حفظ کن. عیسی ایمان این پدر رو تقویت کرد چون حتی ایمان هر چقدر هم کم باشه،‌خداوند اونو میبینه و براش اهمیت قائله

      وقتی جلوتر میریم میبینیم زمانیه که عده‌ای حرف عیسی را به تمسخر میگیرن زمانی که عیسی میگه این دختر خوابیده. این نشون میده چقدر این افراد به خودشون اعتماد داشتن و چقدر به عیسی بی ایمان بودن. خیلی افراد ممکنه ایمان ما رو به سُخْره بگیرن یا بهش بخندن چرا که بنظرشون غیر منطقی میاد مثل همین افرادی که داشتن به صحبت‌های عیسی میخندیدند، چون ایمانی بهش نداشتن. افراد بی ایمان، نمیتونن مسائل روحانی رو درک کنند ولی ما میتونیم ایمانمون رو مثل یایروس حفظ کنیم هر چند هم شرایط به ضد ما باشن، خداوند میتونه هر غیر ممکنی رو ممکن کنه.

      اسم یایروس، به معنی کسیه که خدا اون را تعلیم داده. اون عیسی را شناخت و عهد جدید، هیچ رابی یا کاهنی را معرفی نمیکنه که با این فروتنی به پاهای عیسی بیفته از اون کمک بخواد.

      مصیبت‌‌ها و مشکلات، میتونن باعث برکت ما بشن اگه اونا ما رو به مسیح نزدیک‌تر کنن.

      • 23 Episode
      • Mark 5: 21-43, Part 2 (5:24-34)  |  Book of Mark 5 : 24-34

      نص:

      از لحاظ شریعت، هر کسیو لمس میکرد، نجس میشد و اون شخص باید غسل میکرد تا پاک شه. با این وضع نه همسری مبتونست داشته باشه نه آینده‌ یا خانواده‌ای. شاید حتی مدت‌ زیادی بود که تنها مونده بود چون هر چیزی که حتی لمس میکرد، نجس میشد. پس کسی حاضر نبود که بخواد با یه همچین کسی زندگی کنه که دائماً بخواد بخاطرش طهارت بگیره.

      قدرتی که اون زن را شفا داده بود، تو لباس عیسی نبود بلکه تو خود عیسی مسیح بود و ایمانی که اون زن به عیسی داشت.یه بار یه موعظه‌‌ای داشتم میشنیدم در مورد این زن که واعظ میگفت بخشی که اون زن از لباس عیسی لمس کرده بود، بخش مقدس از لباس یهودیا بوده که با رشته آبی و سفید بافته میشد که نمادی بود از دستورات تورات و اسم یهوه و این بخش بود که این زن لمس کرد و با ایمانی که به عیسی داشت، تونست شفا پیدا کرد

      تو تاریخ کلیسا، نمونه‌های دیگه ای هم بوده که افراد با لمس کردن لباس و چیزهای دیگه شفا پیدا کرده بودن مثلاً اگه به اعمال رسولان نگاه کنین فصل‌های ۵ یا ۱۹ میبینیم که این اتفاق برای پطرس و پولس هم میفته ولی کتاب مقدس این رو تائید نمیکنه که باور داشتن به لباس و دست زدن و اینجور چیزائه که میتونه شفا بده بلکه اینو بهمون یاد میده که تو اسم عیسی قدرته و ایمان داشتن به این اسمه که شفا میده همونطوری که اشعیا ۷۰۰ سال قبل از عیسی گفت اون کسیه که دردهای ما را به خودش گرفت و با زخم‌هاش ما رو شفا داد.

      اگه دستمون رو روی هر صفحه از انجیل بزرایم، میتونیم ضربان قلبش و رحم و محبتش رو که نسبت به ما داره، حس کنیم که چقدر با محبت و بدون هیچ حد و مرزی ما رو دوست داره. این محبت بود که باعث شده این افراد از همه طرف بهش جذب بشن و بخوان در کنارش باشن.

      • 24 Episode
      • Mark 6:1-6  |  Book of Mark 6 : 1-6

      نص:

      الان که به شهر خودش توی ناصره برگشته، عیسیائی که سال‌ها میشناختنش یا تو همسایگی‌اش زندگی میکردن، الان میبینن که عده‌ی زیادی شاگرد داره یا تعلیم میده یا معجزاتی ازش سر میزنه که از یه پسر نجار بعیده. دوست نداشتن بپذیرن که سال‌ها همچین کسی، تو همسایگیشون زندگی کرده و همچین شخص بزرگی بوده.  کودک‌اش رو دیده بودن و میدانستن که تحصیلات الاهیاتی نداشته یا شاگرد شخص شناخته‌ شده ای نیست و تا همین مدتی پیش، داشته بینشون زندگی میکرده. ولی وقتی شروع به تعلیم دادن میکنه و معجزه‌هایی انجام میده، اون موقع است که حاضر نمیشن اون رو مثل یک نبی بپذیرن.

      تا اون روز معجزه‌های زیادی تو استان جلیل از عیسی سر زده بود و خیلی ها اون رو به چشم دیده بودن و همینطور صدای این معجزات، تو تمام استان جلیل پیچیده بود، ولی غرور و خودخواهی‌شون، باعث شد که نخوان اون رو بپذیرن. بخاطر همین بی ایمانی، مثل شهرهای دیگه، مردم به سمت عیسی نمیان تا پیامش رو بشنون و ازش شفا بگیرن.

      شاید بشه گفت این بخشی از نبوتی بود که شمعون پیر، تو معبد به مریم در مورد عیسی گفته بود که: «این کودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسرائیل تعیین شده است.

      رد کردن عیسی، باعث شد که اون به روستاهای اطراف بره و آنها از عیسی بهره ببرن. همونجوری که مزمور ۱۰۹ میگه: چون برکت را نمیخواستند، از او دور شد و برکت عیسی به روستاها و شهرهای اطراف رسید.

      فکر کنم خیلی از ما، تجربه مشابهی داریم از خانواده یا دوستا و آشناهامون، که باوری به ایمان یا خواندگی ما نداشتن یا حتی ممکنه باعث زحمت‌هایی هم برای ما شده باشن. این بخش تشویق خوبی برامونه که همینطوری که با عیسی مخالف شد و نپذیرفتنش، ممکنه برای ما هم پیش بیاد ولی این موضوع تو اراده و ملکوت خدا، خللی ایجاد نمیکنه

      • 25 Episode
      • Mark 6: 7-13  |  Book of Mark 6 : 7-13

      نص:

      تو دوران عیسی، خیلی از فیلسوفا و معلم‌ها، شهر به شهر دقیقاً همینطوری میرفتن تا تعلیم و دیدگاهشون رو همه جا پخش کنن و مردم این افراد رو به روش‌های مختلفی حمایت میکردن یا از لحاظ مالی یا جایی واسه زندگی کردنشون یا غذا و لباس. همونطوری که بعداً تو کتاب اعمال میخونیم که پولس تو افسس تو یه مدرسه‌ای میمونه و مدت‌ها تعلیم میداد و یا بارها از کلیساها یا افراد دیگه حمایت مالی شده بود.

      شاید زندگی کردن تو همچین شرایطی الان واسه ما، غیر ممکن به نظر بیاد ولی همچین چیزی اونموقع خیلی عادی بود.

      وقتی عیسی شاگردها رو میفرسته و بهشون میگه با خودشون حتی وسایل ضروری رو همراهشون نبرن، چون خود عیسی اونها رو با معجزه‌ها و شفاها حمایت میکرد.

      وقتی عیسی، به شاگردا میگه که چیزی با خودتون برندارید، برای اینه که خدمتی که به افراد سپرده، با مرگ و زندگی مردم سر کار داشت، پس نیازی نبود که برای بشارت و نجات دادن جان‌ها، فکر خودشون رو غذا و راحتی و رفاه و اینجور چیزها مشغول کنن یا بخوان رفتار دنیا دوستی داشته باشن.

      عیسی وعده داده که به فکر پادشاهی و عدالت خدا باشید و چیزهایی که نیاز دارید، خداوند بهمون خواهد بخشید. حتی بیشتر از اون چیزی که نیاز داریم.

      خیلی از سازمان‌های میسیونری یا مسیحی، مبشرها و میسیونرها رو حمایت مالی و روحانی میکنن تا اونها رو تو خدمتشون بتونن حمایت کنن.

      اگه شرایط اینو نداریم که بشارت رو به جاهای مختلف ببریم، شاید بتونیم از مبشرها و خادمین حمایت کنیم تا تو کار بشارت، همراه‌شون باشیم.

      • 26 Episode
      • Mark 6:14-29  |  Book of Mark 6 : 14-29

      نص:

      فصل ۱ خواندیم که‌ بعد از بازداشت یحیی، عیسی به جلیل میره و بشارت پادشاهی خدا رو ادامه میده و یحیی تو شرق اردن منطقه‌ای به اسم بیت عَبْرَهْ خدمت میکرد و اگه به نقشه اسرائیل زمان عیسی نگاه کنید، این بخش، قسمتی از استان پیریه بود که هرود انتیپاس علاوه بر جلیل، اونجا هم حکومت میکرد.

      هرودیا، همسر سابق فیلیپ، نوه هرود بزرگ بود که سودای قدرت گرفتن داشت و میدونست که انتیپاس، مرد دمدمی مزاجیه که واسه یحیی احترام قائله و ممکنه با توبیخ یحیی، انتیپاس دست از هرودیا بکشد و به همسر سابقش برگردد و اینجوری هرودیا قدرت رو از دست میداد چون دیگه نه میتونست پیش انتیپاس باشه و نه میتونست پیش فیلیپ باشه و بخاطر همین هم زمانی که دخترش در برابر هرود میرقصه، بهترین فرصت بود تا از دست یحیی راحت بشه.

      از طرف دیگه، همسر قبلی انتیپاس از خاندان پادشاهی نباطیان که از عرب‌های شرق اردن بودن، که منطقه‌ای بیابانی بود و این طلاق، باعث شده بود که اختلافاتی بین انتیپاس و نباطی‌ها پیش بیاد.

      یحیی بدون هیچ ترسی، تا الان ریاکاری رهبرای مذهبی رو توبیخ کرده بود و حتی اونا رو افعی زاده خونده بود و همه رو به توبه و زندگی خداترسانه میخوند. پس نباید در برابر گناه انتیپاس هم سکوت کنه چون این موضوعی که کل اسرائیل داشتن راجع بهش حرف میزدن.

      حکومت‌ها یا سیاست‌ مدارائی یا افراد ظاهراً مذهبی که هر کاری دوست دارن انجام میدن و هر اعتراضی رو ساکت میکنن. یا گناهایی که تا چند سال پیش حتی صحبت کردن ازش، تابو بود، میبینیم که امروز چقدر رواج پیدا کرده و یا ممکنه بعضی از کلیساها یا رهبرا هم در با اون سازش کرده باشن یا سعی کنن در موردش صحبتی نکنن تا مبادا دردسری براشون درست بشه.

      نیاز نیست جلوی هر اشتباه و گناهی که ممکنه از دوستان ما سربزنه، بایستیم یا جبهه بگیریم. بعضی وقتا میشه با محبت کردن، اوضاع رو تغییر داد ولی در برابر چیزهای بزرگی که میتونه به کلیسا و ایمانداران ضربه بزنه، نباید سکوت کرد.

      • 27 Episode
      • Mark 6:30-44  |  Book of Mark 6 : 30-44

      نص:

      اولین چیزی که توجه منو جلب کرد این بود که مردم با اینکه میدونستن که شب نزدیکه و غذائی واسه خوردن ندارن، باز ترجیح دادن پیش عیسی بمونن حالا هر دلیلی که داشتن. مدتی قبل شاگرها به سفر بشارتی رفته بودن و دیوهای زیادی رو اخراج کردن و بیمارهای زیادی رو شفا دادن، حالا که برگشتن، عیسی ازشون میخواد که این جمعیت چند هزار نفره گرسنه رو سیر کنن.

      این درخواست، غیر منطقی میومد چون اول یه نگاه به جمعیت میندازن و بعد یه نگاه به غذايی که دارن و بعد هم به جیبشون.

      هنوز کار داشت تا شاگردا عیسی را بشناسن و قدرت پادشاهی خدا که بینشونه رو درک کنن ولی، نهایتاً کاری که از دستشون بر میومد رو ‌انجام دادن.

      به تمامی دل خود بر خداوند توکل کن و به عقل خویش تکیه مکن. در همه طریق‌هایت او را بشناس و او طریق‌هایت را راست خواهد گردانید.

      حتی چیز کمی که خداوند به ما بخشیده را میتونیم برای خود خداوند مصرف کنیم و خداوند به آن برکت میده چون تو چیزهای کوچک برای او وفادار بودیم.

      • 28 Episode
      • Mark 6:45-52  |  Book of Mark 6 : 45-52

      نص:

      یه بار دیگه تو فصل ۴ هم دیده بودیم وقتی که شاگردا توی دریا گیر افتاده بودن ولی اون زمان،‌ زمانی بود که عیسی همراهشون بود و توی قایق خوابیده بود اما اینبار که دچار طوفان شده‌ان، دیگه عیسی همراهشون نیست پس احتمالا باید خیلی شدید تر از قبل ترسیده باشن.

      چند ساعت قبل بود که معجزه نان و ماهی رو دیده بودن اما نتونسته بودن درک کنند که عیسی چه معجزه‌ای ازش سر زده. بارها تو تورات خوانده بودن یا شنیده بودن که چطور خداوند به قوم اسرائیل در بیابان غذا میداد و کاری که اینجا عیسی کرد چقدر شبیه به کاری بود که موسی تو بیابان انجام داده بود ولی هنوز نتونسته بودن که درک کنن که این همون نبی بود که موسی تو تورات ازش گفته بود.

      عیسی از دور میبینه که چه اتفاقی افتاده و چقدر زحمت‌ها و تلاش‌های اونا بی فایده است. گاهی این واسه ما هم اتفاق میفته که هرچی تلاش میکنیم هیچ اتفاقی نمیفته. عیسی اینو هم میتونه ببینه و وقتی که زمانش برسه، اون خودش به کمکمون میاد.

      زندگی هر کدام از ما طوفان‌های زیادی داشته و خواهد داشت. زمانی میرسه که ما هم تو مشکلات و گرفتاری‌ها گیر بیفتیم. اگر بخواهیم مثل پطرس به مشکلات نگاه کنیم یا کم ایمانی بشیم، زمانیه که شروع میکنیم به افتادن و فرو رفتن و اگه به عیسی چشم داشته باشیم، میتونیم ادامه بدیم.

      • 29 Episode
      • Mark 6:53-56  |  Book of Mark 6 : 53-56

      نص:

      عیسی به همراه شاگردا به جنیسارت اومده شهری که به گفته یوسیفوس تاریخ نویس، شهری بود که از لحاظ کشاورزی و باغ داری خیلی شرایط ایده عالی داشته که زیاد از کفرناحوم دور نبوده چیزی در حدود ۵ کیلومتر و خیلی از معجزات عیسی تو اون منطقه اتفاق افتاده بود و عیسی شهرت زیادی اون حوالی داشته. حتی با پای پیاده میشد کمتر از یک ساعت این مسیر رو رفت تا عیسی رو دید.

      به محض اینکه عیسی از کشتی پیاده میشه، خبر اومدنش سریعاً همه جا میپیچه.

      مردم میدانستن که عیسی قرار نیست مدت زیادی اونجا بمونه. واسه همین به همه شهرهای اطراف میرفتن تا هرکس رو که میبینن که مریضه، پیش عیسی بیارن چون نگران بودن که این فرصت رو از دست بدن.

      این ایمان‌شون بود که افراد مریض رو با هر سختی که بود، پیش عیسی میاوردن چه روی تخت چه گاری یا لنگ‌ لنگان، چون میدونستن که اونا با سلامتی با پای خودشون برگردن به جائی که ازش اومدن.

      اشعیا ۷۰۰ سال پیش گفته بود: به دلهای هراسان بگویید:

      قوی باشید و مهراسید!

      خدای شما می‌آید. او خود می‌آید تا شما را نجات دهد.

      آنگاه چشمان نابینایان گشوده خواهد شد و گوشهای ناشنوایان باز خواهد گشت.

      آنگاه لنگان چون غزال جست و خیز خواهند کرد و زبان گنگ شادمانه خواهد سرایید.

      چیز جالبی که بار اوله فکر من رو مشغول کرد اینه که این مردم، با محبت میرن سراغ کسائی که بیمار هستن تو اطرافشون تا اونا را پیش عیسی بیارن. این به ما یاد میده که به عنوان مسیحیان، باید سراغ کسایی که تو سختی یا مصیبت‌ان بریم، تا کمکشون کنیم یا براشون دعا کنیم چون یقیناً، خداوند هیچ کس را که روح القدس اونو سمت عیسی هدایت کرده، دست خالی برنمیگردونه.

      • 30 Episode
      • Mark 7:1-13  |  Book of Mark 7 : 1-13

      نص:

      فریسی‌ها و علمای اورشلیم دنبال عیسی راه افتادن تا ببینن چی میتونن به ضدش پیدا کنن. از اونجائی هم که بیشتر مردم یا حتی شاگردهای عیسی،‌ خیلی از رسوم فریسیان رو نگه میداشتن، نشستن دست، موضوع خوبی بود که بخوان عیسی و تعالیمش رو زیر سوال ببرن.

      ولی فریسیان، خیلی زیرکانه، این رو تو زندگی مردم عادی وارد کرده بودند و بهشون فشار میاوردن که این کارها رو باید انجام بدن، چیزی که خدا از مردم نخواسته بود.

      ولی خداوند تورات رو داده بود تا مردم از اون پیروی کنن نه از قوانین من درآوردی که به اسم خدا ساخته شده بود.

      قانون پنجم از ده فرمان، میگفت که به پدر و مادرتون احترام بزارید و این شامل کمک و حمایت‌های دیگه هم بوده ولی اگر کسی با پدر مادرش مشکل داشت یا نمیخواست کمکشون کنه، خیلی راحت بهش میدادن که بیاد و برخی از اموالش رو وقف کنه و تا وقتی که زنده بود، میتونست از اونا استفاده کنه ولی حق بخشیدن یا دادن سهمی از اون رو به والدینش نداشت.

      اینو ما فارس‌ها میگیم کلاه شرعی که از فریسیا یاد گرفته بودن. با زیرکی، دستور خدا رو عوض کردن و متاسفانه این یکی از اون نمونه‌ها بود.

      وقتی که درک پائینی از تورات یا انجیل یا هر قانون دیگه‌ای وجود داشته باشه، عوض کردنش با رسم‌های انسانی خیلی ساده‌اس.

      این چیزیه که فکر میکنم خیلی از ماها هر جایی که زندگی میکنیم، خیلی خوب تجربه‌اش کردیم.

      این اتفاق تو تاریخ بارها تکرار شد و هنوز هم داره تکرار میشه و این خطر همیشه وجود داره. حتی پولس تو نامه کولسیان فصل ۲، تیموتائوس و جاهای دیگه هم هشدار میده که ممکنه درگیر رسومی بشیم که شاید حتی چیز خوبی بنظر برسه ولی در نهایت، ممکنه برای عده‌ای اینقدر تقدس و اهمیت پیدا کنه که رعایت نکردنش حتی بی حرمتی یا گناه تلقی بشه.

      • 31 Episode
      • Mark 7:14-23  |  Book of Mark 7 : 14-23

      نص:

      چندبار با خودم کلنجار رفتم که پاک خواندن همه غذاها، آیا نقض شریعت نبود؟ پس لاویان فصل ۱۱ چی میشه؟ آیا این شکستن شریعت نیست؟

      یا آیا جایی تو انجیل سراغ داریم که عیسی، شریعت رو زیر پا گذاشته باشه یا گناهی ازش سر زده باشه؟ مگه عبرانیان نمیگه که عیسی تو همه چیز شبیه ما شد بجز اینکه مثل ما گناه نکرد؟

      پس آیا این تعلیم بر خلاف شریعت نیست؟ بهش که فکر کردم، یادم افتاد که تعالیم دیگه‌ای هم بود که شاید بظاهر دقیقاً مثل شریعت نبود!!!!

      رفتم سراغ کتاب‌های مختلف که ببینم نظرشون در مورد این چیزا و غذا پاک و اینا چیه؟ مثلاً در مورد خوک خوندم که احتمالاً ناپاک بودنش مربوط میشد به بیماری‌هایی که ممکن بود به انسان منتقل شه، یا بعضی دیگه  میگفتن این بخاطر  قربانی ‌های بت‌پرست‌ها بود چون اونها بیشتر خوک رو قربانی بت‌هاشون میکردن. بعضی‌ها حدس میزدن بخاطر همه چیز خوار بودنش بوده و حتی کسی هم گفت این بخاطر عجیب غریب بودن بعضی از این حیوونها بوده که اینا حرام گوشت اعلا شده

      مشکل اینه که اونجوری که خدا به شریعت نگاه میکرد و از انسان‌ها میخواست، مذهبی‌ها جور دیگه‌ای بهش نگاه میکردن. نه نیاز بود و نه اونا میتونستن که تورات رو عوض کنن اما با سختگیری‌ها و خرافات، شریعتی که خداوند بخشید با تفسیرهایی که از شریعت و غذا و نوع عبادت و …. میکردن، مفهومش رو تو ذهن مردم تغییر دادن. نهایتا روح شریعت رو کنار گذاشتن و فقط به ظاهرش چسبیدن.

      موضوع خوراک نبوده که بتونه ما رو پاک یا ناپاک کنه چون اون از بدنمون خارج میشه ولی چیزهایی تو درونمونه که میتونه ما رو ناپاک کنه. یک ناراحتی اگه بمونه میتونه باعث تلخی و نفرت بشه و نهایتا وجدان رو سخت کنه. یا بقیه گناه‌ها که شاید ما فقط گناه رو ببینیم در صورتی که اونا عمیقاً از تو قلبه که ریشه گرفته و الان انجام شده.

      • 32 Episode
      • Mark7:24-30  |  Book of Mark 7 : 24-30

      نص:

      این فصل رو با افراد مذهبی شروع کردیم که سعی میکردن خودشون رو پاک نگه دارن با شستن دست و پاشون، بعد تعلیم عیسی رو دیدیم درباره ریشه گناه و ناپاکی و الان به داستان زن فینیقی رسیدیم که اونها هم از دید یهودیان ناپاک و نجس بودن چون جدا از گناهکاری و بت ‌پرستی، ظلم‌های زیادی هم تو طول تاریخ به قوم اسرائیل کرده بودن. مرقس از عمد این داستان‌ها رو راجع به پاکی پشت هم گذاشته تا نشان .بده که بدی و ناپاکی، از دید خداوند چیه

      چند سال پیش که واسه بار اول این داستان رو خوندم، باورم نمیشد که همچین چیزی تو انجیل ببینم. چیزایی که در موردش پیدا کرده بودم این بود که این یه مثل بوده که یهودی‌ها واسه غیر یهود‌ی‌ها استفاده میکردن یا اینکه چیزی که عیسی گفته، کنایه‌ای بود به افرادی که خودشون رو بهتر از بقیه میدونستن ولی مثل بقیه یا بدتر ازشون رفتار میکردن یا اینکه میخواست که ایمان این زن رو به شاگرداش نشان بده

      همچین حرفا و رفتارهایی رو همه جا میتونیم ببینیم که نسبت به قوم یا اقلیتی گفته میشه یا جک ساخته میشه. این برای مسیحیا یه چیز عادی نیست و اگه حتی این حرف‌ها راجع بهمون یا قوممون بزنن، واسه ما دردش خیلی عمیق‌تر از زمانیه که حتی در مورد کسی یا قوم دیگه‌ای بشنویم.

      این زن با ایمانی که داشت، واسه ما نمونه‌ایه که چطور باید تو دعا صبر کنیم یا خودمون رو کوچیک کنیم. اگه حس میکنیم که خدا سکوت کرده، شاید نیازه که اصرار کنیم، ولی اگه خسته شیم و پا پس بکشیم، شاید دست خالی برگردیم.

      • 33 Episode
      • Mark 7:31-37  |  Book of Mark 7 : 31-37

      نص:

      اینبار کسی رو پیش عیسی میارن که ناشنوا بوده و لکنت داشته. پس طبیعتاً هنوز چیز خاصی هم درباره خدا نمیدونسته چرا که نمیتونسته با کسی ارتباط برقرار کنه و هنوز هم زبان اشاره ابداع نشده بود که بتونه چیزی رو درک کنه با بخواد چیزی بدونه.

      دیکاپولس بخاطر ساختار رومی یونانی که داشت، همه جا، میشد مجسمه‌ها و بت‌ها و قربانگاه‌ها را دید و اینا ظاهر دین و خدایی بودن که به چشم میومد ولی برعکسش یهودیت، نشانه ظاهری خاصی نداشت که یه نفر بتونه ببینه و تشخیص بده که این یهودیته و این هم بت‌ها و ادیان دیگه که داره پرستش میشه و اگه اون فرد یه معلولیتی داشت مثل این مرد که ناشنوا بود، فهمیدن و دیدن تفاوت‌هایی بین یهودیت و ادیان دیگه خیلی سخت‌تر هم میشد چونکه اون نمیتونست خیلی چیزا را درک کنه.

      پولس تو رومیان میگه که ایمان از شنیدن کلام خدا به دست میاد. حالا این مرد چطور قراره بشنوه و ایمان بیاره.

      عیسی با دست کردن تو گوش‌هاش و لمس کردن زبانش شاید سعی میکرد بهش بفهمونه که قراره چه اتفاقی بیفته.

      چه فایده‌ای داره گوش داشته باشیم ولی نتونیم صدای خدا رو بشنویم. جهان پر از صداهاییه که واسه گوش‌هامون ساخته شدن تا ما رو به خودش مشغول کنه. عیسی بارها میگفت که هر که گوش دارد بشنود.

      آخرین باری که خداوند با ما صحبت کرده کی بوده و جواب ما بهش چی بود؟

      • 34 Episode
      • Mark 8: 1-10  |  Book of Mark 8 : 1-10

      نص:

      فصل ۷ رو با معجزه‌ها تو سرزمین عمدتاً غیر یهودی به پایان بردیم و هنوز عیسی، دیکاپولس رو ترک نکرده که حدود ۴۰۰۰ نفر چند روزه دارن همراهیش میکنن تا اینکه بالاخره غذاشون تمام میشه. جالبه اینجا چیزی نمی‌بینیم که کسی شکایتی کنه که چرا تو بیابون راه افتادی یا نمیدونی اینجا غذا پیدا نمیشه و … و از سرزنش‌ها و غرغرها خبری نیست اونجوری که تو عهد عتیق تو تورات می‌بینیم.

      نکته خاصی که تو این داستان هست اینه که عده‌ی زیادی غیر یهودی بین همین مردم بوده و توی سرزمین همین افراد دست به این معجزه میزنه. در واقع داره نشان میده همون جوری که یهودیا رو دوست داره و به فکرشونه و همچین کاری رو براشون کرد، همونطور هم غیر یهودیا رو دوست داره و اونا هم تو برکت عیسی سهیم‌ان.

      شاید پیش خودمون بگیم که این اتفاقی بود که ۲۰۰۰ سال پیش افتاد، چه پیامی میتونه واسه امروز ما داشته باشه؟

      شاید تو نگاه اول بگیم که شرایط ما اونقدر جالب نباشه که کاره خاصی از دستمون بربیاد ولی شاگردا هم فقط چند تا نان و ماهی داشتن؛ عیسی از همین چیز کم واسه سیر کردن چند هزار نفر استفاده کرد. از دید انسانی، این ممکنه کافی نباشه ولی اگه چیزی که خداوند داده را واسه خود خداوند استفاده کنیم، میتونه با خودش برکت زیادی بیاره. مثل کمک‌هایی که مردم یا کلیساها برای رسوندن انجیل، غذا، آموزش و … تو جاهای دور افتاده یا محروم میکنن، بظاهر ممکنه خیلی زیاد یا چشم گیر نباشه ولی میتونه با خودش اتفاقات بزرگی رو رقم بزنه.

      • 35 Episode
      • Mark 8:11-13  |  Book of Mark 8 : 11-13

      نص:

      تو عهد عتیق زمانی که موسی میخواد سراغ قوم اسرائیل بره، خداوند نشونه‌هایی بهش میده که افراد بتونن بهش اعتماد کنن و همراهش باشن.

      بعدا این مشکل رو تو عهد جدید میبینیم که پولس هم با یهودی ها داره که به کلیسای قرنتیان فصل ۱ آیه ۲۲ مینویسه که یهودیان دنبال نشونه و معجزه هستن تا ایمان بیارن و ظاهراً این موضوع را از عهد عتیق برداشتن.

      کتاب مقدس پر از نشونه‌های مختلفه که خداوند مردم میداد. گاهی اون نشونه‌ها، چیزهای بودن تو آسمان بود مثل رنگین کمان که به نوح داد یا ابری و آتشی که همراه قوم اسرائیل تو بیابان بود. گاهی هم نشونه‌ها، کوچکتر یا حتی شخصی بودن مثل جدعون که پوست را خشک یا مرطوب می‌خواست که بدونه این اراده خداونده یا چوپانانی که عیسی نوزاد رو تو گهواره میبینن و این نشونه‌ها هر کدوم برای دلیل خاصی داده میشد. حتی ممکنه این نشونه‌ها رو تو زندگی‌مون هم تجربه‌اش کرده باشیم که مثلاً خدا اراده‌اش را اینطوری نشان بده که اگه خواست اونه، فلان کار رو بکنیم یا نکنیم.

      ولی درخواستی که فریسی‌ها داشتن، ظاهراً درخواست یه نشونه‌ تو آسمان بود و شاید فکر کنیم چیزی مثل زمان الیاس که آتش از آسمان ریخته میشه، ولی موضوع برمی‌گشت به سنت‌های یهودیان تو تلمود. تو سنت مشایخ یهود اومده که نشونه‌ قطعی ظهور مسیح که وارث تاج و تخت داوود و نجات دهنده یهود، آمدن اون سوار بر ابرها از آسمان است.اینو میتونیم تو کتاب دانیال ۷: ۱۳ ببینیم که پیشگویی کرده بود.

      میتونیم بگیم هللویاه، آمین. این اتفاق میفته. قراره هر چشمی اونو ببینه و هر زانویی در برابرش خم شه ولی یه چیزی که برای یهودیان و فریسی‌ها باز نشده بود، این بود که قبل از اینکه مسیح با ابرها از آسمان بیاد برای سلطنت، اول باید گناه قوم ‌اش کفاره شه و قوم پاک شه که این با مرگ و کفاره اون امکان داشت. اینکه بدون هیچ مقدمه‌ای و اتفاق خاصی، خدای قدّوس بیاد بین گناه سلطنت کنه، مطابق کتاب مقدس و نوشته‌های دانیال ۹: ۲۶ نیست؟

      ولی آیا معجزه‌ها یا نشونه‌ها باعث شد که افراد ایمان بیارند؟

      افراد زیادی بودن که کارهای زیادی از عیسی دیدن ولی نهایتاً ترکش کردن. ایمان چیزیه که درون فرد رشد میکنه چه نشونه‌ای ببینه و چه نبینه. درسته که نشونه‌ها میتونن کمک کنه که شخص تو تصمیم‌اش جدی‌تر بشه، ولی این همه معجزات که از عیسی دیدن، آیا باعث شد که بهش ایمان بیارن. یا اگه افراد فقط با دیدن نشونه‌ها و معجزات ایمان بیارن، وقتی که متی میگه که انبیای دروغین خواهند آمد و معجزات و نشونه‌های زیادی نشان خواهند داد، آیا این باعث میشه که برن سراغ هر کسی که یه نشونه‌ای نشان داد؟

      افراد زیادی رو دیدم و شما هم حتماً دیدید که میگن: من تا با چشم خودم نبینم، ایمان نمیارم یا تا یه نشونه‌ای بهم نده، امکان نداره اونو بپذیرم. خیلی ها دیدن اما باز هم ایمان نیاوردن. دیدن و قبول کردن، نمیتونه ایمان آوردن باشه. وقتی یه چیزی رو ببینیم، دیگه پذیرفتیمش و داریمش و ایمان، باور کردن چیزهای غیر دیدنیه.

      • 36 Episode
      • Mark 8:14-21  |  Book of Mark 8 : 14-21

      نص:

      چطوری میتوینم خودمون رو زمانی که دجال داره کار میکنه، خودمون رو به عیسی وفادار نگه داریم؟

      جوابی که اون لحظه به خودم دادم این بود که باید مراقب باشیم تا توسط خمیرمایه دنیا، آلوده نشیم چون زندگی شلوغ و ماشینی‌ که امروز داریم، فکرهای ما را خیلی به خودشون مشغول میکنن تا جایی که ممکنه اینقدر درگیرش بشیم که فراموش کنیم که باید به عنوان مسیحیان، با این دنیا تفاوت داشته باشیم.

      فریسی‌ها که خودشون رو مذهبی و خدا ترس نشون میدادن ولی باطناً، ریاکار بودن و میتونیم فصل ۲۳ متی را در موردشون بخونیم و صدوقی ها هم خیلی به حکومت روم و فرهنگ یونانی‌ نزدیک بودن طوری که مدتی بعد، به کل منکر آخرت و فرشته‌ها و کتب مقدس بجز تورات شدن.

      مطمئناً این رفتارهای دورویانه یا ریاکارانه، چیزی نبود که یه شبه اتفاق افتاده باشه. زمان برد و یواش یواش، رفتارها و زندگیشون عوض شد.

      کاری که خمیرمایه میکنه هم همینه، تو یه لحظه، باعث تخمیر نمیشه ولی بعد از گذشت مدتی، میشه نتیجه‌اش رو دید.

      ریاکاری رهبرای یهودیان، خطری بود که شاگردا رو تهدید میکرد و عیسی بهشون هشدار داد که مبادا شبیه این افراد بشن. خطر اصلی، نان و غذا نبود، چیزی که باید مراقبش میبودن، این بود که از ریاکاری و سازش و منفعت‌طلبی، خودشون رو حفظ کنن.

      • 37 Episode
      • Mark 8:22-26  |  Book of Mark 8 : 22-26

      نص:

      این داستان تو انجیل‌های دیگه تکرار نشده و مرقس هم جزئیات بیشتری بهمون نمیده که بهتر بتونیم درک کنیم؛ و یسری سوال پیش میاد که نمیشه جواب خیلی محکم و قطعی بهش داد مثل اینکه چه نیازی بود که عیسی اونو از ده بیرون ببره؟

      چرا آب دهان به چشمای اون مرد زد یا چرا تو دو مرحله شفا انجام شد؟!!

      این سوالا فهمیدن این داستان رو پیچیده تر میکنه.

      واسه جواب میشه حدس‌هایی زد! مثلاً اونو از شهر بیرون میبره شاید بخاطر اینکه از بی ایمانی مردم بیت‌صیدا به ستوه اومده بود. همونطوری که تو متی ۱۱: ۲۱ میشه خواند، مردم بیت‌صیدا با اینکه معجزات زیادی دیده بودن، ولی عیسی را رد کردن و عیسی اونا رو سرزنش میکنه و عاقبت بدی رو واسشون پیشگویی میکنه، یا اینکه نمیخواست ایمان مردم، فقط روی معجزه‌ها باشه و مسیح موعود رو در حد یه شفا دهنده، پائین بیارن.

      از طرفی هم این نوع شفا هم زیاد نرمال نبود هر چند که همیشه عیسی معجزاتش رو شبیه هم انجام نمیداد ولی فقط اینباره که تو دو مرحله انجام میده.

      واسه فهمیدن این شفا، بد نیست چند آیه قبل‌تر رو بخونیم.

      تو آیه ۱۸ به شاگردا میگه: شما که هم چشم دارید و هم گوش، آیا نمی‌بینید و نمی‌شنوید؟ عیسی از شاگردا انتظار داشت که به چیزهایی که میبینن و میشنون، خوب توجه کنن ولی با اینکه چشم دارن، نمیتونن حقیقت رو در مورد عیسی ببینن. مثل همین مردی که چشماش باز شد، بجای دیدن حقیقت، همه چیز رو مات و غیرقابل تشخیص میدید و تو مرحله دومه که چشم‌هاش کاملاً شفا پیدا کرد. شاید بشه گفت که این قسمت، به طور خاصی به کوری روحانی شاگردا اشاره میکنه که همه چیز در مورد عیسی داشتن مات میدیدن نه واضح. تقریباً همیشه عیسی را رابی، استاد یا معلم میخوندن تا  اینکه تو چند آیه بعدی، پطرس میفهمه که عیسی، همون مسیحه و بقیه شاگردا هم بعد از قیام عیسی، اینو متوجه میشن.

      با اینکه تو تمام این ۳ سال با عیسی بودن، هنوز قدرت تشخیص نداشتن و نابینا بودن تا زمانی که روح خدا این رو براشون باز کرد.

      چندین سال پیش، وقتی که شروع کردم به کلیسا رفتن و انجیل رو خوندن، هنوز عیسی را به عنوان خداوند نپذیرفته بودم و اون واسم یه نبی و یه پیامبر خاص بود با اینکه تو همون مدت دیده بودم که تمام زندگیم عوض شده بود. بعد از ۲ ماه بود که چشمام باز شد که فهمیدم عیسی، کسی بزرگتر از یه پیامبر و نبی بود.

      باز شدن چشم ما روی عیسی، فقط یک‌بار نیست و هر روز بیشتر و بیشتر نیاز داریم که چشم‌هامون باز شه که عیسی کی بود، چیکار کرد و چیکار میتونه در آینده بکنه. درسته که وقتی که ایمان میاریم، چیزی از مسیح درک میکنیم که واسه همیشه یادمون میمونه، ولی رشد روحانی ما و فهم ما هم مرحله به مرحله مثل یه کودک رشد میکنه، مثل زمانی که خیلی کم میدیدیم، کم میشناختیم ولی هرچی که بیشتر از راه رفتن ما با عیسی می‌گذره، بیشتر میتونیم حضورش و نقشش رو تو زندگی‌مون ببینیم.

      یه سرودی معروفی هستش که شاید بشناسیدش که میگه چشمانم بگشا عیسی را ببینیم. این چیزیه که هر روز نیاز داریم دنبالش باشیم، دیدن و چشیدن عیسی و لذت بردن از اون.

      قبل از اینکه بخوام این پادکست رو تموم کنم، میخوام ازتون چند تا سوال بپرسم و دوست دارم که بهش فکر کنید و به خودتون جواب بدید.

      ۱ـ عیسی واسه‌ی من کیه و نقشش توی زندگی من چیه؟

      ۲ـ چشمای من چقدر حقیقت و کارهای عیسی رو میبینه؟

      ۳ـ آیا من از خدا میخوام که چشمام رو هم شفا بده تا بتونم اونو تشخیص بدیم و اراده‌اش رو تو زندگیم درک کنم؟

      اگه دوست داشتید، میتونید اینا رو جایی یادداشت کنید و جوابی رو که میدید، مدتی بعد،‌بعد از گذشت چند ماه، برید به جواباتون نگاه کنید که آیا رابطه‌اتون و شناختتون از مسیح بیشتر از قبل شده یا نه.

      • 38 Episode
      • Mark 8:27-30  |  Book of Mark 8 : 27-30

      نص:

      عیسی از شاگردا ۲ تا سوال میکنه که مردم من رو کی میدونن و شما من رو کی میدونین؟ این سوال، سوالی نیستش که فقط مخاطبش، شاگردا بوده باشن. کمی بعد بهتون میگم چرا!!!

      عیسی کارای زیادی کرده بود که باعث تعجب مردم عادی و رهبرا شده بود. جاهای مختلفی خوندیم که مردم پرسیده بودن این مرد کیه که این کارا رو میکنه. علم‌اش رو از کجا آورده که مثل بقیه معلم‌های اسرائیل نیست. کی بهش اجازه داده که این کارا رو کنه؟ چطوری میتونه طوفان رو آروم کنه، مرده‌ها رو زنده کنه، جذامی‌ها رو شفا بده یا دیوها رو اخراج کنه؟

      حدس‌هایی که مردم در مورد عیسی میزدن، اسامی کوچیکی نبودن. اشعیا از یحیی پیشگویی کرده بود که قبل از مسیح میاد یا الیاس که از بزرگترین انبیا عهد عتیق بوده و ملاکی گفته بود که قبل از روز بزرگ خداوند میاد.

      عیسی میدونست مردم در موردش چی میگن، شاگردا باید میدونستن که عیسی کیه؟

      حدوداً ۳ سال بود که عیسی با شاگردا داشتن زندگی میکرد و زمانش رسیده بود که بدونن دارن با کی صحبت میکنن.

      شاید اگه هر کدوم ما خودمون رو جای شاگردا بزاریم، نمیتونستیم به خودمون این شانس رو بدیم که یه روز، شاگرد عیسی باشیم و با اون بریم و بیایم. شاید یه آدم روحانی میتونست همچین فکری کنه ولی کسایی مثل شاگردا، هیچوقت نمیتونستن حدس بزنن که روزی قراره شاگرد مسیح موعود باشن.

      زمانی که پطرس میگه تو مسیح هستی، تو انجیل متی عیسی پاسخش رو اینجوری میده که این چیزی نیست که انسان به تو بتونه یاد داده باشه، چیزیه که خدا واسه تو باز کرده. در واقع، این یعنی نمیشه عیسی را شناخت، مگه از طریق روح خدا. میشه در موردش اطلاعات داشت، کارهاش رو دید ولی اونو نشناخت.

      این تجربه منه و شاید شما هم همین تجربه رو داشته باشید. اگه یادتون بیاد، پادکست قبلی گفتم که حدوداً ۲ ماه طول کشید که من به خدا بودن عیسی، ایمان بیارم و خودم رو یه مسیحی بدونم. تو اون مدت تمام سعی‌ام رو کردم که بی طرفانه، دنبال حقیقت بگردم. سال ۸۶، کتاب خوب در مورد مسیحیت کم پیدا میشد، سایت‌های اینترنتی هم چندان نمیتونستن جوابای منو بده پس شروع کردم از خادمین کلیسا، کشیش و هر کسی که فکر میکردم میتونه اطلاعاتی بهم بده یا الهیات خونده، سوال میکردم. تو ۲ ماه، اطلاعات زیادی جمع کردم ولی جواب‌ها نتونستن کمکم کنه که عیسی رو به عنوان خدا بپذیرم تا وقتی که روح‌القدس مجابم کرد عیسی پسر خداست.

      شنیدن یا داشتن اطلاعات از عیسی، خوبه ولی کافی نیست چون زمان عیسی، خیلی‌ها بودن که اونو میشناختن، ولی هویت واقعی‌اش رو درک نکردن. حتی خانواده یا برادر و خواهراش اونو نمیشناختن.

      عیسی میخواد که هر کس به خودش جواب بده که عیسی واسه من کیه؟ این سوال، چیزی نیستش که فقط عیسی یکبار از شاگردا پرسیده باشه و تموم شده باشه.

      سوالیه که عیسی از همه انسان‌ها تا امروز پرسیده که بنظر تو من کی هستم؟

      جوابه مائه که نشان میده مسیحی هستیم یا نه. اگه تو خانواده مسیحی، یهودی، مسلمان،‌ بودایی، یا هر چیز دیگه‌ای به دنیا اومده باشیم یا حتی معجزه‌ای از عیسی تو زندگیمون دیده باشیم یا اسم‌مون، اسم مسیحی باشه، دلیل نیستش که مسیحی باشیم. اگه عیسی، هر تعریفی بجز خدا و پسر خدا واسه ما داشته باشه، اگه اونو حضرت یا انسان بزرگ یا پیامبر یا معلم یا هر چیز دیگه‌ای بدانیم، نشان میده که هنوز اونو نشناختیم و به هویت عیسی پی نبریدم. درسته که اون هم یه انسان بود هم یه نبی بود هم یه پیامبر یا معلم، ولی اون خدا بود. این هویت عیسی هستش.

      دانش ما نیستش که عیسی رو بهمون میشناسونه، این روح‌القدسه که میتونه برای ما باز کنه که عیسی کیه همونطوری که ۱ قرن ۱۲: ۳ میگه که هیچ کس هم نمیتونه عیسی را خداوند بدونه مگر توسط روح القدس.

      میدانم ممکنه نظر دیگه‌ داشته باشین، بزارید تشویقتون کنم که از عیسی بخواید که این موضوع رو واستون باز کنه چون هیچ کسی نمیتونه کمکتون کنه که هویت واقعی عیسی رو درک کنید مگه خود عیسی. بیاید این چند ثانیه آخر رو از ته دلمون بخوایم که خودش رو بهمون مکشوف کنه. تشویقتون میکنم که بیاد دعا کنیم.

      خداوند، میدونم که من با ذهن خودم نمیتونم کارای تو رو خوب درک کنم و میدانم که نمیتونم به خوبی تو رو بشناسم، وقتی به چیزهایی که ساخته شده نگاه میکنم،‌ میدانم که تو اونا رو ساختی ولی نیاز دارم که تو رو بیشتر درک کنم شخصا تو رو بشناسم. لطفاً کمکم کن که بتونم کمی بیشتر درک کنم که تو کی هستی و برای من چه برنامه‌ای داری. آمین

      • 39 Episode
      • Mark 8:31-33  |  Book of Mark 8 : 31-33

      نص:

      میشه گفت از اینجا به بعد به نیمه دوم انجیلی مرقس میرسیم که بیشتر عیسی به تعلیم شاگرداش تمرکز میکنه.

      چند آیه قبلتر شاگردا، متوجه شدن که عیسی، همون مسیح موعوده ولی هنوز هم، مثل اون نابینا که چند آیه قبلتر خوندیم، نمیتونن درک کنن که مسیح قراره درد زیادی بکشه. در واقع واسه یهودیان و شاگرادها، همچین چیزی محال بود. اونا شدیدا اعتقاد داشتن که مسیح، شکوه و جلال پادشاهی اسرائیل را برمیگردونه و حتی تا روزی که عیسی به آسمان رفت، هنوز این انتظار رو داشتن. میشه اینو تو اعمال رسولان ۱: ۶ دید.

      کمی قبل پطرس اعتراف میکنه که عیسی، مسیح پسر خدای زنده‌اس و عیسی هم حرفش رو تائید میکنه. حتی تو متی ۱۶، عیسی میگه: کلیسای خودم رو روی این صخره بنا میکنم. بعد تو این آیات، می‌بینیم چقدر شدید با پطرس برخورد میکنه و بهش میگه دور شو چون افکار تو انسانیه!!!

      سخته که این دو موضوع رو کنار هم بتونیم ببینیم و درک کنیم. یه بار عیسی پطرس رو تشویق میکنه که اعتراف درستی کرده و این از طرف خدا براش باز شده و بار دیگه ببینیم که عیسی بهش میگه افکار تو انسانی هستن و از من دور شو ای شیطان!!!

      درسته که عیسی، داره صدای شیطان رو میشنوه که از دلسوزی پطرس استفاده میکنه که از صلیب عیسی رو دور کنه، ولی چطور میشه که بفهمیم کدام صدا، صدای خداست و کدام صدای خودمونه یا حتی صدای شیطان؟

      کتاب مقدس پر از مثال‌هایی مثل اینه که افراد نمیتونن صداهایی که میشنون رو تشخیص بدن مثلاً سموئیل صدای خدا رو شنید ولی نتونست بفهمه صدای خداست و تو عهد جدید هم وقتی پدر عیسی را فرزند محبوبش میخونه، کسی نمیتونه صدای اون رو تشخص بده. ولی نمونه‌هایی هم هستش که میتونن تشخیص بدن مثلاً پولس که بارها صدای خدا رو میشنوه که از رفتن به جایی منع میشه یا اینکه هدایت میشه به شهر دیگه‌ای بره.

      زندگی روزمره‌امون معمولاً اینقدر شلوغه‌ که نمیتونیم صداها را خوب تشخیص بدیم یا اینکه ازش راحت میگذریم تا اینکه مدتی بعد، به یادمون میاد که همچین چیزی رو خدا تو دلمون گذاشته بود یا تو دعامون، نسبت بهش آرامش خاصی داشتیم.

      متاسفانه باید بگم که این موضوع واسه خیلی‌هامون عادیه که کمتر میتونیم بشنویم یا وقتی که میشنویم، کمتر میتونیم بفهمیم. من عادت دارم که با گوشی، موعظه‌های مختلفی رو میشنوم چه موقع رانندگی چه کارای دیگه و بارها شنیدم که واعظ گفته: خدا فلان چیز رو بهم نشان داد یا اینو گفت و به عنوان یه مسیحی، میدونم این خادم مسح خاصی تو زندگی و خدمت‌اش داره و از خودش نمیخواد چیزی بگه. ممکنه شما هم اینو شنیده باشید ولی این افراد چطور میشنون و چطور میتونن منشا صدا را تشخیص بدن؟

      کلیساها و خادمین همه قبول دارن که، خداوند با کتاب مقدس باهامون حرف میزنه و کاملاً درسته. عده‌ زیادی هم معتقدن که ممکنه خداوند با رویا یا احساس خاصی تو دعا یا توسط فرد دیگه‌ای باهامون حرف بزنه! بهمون هشدار بده یا تشویقمون کنه.

      اگه بخوام بی‌‌تعارف بگم، آره، ممکنه و اینو بارها تجربه‌ کردم. افرادی که میشناسم هم، بارها تجربه مشابه داشتن. ولی راه حل چیه که بدونیم کدام صدای خداست؟

      اگه بخوایم رو همه فکرهامون تمرکز کنیم و بخوایم تقسیم بندی‌اش کنیم که کدام از منه، کدوم از شیطان و کدوم از خدا، وقت و انرژی زیادی رو از دست میدیم و شاید نتونیم نتیجه‌ خوبی به دست بیاریم.

      بهترین و مطمئن‌ترین راه، اینه که بخوایم چیزهایی که به دلمون هست رو با کتاب مقدس مقایسه‌اش کنیم. کافیه که با اراده خدا تو کتاب مقدس تطبیقش بدیم.

      همینطور رابطه‌ بیشتری با خدا تو دعا یا پرستش‌ها و مطالعمون داشته باشیم و اینطوری میتونیم یواش یواش به صدای خدا عادت کنیم و تشخیص‌اش بدیم.

      بدون شک خدایی که ما را از روی محبت خودش ساخته و اشتیاق داره که با ما تو مشارکت باشه، علاقه ما رو میبینه و باهامون در ارتباط خواهد بود. اگر چیزی از خداوند شنیدید، صبر کنید تا مطمئن بشید و بعد بهش اعتماد کنید و ثمره اون رو خواهید دید.

      • 40 Episode
      • Mark 8:34 – 9:1  |  Book of Mark 8 : 34-37

      نص:

      سختی‌هایی که امروز میبینیم به مردم وارد شده، چیزیه که جدا از مردم عادی، اقلیت‌های مذهبی علی الخصوص مسیحی، سالهای زیادی هستش که باهاش دست و پنجه نرم میکنن. این فقط مختص این رژیم نیستش بلکه ریشه خیلی عمیق‌تری داره. دشمن قدیمی از همون اول ایمان مسیحی، در پی از بین بردن مسیحیت بود. این هشدارهای عیسی هم، به همین شرایط برمیگرده.

      چیزایی که عیسی میگه، به ظاهر، خلاف تفکر سنتی بود که از مسیح موعود انتظار داشتن. مسیحی که قراره با قدرت سلطنت کنه و شاگردا با اون در سلطنت شریک باشن و قوم اسرائیل هم ازش، سهم زیادی چه سیاسی، چه دنیوی و چه روحانی داشته باشن. این برخلاف انتظارات اونا از مسیح موعود بود.

      عیسی میدونست که مدت زیادی دیگه روی زمین نمیمونه و خیلی واضح، به مردم و شاگرداش هشدار میده که بهای پیروی از اون چیه. شاید همچین هشدارهایی رو تو عهد عتیق اینقدر واضح نتونیم ببینیم که موسی یا سایر انبیا بخوان به مردمن بگن که پیروی کردن از یهوه، چه سختی‌هایی میتونه داشته باشه ولی یه یهودی معتقد میدونست، اعتماد و وفاداری به یهوه و زندگی کردن طبق خواسته اون، بخشی از زندگیشه و هر سختی یا جفایی که میومد، اون نمیتونست ایمانش رو انکار کنه یا اسم یهوه رو بد بگه.

      باید جالب باشه واسه شنونده‌ها که عیسی، این وفاداری رو، از شاگرداش میخواد که به اون داشته باشن و میشه گفت یه جورایی، به افراد میگه همون وفاداری که به یهوه دارید، باید به من هم داشته باشید. اگه به اسم یهوه غیرت داری، باید به اسم من هم داشته باشی، اگه بخاطر ایمانت ممکن بود کشته بشی، بخاطر ایمانت به من هم باید آماده باشی که جانت رو از دست بدی.

      صحبت از این موضوع، چیز جذابی واسه شنیدن نبود و هنوز هم نیست، ولی این بخشی از زندگی یه ایماندار بوده.

      شیطان کارش دشمنی با مسیحیت و کلیسا هست و به روش‌های مختلفی سعی میکنه تا ایمان مسیحی رو از بین ببره. جایی نمی‌بینیم که عیسی به شاگردا وعده زندگی بدون مشکل رو داده باشه.

      این وسوسه با مسیحی‌ها همیشه بوده چه کسایی که خیلی فعال هستن چه نه، که واسه در امان موندن از این فشارها، حاضر شن که کمی با دنیا و خواسته‌هاش کنار بیان که تو زحمت نیفتن.

      تاریخ، پر از اسامی هستش که تو همچین شرایطی قرار گرفتن. بعضی‌ها پیروز شدن، بعضی‌ها هم شکست خوردن. کسایی هم بودن که تو همین شرایط به فکر خودشون نبودن و بقیه رو حمایت کردن تا وفادارانه پیش برن با اینکه ممکن بود فشارها روی اونا بیشتر هم بوده باشه.

      اگه یه روز ما تو این موقعیت قرار بگیریم، خوبه که زودتر به این ۳ موضوع فکر کنیم.

       

      چی میتونه منو رو واسه اون روز آماده کنه؟

      چطور میتونم وفاداریم رو حفظ کنم و ادامه بدم؟

      چطور میتونم کسایی که تو شرایط من هستن یا بودن رو حمایت کنم که تسلیم نشن؟

       

      اینکه چطور بخوایم ادامه بدیم، چیزیه که خوبه بهش فکر کنیم. مسیحیت بجز آرامش و رابطه‌ای که با خدا داره، سختی‌های خودش رو هم داره.عیسی از در تنگی صحبت میکنه که افراد کمی ازش رد میشن و خواهان کمی داره. زندگی با ایمان مسیحی، چیز بیشتری از یه حس خوب تو کلیسا یا زندگی بهتره. ما احتیاج داریم که عیسی رو جز با احساس‌مون، با فکرمون هم بشناسیم. باهاش رابطه داشته باشیم و با این رابطه زندگی کنیم. اگه بخوایم سطحی بهش نگاه کنیم و فقط با احساس‌مون، جذبش شیم، نمیتونیم این مسیر رو با پیروزی پیش بریم.

      مسیحیان زیادی تو سراسر جهان هستن که بخاطر ایمانشون تو زندان‌ یا جفا یا تهمت‌های مختلفی هستن. این بهای پیروی از مسیحه. حتی تو کشورهایی که فکر میکنیم مسیحی هستن، مسیحیا جور دیگه تو آزمایش‌ها و سختی ها هستن ولی متفاوت تر از جایی مثل ایران یا افغانستان یا خاورمیانه. میخوام تشویقتون کنم که بیاید بیشتر به راهی که انتخاب کردیم، فکر کنیم و رابطه امون رو چه با عیسی، چه با سایر ایماندارا تقویت کنیم.

      • 41 Episode
      • Mark 9:2-13  |  Book of Mark 9 : 2-13

      نص:

      از وقتی که شاگردا به مسیح بودن عیسی پی بردن، انگار بعد الهی عیسی، بیشتر از قبل برای شاگردا قابل درک شده. تو عهد عتیق، بارها میشه دید که وقتی فرشته‌‌ای با کسی ملاقات میکنه یا خدا جسم گرفته که اصطلاحا بهش میگن (تئوفانی) میبینن، میترسن یا نمیدانن چکار کنن. اینجا با دیدن جلال عیسی و انبیا کنارش، همین اتفاق افتاده و این اتفاق، شباهت‌های زیادی داره با داستان عهد عتیق وقتی که موسی، فرمان‌های شریعت رو تو کوه سینا از خدا دریافت میکنه.

      هر دو این اتفاقات، بالای کوه بلندی می‌افتن و هر تا دو چهره تغییر میکنن چه چهره موسی و چه عیسی، ابری کوه میپوشونه و از آسمان صدایی شنیده میشه.

      این‌ اتفاق، خیلی شبیه عهدی است که با قوم اسرائیل بسته میشه و آخر، موسی با پاشیدن خون گوسفند، این عهد را بین خدا و قوم اسرائیل مهر میکنه و همین اتفاق اینبار با عیسی تکرار میشه که بین خدا و انسان‌، عهد جدیدی بسته میشه با این تفاوت، که این عهد، ابدیه و بجای خون گوسفند، قراره با خون بره خدا، مهر بشه.

      نمیدونم وقتی این اتفاق افتاد، آیا پطرس و یعقوب و یوحنا، متوجه شدن شاهد چه لحظه مهمی هستن یا نه؟

      نمیشه مشخص گفت که دلیل بودن موسی و الیاس چیه ولی ممکنه بی ربط نباشه به سوالی که چند روز پیش عیسی از شاگردا پرسید که مردم من رو کی میدونن و شاگردا پاسخ میدن: یحیی، الیاس یا یکی از انبیا. اونها یحیی را دیده بودن و چندتاشون شاگردای سابق اون بودن، ولی موسی که واسط شریعت بود که از نبی خاصی صحبت کرده بود یا الیاس که قرار بود پیش از بازگشت مسیح بیاد، رو ندیده بودن. الان هر ۲ اونا کنار عیسی ایستادن.

      و وقتی که این داستان تموم میشه و در حال برگشت پیش بقیه شاگردا هستن، شاگردا هنوز چیزی رو که دیدن، نتونستن بفهمن و متعحب‌ان که عیسی از مرگ و قیامش برای بار دوم صجبت میکنه.

      از طرفی بالاخره باور کردن که عیسی همون مسیحیه که منتظرشن، اونو مثل یک فرشته نورانی دیدن، انبیا رو کنارش و صدای خدا که اونو تائید کرده رو، شنیدن ولی از طرفی از چیزی حرف میزنه که قابل باوره.

      مرگ مسیح، بزرگترین لغزش برای یه یهودی باورمند و منتظر مسیحه. اینو حتی چند سال بعد تو نامه پولس هم میبینیم که این حرف برای یهودی‌ها، چقدر غیر قابل باور بود. پولس میگه: زیرا یهودیان خواستار آیت‌اند و یونانیان در پی حکمت، ولی ما مسیح مصلوب را وعظ می‌کنیم که یهودیان را سنگ لغزش است و غیر یهودیان را جهالت، امّا فرا خواندگان را، چه یهودی و چه یونانی، مسیح، قدرت خدا و حکمت خداست. ۱ قرنتیان ۱: ۲۲ـ۲۴

      اشتیاق یهودیان برای مسیح به حدی قوی بود که مرگ عیسی و مرگ مسیح، غیر ممکن بود و اگه مسی نمیتونست این آزادی را واسه یهودیا از دست روم بیاره، پس حتماً اون مسیح دروغین بود.

      وقتی به این متن نگاه میکنم،‌ ناخوداگاه یاد عبرانیان ۱: ۱ میفتم که میگه خداوند به روش‌های مختلف توسط شریعت یا انبیا یا چیزهایی که خلق کرده، با انسان‌ها صحبت کرده و در آخر توسط عیسی، پسر خودش با ما صحبت کرد. عده زیادی اونو دیدن و با اون زندگی کردن ولی اون رو نتونستن بشناسن با اینکه با کارهایی که انجام میداد، خودش رو ثابت کرد.

      گاهی پیش خودم فکر میکنم که چطور میشه یهودیان که کتاب مقدس را اینقدر خوب خوانده بودن، چطور نتونسن مرگ و جلال مسیح رو تو عهد عتیق ببینن؟ بیشتر مواقع فقط به ۲ تا جواب میرسم. یکی اینکه این یه راز بود که تو عهد عتیق پوشیده شده و جز روح‌القدس کسی نمیتونست این رو باز کنه و دومی رو شاید بشه یه دلیل انسانی ببینم که ممکنه اینقدر احساس نیاز به مسیح و کاری که اون قراره بکنه، شدید بوده که فکرها و احساسات انسانی، تونسته بودن واقعیتی که جلو چشم‌های مردم بود رو محو کنن و مردم نتونن اونو ببینن.

      • 42 Episode
      • Mark 9: 14-29  |  Book of Mark 9 : 14-29

      نص:

      هفته قبل با تبدیل ظاهر و جسم عیسی تو کوه روبرو شدیم که همراه ۳ تا از شاگرداش بوده و آیاتی که چند لحظه پیش خوندیم، ادامه همان اتفاقه که پایین کوه در جریانه.

      این داستان کمی پیچیدگی‌هایی داره بخاطر اینکه دقیق مشخص نیست که چرا کاتبا با شاگردا تو بحث هستن یا معلوم نیست که عیسی کی یا چه کسایی رو بی ایمان میخونه؟ بزارید امروز به این ۲ موضوع نگاه کنیم که کمتر در موردش چیزی ممکنه شنیده باشیم.

      تو فصل ۶ دیدیم که عیسی قدرت شفا و اخراج روح‌های شریر رو به شاگردا داد و وقتی که از سفر برمیگردن، تعریف میکنن که چطور روح‌های شریر به اسم عیسی بیرون میرفتن، ولی در برابر این روح امروز ناتوان‌ هستن و ممکنه بحث کاتبا با شاگردا هم سر همین بوده که اونا بخاطر پیروی کردن از عیسی سرزنش میکنن یا ناتوانی‌اشون رو بهشون یادآوری کنن.

      تو تعلیم سنتی، یهودیا باور داشتن واسه اخراج روح شریر، نیازه که اسم اون روح رو دونست تا بشه بهش غلبه کرد و اگه اون دیو باعث لالی اون شخص شده باشه، تقریبا آزاد کردنش غیر ممکنه.

      از طرفی، کاتبین معمولا از فریسیان بودن که متی ۱۲: ۲۷ میگه که برخی از آن فرقه هم موفق به اخراج روح شریر شده بودن ولی اینجا، خود کاتبا هم که قشر با نفوذی بین مردم بودن هم، از آزاد کردن این پسر ناتوان هستن.

      تو ترجمه‌های دقیق‌تر، مرقس از فرقه بی‌ایمان صحبت میکنه که احتمالا منظور همین کاتبا هستن که عیسی بهشون اشاره میکنه.

      این افراد همه جا دنبال عیسی راه افتادن تا ضد اون صحبت کنن و بهانه‌ای واسه محکومیت‌اش به دست بیارن. کاتبا که مسئول رونویسی و نگهداری کتب مقدس بودن و خیلی با احتیاط اینکار رو میکردن، ایمان و باور قلبی  به کتاب مقدس نداشتن چرا که همون چیزی که رونویسی میکردن، در مورد عیسی و کارهای اون صحبت میکرد.

      از طرف دیگه، پدری که نگران بچه‌اشه که ممکنه پسرش رو از دست بده، ایمان ضعیفی داره که حتی عیسی رو هم تو حد کسی میبینه که میخواد تلاشی کنه. عیسی میتونه کم ایمانیش رو تشخیص بده. به قول اسپرجان، وقتی این مرد میگه کم ایمانی من رو امداد کن، بخاطر ایمان کمشه. اگر کسی ایمان نداشته باشه، از بی‌ایمانی خودش بی‌خبره و وقتی که ایمان میاره، اونموقع است که از عظمت کم‌ایمانی‌اش با خبر میشه.

      وقتی عیسی پسر را آزاد میکنه، شاگردا نمیدانن چرا نتونستن پسر را کمک کنن و عیسی دلیلش رو بخاطر دعا میدونه.

      تو افس ۶: ۱۲، پولس از قدرت‌های آسمانی شریری صحبت میکنه که بنظر میاد تو لحاظ قدرت، تو درجه‌های مختلفی هستن و بنظر این روح با روح‌هایی که شاگردا تا حالا باهاش طرف بودن، متفاوت بود.

      جاهای زیادیه که عیسی رو تو دعا میبینیم یا حتی شاگردا رو تنها میزاره تا دعا کنه. بعضی از دعاهاش تو انجیل نوشته شده و حتی در مورد دعاهای ریاکارانه یا مغرورانه فریسی‌ها هم صحبت شده، ولی چیزی از دعا شاگردا در انجیل نمیبینیم تا اینکه تو اعمال رسولان، میبینیم که چقدر شاگردا وقت برای دعا میزاشتن و چه معجزاتی اتفاق میفته. درسته به عنوان یه یهودی، اونها دعاهای روزانه داشتن و احتمالا شاگردا هم انجام میدادن، ولی آیا این دعاها، بخشی از رسوم مذهبی‌ بود یا دعایی بود که از قلبشون برمیامد؟

      تو لوقا ۱۱: ۱ شاگردا از عیسی میخوان که بهشون دعا کردن را یاد بده نه اینکه چطوری معجزه کنن یا شفا بدن یا دیو اخراج کنن. چیزی که اونا کم داشتن، دعایی بود که با قلب و جانشون بوده باشه.

      وظیفه دعا و روزه این نیست که ما رو آماده اخراج روح شریر کنه، اینه که ما را به قلب خدا نزدیک کنه و تا با قدرت او هماهنگ بشیم، اراده‌اش رو بشناسیم و وابسته به اون باشیم.

      دعا، یه اسلحه خیلی قویه که خداوند بهمون داده تا بتونیم از طریقش، طبق اراده اون کار و خدمت کنیم و خیلی از قدرت‌ها را به زیر بکشیم.

      • 43 Episode
      • Mark 9:30-37  |  Book of Mark 9 : 30-37

      نص:

      تو آیه‌های اول خوندیم، عیسی برای بار چندم از مرگش تو اورشلیم صحبت میکنه که در موردش چند بار صحبت کردیم ولی اینبار یه تفاوت کوچیک هست. جدا از اینکه شاگردا باز هم درک نمیکنن که چرا عیسی باید کشته شه، اینبار حتی میترسن که از عیسی سوال کنن. احتمالا با توبیخ شدن پطرس، شاگردا هم ترسیده بودن که از عیسی توضیح بیشتری بخوان. اینقدر تو فهمیدن این موضوع ناتوان بودن که حتی وقتی عیسی که از مردگان بلند میشه، باز هم شک داشتن که این اتفاق افتاده باشه.

      بیاین به قسمت دوم نگاه کنیم چیزی که گاهی تو زندگی مسیحی، سخته پذیرفتن و زندگی کردنش. فروتنی و پذیرفتن دیگران.

      این موضوع از جایی شروع میشه که شاگردا شروع به فکر کردن که بینشون، کی از بقیه شایسته‌تر و لایق‌تره برای پیروی یا جانشینی عیسی؟

      بدون شک کسی مثل متی که مالیات گیر بوده، کمترین شانس رو داشت و کسایی مثل یوحنا و یعقوب یا پطرس شانس بالاتری داشتن بخاطر موقعیت یا نزدیکی به عیسی.

      بعضی از مفسرا فکر میکنن بعد از اینکه عیسی چند بار در مورد مرگش صحبت میکنه، شاگردا به فکر یه جانشین بعد از عیسی افتاده بود چون نباید این جنبش از بین بره. حدوداً ۴۰۰ ساله که همچین اتفاقاتی توی اسرائیل نیفتاده و باید ادامه پیدا کنه.

      این چیزیه که همیشه تو جامعه و یا مذهب شاهدش بودن. افرادی تو راس و مرکزن و بقیه پشتشون راه میفتن.

      اشتباه نباشه بگم بعضی از استانداردهای کتاب مقدس، خلاف چیزی بود که تو جامعه جریان داشت و داره. نگاه کتاب مقدس به چیزهایی مثل پول، محبت به دشمن، ازدواج و طلاق برعکس چیزیه که جهان داره بهمون نشان میده. چیزی که اینجا عیسی میگه، فروتنی و پذیرش دیگرانه چیزی که جهان بهش میگه ضعف. حتی تو کلیساها یا بین مسیحیا گاهی سخت میشه این فروتنی و پذیرش رو دید.

      بزارید یه خاطره از کنفرانسی که مدتی قبل داشتیم و اتفاقاً گروه‌های مختلفی از فارسی زبانان مسیحی توش شرکت کرده بودن، بگم.

      یکی از موضوعات، در مورد اتحاد و یک‌دلی بود و تقریباً تمام فارس زبون‌ها، تو این سالن بودن. بعد از کار گروهی، رهبر جلسه خواست که افراد تو سالن، سراغ همدیگه برن و همدیگه رو بغل کنن و بگن که تو از من بهتری.

      تو طول جلسه معلم فهمیده بود که چه شکاف بزرگی بین افراد بود. گفتن این جمله واسه خیلی‌ها حتی خودم سخت بود، چون وقتش بود همدیگر را ببخشیم، اختلافات کوچیک الهیاتی همدیگه را تحمل کنیم یا اشتباهات همدیگه رو نادیده بگیریم و به خوبی جلسه رو ترک کنیم.

      میشد فهمید افرادی بخاطر رودربایستی یا موقعیتی که توش بودن، تن به این کار دادن، ولی در نهایت، نتیجه‌اش مدتی بعد دیده شد. بعضی از گروه‌ها یا خادمینی که با هم مشکل داشتن، همدیگر را برای جلسات کلیساشون دعوت کردن و تو کمتر از چند ماه، اون مشکلات قبل بین بعضی از گروه‌ها نبود.

      همیشه میشه بهانه‌هایی پیدا کرد که خودمون رو بهتر از بقیه ببینیم یا بیشتر از بقیه لایق احترام و تعریف، ولی استاندارد آسمان اینه که اگر میخوایم رشد کنیم، باید همدیگه رو خدمت کنیم. حتی عیسی، شب فصح حوله‌ به کمر میبنده و پاهای شاگردا رو میشوره یا متی۲۰: ۲۸ میگه که نیامده تا خدمت بهش بشه بلکه تا خدمت کنه تا حدی که جانش رو برای ما بده.

      خدمت کردن، زحمت کشیدن بدون دیده شدن، قلب بزرگ و فروتنی میخواد. کلیسا، بیشتر از رهبر، نیاز به خادم داره که بتونه همه رو دوست داشته باشه، در دعا باشه و همیشه آماده باشه که بدون چشم داشت، خدمت کنه.

      عیسی میخواد که همدیگر را خدمت کنیم حالا هر کاری که از دستمون برمیاد، حتی دیدن یا سر زدن به یه نفر، تو چشم خداوند، خدمت بزرگیه. چه جلو چشم باشیم چه نه، چه تشویق بشیم چه نه، چه قدر زحمت‌مون رو بدونن چه نه، حتی اگه دلمون رو شکسته باشن. درسته گاهی دردناکه، ولی میتونیم خوشحال باشیم چون پاداشمون پیش خدا محفوظه.

      تمام عرق‌هایی که ریختید، تمام لحظاتی که در خدمت بودید، فراموش نمیشه و در وقتش، خداونده که شما را برکت میده.

      بیاید خسته نشیم، به خداوند و خواندگی‌تون نگاه کنیم و خدمت‌مون رو ادامه بدیم، چون می‌دانیم که زحمت ما در خداوند باطل نیست.

      خداوند برکتتون بده دوستان و عزیران

      تا هفته آینده

      • 44 Episode
      • Mark 9:38-41  |  Book of Mark 9 : 38-41

      نص:

      چیزی که امروز قراره در موردش صحبت کنم، شاید چیزی نیست که نظر همه رو جلب کنه یا واسه همه قابل قبول باشه.

      بعد از برنامه قبلی که در مورد متحد شدن کلیساها و خادمین صحبت کردم، به قسمتی رسیدیم که یوحنا مانع خدمت کسی شده که از شاگردای رسمی عیسی نیست. اینکه اون کی بوده، نمیدانیم ولی احتمالاً یا از شاگرد یحیی بوده یا یکی از ۷۰ نفری که عیسی قبل از ورود به بعضی شهرها، اونها را میفرستاد تا مقدمات اومدنش رو آماده کنن.

      امروز میخوام از این موضوع صحبت کنم که چالشی میتونه باشه واسه مسیحیان و پذیرفتن خدمت یا خادمین مختلف چرا که عیسی میگه: کسی که ضد ما نیست، با ماست. ولی چطور میتونیم تشخیص بدیم که:

      • آیا ما با هر کی به اسم عیسی، کاری رو انجام میده، باید شریک شیم؟
      • یا هر کسی به اسم عیسی جلو اومد، باید اونو راحت بپذیریم تو کلیسا و گروه‌ها بهش خدمت بدیم؟

      خدمت این مرد، اخراج روح شریر بود ولی

      • آیا تو خدمتی مثل تعلیم یا موعظه، باز هم میشه همه رو پذیرفت؟

      در مورد تعلیم، شبانی یا بعضی خدمت‌ها، هشدارهای جدی تو تمام عهد جدید میخونیم که درباره معلمین دروغین، تعالیم غلط، رفتار و زندگی شبانان صحبت میکنه.

      موضوعاتی هستن که بین خیلی از کلیساها و الهیات‌های مختلف، جز اصول اصلیه و گروه‌هایی هستن که این اصول را رد کردن. فکر میکنم این اولین دلیل مناسبه که با هر کس میتونیم همکاری داشته باشیم. اینو میتونیم خیلی واضح ببینیم که افرادی مثل اسکندر، هیمنائوس یا شریعتگراها یا بعضی گروه‌های دیگه تعلیم اشتباه یا مخربی را داشتن و این توی عهد جدید کاملاً نوشته شده.

      نمیتونیم با بدعت‌ها یا تعالیم غلط بی‌طرف باشیم ولی نمیتونیم هم بیش از حدی که روح و کتاب‌مقدس بهمون اجازه داده، پیش بریم. پولس تو نامه تیطوس ۳: ۱۰ میگه: از کسی که از اهل بدعت باشد، بعد از یک دو نصیحت اجتناب کن. کافی نیست که بیشتر ادامه بدیم، این چیزیه که کتاب مقدس از ما خواسته.

      تو کلیسا و گروه‌های خودمون، همه هم نظر نیستن ولی میشه کنار هم خدمت کرد، حتی تو عهد جدید هم میبینیم با وجود اینکه پولس و برنابا با هم به اختلاف خوردن، اما تو مناطق مختلف برای یک هدف، کار میکنن.

      واسه روح‌القدس و پولس، یک چیز اهمیت داشت و اون هم موعظه عیسی حقیقی بود نه افسانه‌ها و داستان‌ سرائی‌های فلسفی که از عیسی ساخته بودن. بزارید چند تا آیه از فیلیپیان بخونم که هر بار، زمان زیادی ذهن من رو مشغول میکنه، چون پولس توسط روح‌القدس، چیزی میگه که برای افرادی روی خدمت صحیح تاکید دارن، یه چالش جدیه.

      فیلیپیان ۱: ۱۵ـ۱۸

      البته بعضی‌ها، از روی حسادت و رقابت، به مسیح بشارت می‌دهند، ولی دیگران این كار را با حُسن نیّت انجام می‌دهند. اینها از روی محبت چنین می‌کنند، زیرا می‌دانند که من به جهت دفاع از انجیل در اینجا افتاده‌ام. ولی آنها از روی هم چشمی به مسیح بشارت می‌دهند، نه از روی صمیمیت، زیرا تصوّر می‌کنند از این راه می‌توانند بار زحمت مرا در زندان سنگین‌تر سازند. چه اهمیت دارد؟ از هر راهی باشد، خواه از روی نیّت درست یا نادرست، مسیح به مردم اعلام می‌شود و این امر برای من مایه خوشوقتی است. آری من شادم و همچنان شادی خواهم کرد.

      دقت کردید؟! پولس واعظین و مبشرهای زیادی رو میدید و میشناخت که بعضی انگیزه‌اشون برای بشارت، مثبت بود و بعضی منفی یا حتی شریرانه، با این وضع، از موعظه مسیح خوشحال میشه چون بشارت به افراد مختلف میرسید.

      پولس از موعظه مسیح خوشحال میشه حتی توسط کسانی که دشمن شخصی‌اش بودن. گاهی شدت برخوردهای ما میتونه باعث شه که انجیل به افرادی موعظه نشه یا نرسه.

      اتفاقی که برای این شخص تو مرقس افتاده، تو تاریخ کلیسا، بارها تکرار شد. افراد و تعالیمی، مورد قبول عده‌ای قرار گرفت و مورد قبول عده‌ای نه و یا تو یه منطقه پذیرفته میشد و تو منطقه دیگه رد. نمونه‌اش کسایی مثل پولس یا اپلس‌ان، یا قرون مختلف مثل ترطولیان، لوتر و زوئینگلی و الان هم معلم‌ها و نویسنده‌های مختلف‌ان، حتی ممکنه این موضوع واسه ما و خدمت ما هم پیش اومده باشه.

      این ما نیستیم که قراره به عیسی خدمت کنیم یا موعظه کنیم، این کار روحه، نمیتونیم باعث نجات کسی بشیم، چون این روح‌القدسه که تولد تازه میده. وظیفه ما اینه که همدیگه را تشویق کنیم و به تعلیمی که میدیم، دقت کنیم و تلاش کنیم افراد رو به داشتن تعلیم صحیح تشویق کنیم. سعی کنیم به خدمت خودمون تمرکز کنیم چون نامه قرنتیان از وقتی میگه که قراره خدمت ما، بشارت ما، تعلیم ما، کلیسایی که بنا کردیم و همه چیز، از آتش مقدس خداوند بگذره تا چیزی که ساختیم، مشخص شه.

      شما را به دستان پر توان خداوند میسپارم، قوت او بر شما و خدمتتان باشه.

      • 45 Episode
      • Mark 9: 42-50  |  Book of Mark 9 : 42-50

      نص:

      این بخش‌هایی که خوندیم، چیزی نیست که جسم‌ و طبیعت گذشته ما دوست داشته باشه بشنوه و خلاصهٔ‌ کوچکی از موعظه بالای کوهه با این موضوع که داشتن یه زندگی مسیحی، همیشه ساده نیست و اینطور نیست که هر جور که دوست داشته باشیم، به اسم مسیحی بتوینم زندگی یا عمل کنیم.

      نه اینقدر آسون بگیریم که بخوایم روح و الزامش رو ساکت کنیم و نه اینقدر سخت، که افراد ازمون فرار کنن. واسه همین این هشداریه که خوبه بهش توجه کنیم.

      تو بخش اول، از گناهایی صحبت میشه که از دست و پا یا چشم سر میزنه که اگه فصل ۷ رو بیاد بیارید، دیدیم ریشه گناه از درونه که همیشه تو رفتار و اعضای ما خودشو نشون میده و اگه فکر ما توسط روح مسیح کنترل شه، دست و پا و چشم‌های ما چیزی که گناه می خواهد رو نمیتونن انجام بدن مگر اینکه تسلیم وسوسه بشیم.

      گناه بیشتر از هر عضوی مربوط به فکر و درون‌مونه. اگر دست راستمون را قطع کنیم، باز هم دست چپمون آماده گناهه. اگر بدن‌مون را حتی تکه تکه کنیم، باز هم می تونیم تو ذهن و قلبمون گناه کنیم.

      اگه هم کسی هم پیدا نشه به خطا یا گناهی متهممون کنه یا حتی مورد تشویق و به‌به و چه‌چه بقیه باشیم، وقتی کمی قدوسیت خدا بشناسیم، میفهمیم که چقدر وضع‌مون خرابه حتی اگه بنظر بهتر از بقیه باشیم.

      وقتی که این متن رو میخونیم به عنوان یه مسیحی، این برامون نگران کننده میشه چرا که ایمان داریم که بخاطر مسیح نجات پیدا کردیم و میتونیم وارد آزامی خدا بشیم ولی سوالی که پیش میاد اینه که:

      چرا این هشدارها نوشته شدن؟

      یا آیا ممکنه مسیحیان هم به جهنم بیفتن یا این آیات واسه یهودیا یا بی ایمانان نوشته شده؟

      فرصت نیست بخوایم این سوالا رو تک‌تک بررسی کنیم ولی خوبه که بهشون فکر کنیم چون بخشایی هستن که معمولاً کمتر ازشون موعظه میشه با اینکه خیلی موضوعات جدی هستن.

      بزارید اول به لغت جهنم یه نگاهی بندازیم و بعد شاید بتونیم راحت‌تر به نتیجه گیری‌هایی دست پیدا کنیم.

      جهنم، از لغت عبری گرفته شده از دره‌ای به اسم حنوم تو جنوب غربی اورشلیم، که جایی بود که پرستنده‌های بت مولک، فرزندانشون رو برای قربانی سوختنی تقدیم میکردن و این مکان بعدها تبدیل به جایی شد که زباله‌ها، اونجا سوخته میشدن و آتش‌‌اش خاموش نمیشد و باقی‌مونده زباله‌ها هم رفته‌رفته، کرم میزدن.

      این تو دید یهودیان، تصویری از جهنم بود که آتش‌ و کرم‌ها، نمادی از خشم، داوری و عذاب گناه بود.

      ولی وقتی میرسیم به آیه ۴۹، با آتش دیگه‌ای روبرو میشیم که نماد قدوسیت خداست. زمانی که افراد میخواستن قربانی به حضور خداوند بیارن، ابتدا باید اون رو نمکین میکردن بعد تقدیم میشد.

      و نامه رومیان میگه که ما باید بدن‌هامون رو قربانی زنده پسندیده خداوند بدانیم و تقدیم به خداوند کنیم ولی این قربانی زنده هم باز نیاز به نمک داره که اون نمک ما تو عهد جدید همون روح‌القدسه که طعم دهنده و نگهدارنده مائه. این روح‌القدسه که ما رو نسبت به طبیعت کهنه‌امون که مایل به گناهه، حفظ و نگه میداره.

      قبلاً، برای نگهداشتن چیزی به مدت طولانی، بهش نمک میزدن تا فاسد نشه چون چیزی مثل گوشت، طبیعتاً فاسد میشن و ما تا روزی که خداوند بهمون فرصت زندگی رو داده، نیاز داریم که این نمک را در خودمون داشته باشیم. بدون روح و نمک نمیتونیم در برابر وسوسه‌هایی مثل دنیا دوستی‌، شهرت، تنبلی، هوس‌ها و چیزای دیگه بایستیم کنیم.

      این نمک، ما رو از بازگشت به گناه حفظ میکنه، عیسی تو انیجیل یوحنا میگه که ما پاک هستیم به واسطه کلامی که بهتون میگم و این جدایی ما از گناه و ناپاکی، چیزیه که بواسطه روح‌القدس، روزبروز بیشتر میشه.

      اگر انجیل با آموزه‌های انسانی عوض کنیم، اونوقته که نمک تو زندگی‌مون، شوری را از دست میده و طبیعت گذشته‌امون برمیگرده.

      واسه همه‌امون زمان‌هایی بوده و هست که نه گفتن به بعضی چیزا راحت نبوده یا ممکنه که تسلیمشون شده باشیم. هشدارهای کتاب مقدس، همیشه به سود ما بوده تا به ضررمون. میخوام تشویقتون کنم که بیشتر تسلیم روح خدا بشیم، هرچند بعضی وقتا سخت یا شاید غیرممکن بشه، ولی خداوند هیچ وقت اجازه نمیده که بیشتر از طاقت‌مون تو سختی‌ها قرار بگیریم.

      • 46 Episode
      • Mark 10: 1-12  |  Book of Mark 10 : 1-12

      نص:

      میتونم بگم این یکی از سخت‌ترین بخشاییه که تا امروز میخوام راجع بهش صحبت کنم و ممکنه هر کدوم‌ ما تجربه‌هایی داشته باشیم از دور و بریامون که قصد داشتن طلاق بگیرن یا گرفته باشن، بهشون فکر کنیم و مقایسه‌اش کنیم با چزی که عیسی میگه که طلاق زمانی مجازه که یکی از طرفین، خیانت کرده باشه و وقتی عهد عتیق رو نگاه کنیم، هوشع نبی میبینیم که همسرش بهش خیانت میکنه ولی خداوند نمیخواد که هوشع ازش جدا شه و میخواد که هوشع اونو برگردونه یا ملاکی که میگه خدا از طلاق نفرت داره.

      پس اراده خدا چیه؟ چطور تو مسیحیت میشه طلاق داد یا طلاق گرفت؟ آیا این کار مجازه؟

      حساسیت این موضوع بخاطر اینه که تو طلاق، هر کدام از افراد حس میکنن اونان که ضرر کردن و بهشون ظلم شده و جامعه‌های سنتی مثل اسرائیل قدیم که حق رو به مرد میداد، این درد را بیشتر هم میکرد که مرد میتونست با یه نامه، همسرش رو از خانه بیرون کنه و مبلغ ناچیزی بهش بپردازه، بدون اینکه به آینده زن یا بچه‌ها توجه کافی بشه.

      قبل از هر چیز، بزارید یه نکته رو بگم که ما نباید با دید مدرن امروزی‌امون، به ارزش و جایگاه زن تو زمان موسی یا عیسی نگاه کنیم چرا که امکانش نیست که بتونیم شرایط رو خوب درک کنیم تا به نتیجه برسیم.

      خانم‌ها تو جایی مثل بین‌النهرین ۳۵۰۰ سال پیش، ارزشی کمی بالاتر از یک برده را داشتن و بین یهودیان، این ارزش خیلی بالاتر از سایر اقوام بود. هرچند جزئی از اموال مرد به حساب میومدن، اما آزادی‌های و جایگاه نسبتاً قانونی در بین یهودیان داشتند ولی متاسفانه همیشه جوامع مرد سالار، معمولاً سعی میکرد مشکلاتی رو برای دسترسی زنان به حقوق‌شون قائل بشن.

      سوالی که از عیسی میپرسن، دلیلش ندانستن جواب نبود بلکه بیشتر یه تله بود. خودشان جواب و تفسیرها را میدانستن و چیزی که تو زمان عیسی یکی از بحث‌های رایج بود، همین موضوع طلاق و ازدواج بود. اونا میخواستن که مردم، از عیسی فاصله بگیرن و هر جوابی که عیسی میداد، میتونست بخشی از مردم را ناراضی کنه. یا مردها آزرده میشدن، یا زن‌ها حس میکردند که بهشون ظلم شده و جواب عیسی هم از لحاظ سیاسی میتونست مشکل ساز براش باشه چون جایی این سوال ازش پرسیده شده که فرماندار اون بخش، مدتی قبل یحیی نبی رو، بخاطر همین موضوع، بازداشت و اعدام کرده بود.

      عیسی سختی دل انسان رو میشناسه. همونطوری که فرعون بخاطر خواسته‌های خودش،‌ دلش رو سخت کرد ، انسان هم مایله که دلش رو سخت کنه یا دنبال کلاه شرعی بگرده برای منفعت‌اش.

      اگه انگیزه و انتظارات افراد برای ازدواج درست باشه، مشکلات و چالش‌ها تو زندگی مشترک هم قابل حله. طبیعیه که زندگی مشترک، سختی‌های خودش رو داره ولی ازدواج، فقط یه قرارداد و معامله بین ۲ نفر نیست که بشه فسخ‌اش کرد و ما هم نباید به این چشم بهش نگاه کنیم بلکه یک عهد و پیمانه که میتونه باعث برکت، شادی و موفقیت ما بشه و در صورت شکست، میتونه آسیب جدی و دائمی به هر دو طرف بزنه چه مرد چه زن و چه خانواده و فرزندانشون و این دردیه که تا پایان عمر براشون باقی میمونه. خدا گفته که مرد، بعد از ازدواج، پدر و مادرش رو ترک کنه و به همسرش بپیونده نه اینکه همسرش را ترک کنه.

      ولی این قلب انسانه که برای رسیدن به خواسته‌هاش، حتی حاضره حرف و کلام خدا را هم عوض کنه تا به چیزی که میخواد برسه.

      بزارید همین آیه که فریسی‌ها ازش استفاده میکنند که در مورد طلاقه، با تفاسیر معروف‌ترین رابی‌ها زمان عیسی مقایسه‌اش کنیم و ببینیم که چطور این آیه رو تفسیر میکردن.

      تثنبه ۲۴:‌ ۱ میگه: «ممکن است مردی با زنی ازدواج کند و بعداً تصمیم بگیرد که او را نمی‌خواهد، زیرا او در زن چیزی دیده است که دوست ندارد و برای او طلاق نامه‌ای بنویسد و به زن بدهد و او را از خانه روانه بکند.

      رابی هلیل، از معروف ترین رابی های یهود بوده و هست که حدود سال ۱۰ میلادی درگذشت. این آیه رو اینطور تفسیر میکنه که از هر نوع رفتار زن که مرد خوشش نیاد، بخاطرش میتونه همسرش رو طلاق بده مثلاً اینکه همسر غذا را خراب کند یا صداش تو کوچه شنیده شه و یا با مردی حرف بزنه.

      رابی شمعی، که هم دوره هلیل بود و به سختگیری معروف بود، این آیه رو به گناه جنسی قبل از ازدواج زن مربوط میکنه.

      و رابی آکیوا، هر دلیلی رو واسه طلاق جایز میدونست حتی اگه شوهر، زنی را تو کوچه ببینه که زیباتر از همسر خودش بود. یک مثلی بین رابی‌ها رواج داشت که اگر کسی زن بدی داره، طلاق دادنش، یک دستور شرعیه.

      این بخشی از تفاسیری بود که از این آیه تثنیه شده بود.

      این چیزی نبود که اراده خدا بوده باشه بلکه تغییر دادن مفهوم کلام خدا، باعث شده بود که کلامی که برای حمایت و کمک مردم بود، علناً به ضد نیمی از جامعه تبدیل شه.

      شاید واسه ما راحت باشه که بگیم هر کی میفهمه که این تفسیرها، چیزی نیست که خدا میخواست، ولی جامعه‌ای که رهبرای مذهبی حرف اول رو بزنن، مخالفت یا رد کردن اون تفسیر، میتونست حتی باعث از دست دادن جان افراد بشه.

      زنانی که در جامعه مردسالار زندگی میکردن و از لحاظ قانونی، تقریبا شهادت‌شان قابل قبول نبود، به راحتی مورد ظلم میگرفتن و کافی بود که بهشون اتهامی مثل زنا زده شه، نمیتونستن از خودشان دفاع کنن و خیلی راحت میتونستن شوهرها آنها را طلاق بدن یا حتی باعث سنگسار شدن یا مرگشون بشن  و نه جامعه و نه قانون، ازشون حمایت خاصی نمیکرد. مثلاً ما نمونه‌ها زن‌های مطلقه یا بیوه تو کتاب مقدس داریم مثل تامار یا روت و نعومی که بعد از مرگ شوهر و یا نداشتن سرپرست، با چه شرایطی تو زندگی روبرو میشن.

      در واقع این آیه، برای حمایت زنان داده شده بود تا از آنها در برابر اتهامات ساختگی یا هوس‌ها و تنوع‌طلبی همسرانشان حفاظت کنه. ولی با تفسیرهای انسانی، این آیه به ضد خانم‌ها استفاده شد.

      قصدم این نیست که تو شکست‌های ازدواج، آقایون رو مقصر بخونم بلکه تو مشکل، زن و مرد، نیازه که سهم اشتباهاتشون رو بپذیرن تا بتونن راه‌حلی پیدا کنن ولی طلاق چیزیه که تمام زندگی دو طرف را تا مرز نابودی میکشونه.

      ماهایی که از زمینه اسلام یا باورهای دیگه به مسیحیت اومدیم، ممکنه که انگیزه‌های ما از ازدواج، چیزهای دیگه‌ای بوده باشه که تو مسیحیت با چیز دیگه‌ای روبرو شیم. ممکنه در شرف ازدواج باشیم یا متاهل باشیم، ما نیاز داریم که اراده خداوند رو تو زندگی مشترکمون بدانیم و طبق اون زندگی کنیم. من افراد زیادی را دیدم که از ازدواج، ترس دارن بخاطر چیزهایی که از زوج‌های دیدن. حتی افرادی رو میشناسم که روزی یکیشون بهم گفت که بخاطر همسر سابق خواهرش، تصمیم گرفت که ازدواج نکنه.

      افرادی تو زندگی‌هامون میان تا ازمون مشورت بخوان برای ازدواج یا طلاق، ممکنه بعضی برای طلاق بیان تا ما نظرشون رو تائید کنیم تا حس بهتری داشته باشن ولی شاید بهترین کار این باشه که اونها رو با تعلیم کتاب‌مقدس روبرو کنیم که خداوند از طلاق متنفره و بخوایم که به قلب خودشون برگردن و تصمیم بگیرن که آیا اینکار، خدا تو زندگیشونه یا نه؟

      متاسفم که این پادکست اینقدر طولانی شد، موضوعات زیادی بودن که چاره نداشتم جز سکوت، دعا میکنم که اگه متاهلید،‌ خداوند به زندگیتون برکت بده و اگر مجرد، اراده خداوند رو برای انتخاب همسرتون بشناسید و بهتون این حکمت و محبت رو بیشتر بده.

      • 47 Episode
      • Mark 10: 13-16  |  Book of Mark 10 : 13-16

      نص:

      این باعث شد که بیشتر فکر کنم و وقتی که سعی میکردم دلیل عصبانیت عیسی را از شاگردا رو بفهمم، حس کردم که معمولاً ما زیاد بچه‌ها را جدی نمیگیریم در صورتی که میتونیم چیزای زیادی ازشون یاد بگیریم. وقتی عیسی از ما میخواد که مثل کودکان باشیم تا وارد پادشاهی خدا بشیم، پس حتماً این بچه‌ها چیزهای زیادی دارن تا برای ما نمونه باشن.

      از طرف دیگه، بر خلاف شاگردا یا رهبران اسرائیل، عیسی برای بچه‌ها جذاب بوده که دورش جمع میشن، حتی روز یک‌شنبه نخل، واسه ورود عیسی به اورشلیم سرود میخوانن: هوشیانا پسر داوود.

      این یکی از ضعف‌های بزرگ منه که ارتباط برقرار کردن یا گاهی تحمل کردن بچه‌ها واسم سخته و هیچ‌وقت علاقه‌ای به کار کردن با بچه‌ها حتی تو کلیسا را نداشتم.

      عیسی شاگردا را انتخاب نکرده بود تا مثل مدیر برنامه یا محافظش رفتار کنن، بلکه خواسته بود تا اونا را تعلیم بده تا برای موعظه و ثمر آوردن بفرسته. این اشتباه خود شاگردا بود در صورتی که طبق رسم یهودی و پاتریارخ‌ها، کودکان از بزرگتر‌ها همیشه برکت داده میشدن.

      یکی از دلایل خشم عیسی میتونست این باشه که بارها همراه شاگردا، سراغ کودکانی رفته که درگیر مرگ، بیماری یا دیوزدگی بودن و آنها را شفا داده ولی وقتی این کودکان سالم هستند و میتونن از عیسی برکت بگیرن و با این برکت بزرگ بشن ، مانعشون میشن تا پیش عیسی نیان. عیسی فقط برای بزرگسالان نیامده بود بلکه بچه‌ها هستن که نیاز دارن با برکت بزرگ بشن و خداوند رو از کودکی بشناسن.

      امثال ۲۲: ۶ میگه: طفل را در راهی که باید برود تربیت نما و چون پیر هم شود از آن انحراف نخواهد ورزید.

      راه ورود به پادشاهی خدا، چقدر ساده‌تر میشه، اگر ما، از سیاست کج و رفتار غلطی که جهان داره بهمون یاد میده، دست برداریم و به کودکانمون هم چیزی که کتاب مقدس میگه را یاد بدیم.

      تو زمان ما، یکی از کارهایی که مسئول کودکان تو کلیسا انجام میده، اینه که همیشه برای بچه‌های کلیسا در دعا هستن. شاید تاثیر این دعا یا برکت‌ها را به چشم ندیده باشیم، ولی اگه سراغ مشایخ یا پیرای کلیسا بریم، یا افرادی که از بچگی تو کلیسا بودن، شهادت‌های زیادی میتونیم ازشون بشنویم. ممکن هم هست بخاطر شرایط جامعه یا جفاها، امکانش نباشه که با بچه‌ها به کلیسا بریم ولی همیشه میشه براشون دعای برکت کرد و اونها را به حضور خداوند آورد.

      بزارید از یه تجربه بگم. یکی از بچه‌های کانون شادی، خیلی اذیت میکرد طوری که همه چیز رو به هم میریخت و نمیزاشت برنامه‌های بچه‌ها پیش بره طوری که برای همه یه چالش جدی شده بود. یک جلسه، کس دیگه‌ای هم به کمک‌ کانون شادی رفت و اون بچه، خیلی حرف گوش کن و آروم با بقیه همکاری میکرد و نتیجه دعا و وقت گذاشتن با اون بچه‌ بود که میشد دید.

      این یاد گرفتیم که اگه با کسی مشکل داریم یا حتی اگه زیاد ازش خوشمون نمیاد، بیشتر براش دعا کنیم و دیدم که چطور قلبمون نسبت بهشون عوض میشه و رابطه‌امون هم همینطور.

      رمانی که داشتم این پادکست رو آماده میکردم، دیدم که وقتش رسیده که بیشتر به رفتارم با بچه‌ها دقت کنم، بیشتر براشون دعا کنم علی‌الخصوص اونایی که بیشتر شلوغ میکنن یا حرف گوش نمیدن، ممکنه رفتار با محبت‌امون، بتونه تاثیر زیادی روی شخصیت یا رفتارش و رابطه‌اش با عیسی در آینده داشته باشه.

      بچه‌ها، خیلی راحت اعتماد میکنن و محبت رو درک میکنن و بهش واکنش نشون میدن. وقتی بخوایم با سیاست باهاشون رفتار کنیم، زود میفهمن و رفتارشون عوض میشه. صداقت و اعتمادشون، چیزیه که همیشه تو کتاب مقدس تحسین شده تا حدی که عیسی، میگه که اگه مثل این کودکان، پادشاهی خدا رو نپذیریم، اگه وعده‌ها و حرف‌های عیسی مثل اونا باور نکینم، نمیتونیم واردش بشیم.

      • 48 Episode
      • Mark 10: 17-31  |  Book of Mark 10 : 17-31

      نص:

      واسه ما که مسیحی هستیم، میدانیم که بدون ایمان به کار مسیح، نمیتونیم نجات پیدا کنیم و تو عهد عتیق و جدید خوندیم که نجات، بخشش رایگان خداونده که توسط عیسی بهمون داده شده، ولی کسی که تو شریعت زندگی میکنه یا فکر میکنه که فقط کار خوب کافیه، حتی اگه به چیزی ایمان هم نداشته باشی، درک این موضوع که نجات از اعمال خوب ما نیست، سخته، مثل بعضی از ما که از اسلام به مسیحیت اومدیم، واسمون راحت نبود که بپذیریم که عبادت‌ها و روزه‌داری‌هامون، نمیتونست کمکی کنه که از جهنم دور باشیم.

      ولی مشکلی که این مرد، کمی خاص بود. پول و ثروت‌اش، ذهن‌اش را اسیر کرده بود که بخواد آزاد باشه و خدا را با تمامی وجودش دوست داشته باشه و محبت کنه.

      این مرد از کودکی، سعی میکرد که به شریعت عمل کنه و ممکنه برای خیلی‌ها الگو خوبی بود چرا که اون ثروتمند بود و تو نظر مردم، این نشانه‌ای بود که خدا اونو بخاطر درست کاری‌اش برکت داده بود.

      و شاید افراد چیز بدی تو زندگی این مرد ندیده باشن ولی عیسی چیزی رو تو زندگی این مرد میبینه که اونو بسته. این مرد جوان، اموالش براش یه دامی شده بود که نمیزاره خدا، شخص اول زندگیش باشه.

      عیسی فصل ۶ متی میگه: محاله که همزمان هم خدا و هم پول را بشه خدمت کرد. عیسی مثل دکتری که بیمارش معاینه میکنه، مریضی این مرد رو تشخیص میده. این مرد زیاد از نجات پیدا کردن دور نبود ولی وابستگی‌اش به مال و اموالش، برای اون زنجیری بود که نمیزاشت رها شه.

      گرچه شریعت رو انجام میداد و به رغم اینکه شریعت روحانی و نیکوئه ولی نگه داشتن ظاهری و بکن نکن‌ها، نمیتونه کمکی کنه. قلب شریعت، محبت کردن خدا با تمامی دل و جان بوده و محبت کردن انسانها.

      با انجام دادن شریعت، نجاتی در کار نیست، این فیض خدا و بخشش مجانی اونه که باعث نجات میشه.

      وقتی این مرد سعی میکنه که با اعمالش نجات رو به دست بیاره، یاد داستانی افتادنم که یه پیرزن فقیر داشت با حسرت گل‌های باغ پادشاه نگاه میکرد و میخواست واسه دختر مریضش یه گل بخره و وقتی موضوع را به باغبان میگه، باغبان با عصبانیت اون رو رد میکنه و میگه گل‌های شاه، فروشی نیست.

      وقتی شاه این منظره رو از پنجره قصرش میبینه، پائین میاد و گل رو به زن میده و میگه گل‌های شاه فروشی نیست، ولی شاه اونا رو می‌بخشه.

      تو پادشاهی عیسی، نجات چیزی نیست که بتونی به دست بیاریش بلکه چیزیه که خداوند بخشیده،‌زندگی ابدی رو خداوند  به رایگان به همه بخشیده حالا چه ثروتمند باشیم چه فقیر. تو پادشاهی عیسی داشتن ثروت یا فقر مادی، اهمیتی نداره، همون قدر که یه فقیر میتونه از این بخشش استفاده کنه،‌ ثروتمندها هم میتونن. قرار نیست هر کسی که مسیحیه، اموالش رو ببخشه و تو فقر زندگی کنه و افراد زیادی بودند با اینکه از طبقه اجتماعی بالایی برخوردار بودن، اسیر مسیح بودن نه مال و اموالشون.

      افرادی که عیسی را پیروی میکردن، از طبقه‌های مختلفی بودن که بعضی‌هاشون ثروتمند بودن مثل زنانی که عیسی را حمایت مالی میکردن یا پولس و بعضی هاشون افراد سطح پائین جامعه، ولی کسایی در مسیح موندن که حاضر بودن همه چیز ‌رو بخاطر عیسی ترک کنن و عیسی را اولویت خودش قرار بدن.

      پول و ثروت، با اینکه برکت بزرگی هست، میتونه دام بزرگی هم واسه افراد باشه.

      اگه صادقانه به زندگی خودمون نگاه کنیم که جایگاه خدا تو زندگی‌مون چیه و اولویت ما تو زندگی‌ چیه، ممکنه با چیزای دیگه‌ای روبرو شیم که نگرانمون کنن چرا که ممکنه شبیه بت برامون شده باشه. بچه‌امون، همسرمون، شغل و روابطی که داریم و مال و اموالمون یا حتی خدمت‌مون، میتونه باعث شه که ما هم مثل اون مرد قلبمون تماماً با خداوند نباشه، میتونیم برکت خدا را خیلی خیلی زیاد تو زندگی مون داشته باشیم، اما خداوند را با تمامی وجودمون محبت نکنیم.

      بزارید که اگه این پیام با قلبتون صحبت کرده، بهش فکر کنید و راحت ازش نگذرید، بزارید تو زندگی‌تون عمل کنه و اگه براتون برکتی داشت، اونو با دیگران هم به اشتراک بزارید تا شاید بتونه زندگی افراد دیگر رو هم تغییر بده.

      • 49 Episode
      • Mark 10: 32-45  |  Book of Mark 10 : 32-45

      نص:

      ادامه فصل ۱۰ رو با پیشگویی مجدد عیسی از مرگش در اورشلیم شروع میکنیم که ظاهراً تغییراتی تو رفتار عیسی پیش اومده که باعث ترس شاگردا شده.

      عیسی چند بار در مورد اتفاقاتی که تو اورشلیم براش میفته، صحبت کرده و اینبار از جزئیات بیشتری به شاگردا میگه که چون چند مرتبه در مورد این موضوع صحبت کردیم، بزارید به بخش دوم که مربوط به درخواست یوحنا و یعقوبه، برسیم.

      پطرس تو انجیل متی، بعد از مرد ثروتمند که هفته پیش صحبت کردیم، به عیسی میگه ما که همه چیز بخاطر تو ترک کردیم، چی نصیبمون میشه و عیسی میگه: در آخرت، وقتی بر کرسی جلالش بشینه، آنها در کنار عیسی خواهند بود و اسرائیل را داودی خواهند کرد.

      چیزی که اینجا یعقوب و یوحنا میخوان، چیزی جدیدی نیست. فصل قبل، آیه ۳۳ به بعد دیدیم بحثی بین شاگردا بود که کی بزرگتر از بقیه است و لایق جانشینی عیسائه و اینبار این جانشینی، به نشستن به دو طرف عیسی نزول پیدا کرده. این چیزی بود که بقیه شاگردا هم دنبالش بودن ولی این دو برادر پیش‌دستی کرده بودن. میدانیم که پطرس، یعقوب و یوحنا، شاگردای نزدیک‌تری به عیسی بودن و گاهی این سه نفر، شاهد چیزایی بودن که بقیه شاگردا نبودن و از دید انسانی، قدرت گرفتن افراد نزدیک به رهبر، خیلی محتمل‌تره تا افرادی که دورتر هستن.

      ولی پادشاهی عیسی، برخلاف رسوم و فکرهای انسانی هست. کسی که قصد بزرگ شدن داره، بیشتر در خدمته چه خدمتی که ظاهراً برجسته تر از بقیه است و مورد تحسین افراده و چه خدمت‌هایی که افراد کمتری ممکنه دنبالش باشن یا اینکه دیده نمیشن.

      از طرفی، ممکنه این موقعیت یا حتی خدمت، چیزی فریبنده‌ای باشه چرا که میتونه قدرت و اقتداری با خودش داشته باشه. این وسوسه‌‌ای هست که با ما رشد میکنه و میتونه خودش رو جاهای مختلفی نشان بده.

      شاید شما هم مثل من، این متن رو بارها خونده باشید یا موعظه‌هایی ازش شنیده باشید و فراموش کرده باشیم که اولین مخاطب این متن، امروز خودمون باشیم. اگر جای یوحنا و یعقوب ما بودیم، آیا به دنبال نشستن و رهبری کردن بقیه نبودیم؟!

      گفتن اینکه دنبال این موقعیت نیستیم، آسونه، ولی اگه به خودمون از دید همسر، فرزند یا همکارا و دوستانو آشناها نگاه کنیم، شاید بتونیم همچین نقشی که یوحنا و یعقوب مثل بقیه شاگردا دنبالش بودن را ببینیم. شاید اگه به رفتارمون تو مشکلات نگاه کنیم، اونوقت بتونیم همچین حسی رو تو خودمون واضح‌تر ببینیم که چطور سعی میکنیم نظر خودمون رو بهتر از بقیه بدانیم یا بخوایم اون رو به کرسی بشونیم.

      شاید این موقعیت بهمون به عنوان شوهر یا فرزند بزرگتر، خادم، مدیر و حتی رهبر کلیسا بهمون داده شده باشه، کافیه که از چشم عیسی به نقشمون نگاه کنیم که آیا خانواده یا مردم ما را به عنوان شخص دلسوز خانواده یا کلیسا یا شرکت و محل کارمون میبینن یا به عنوان یک رئیس که دنبال قدرت و اختیاراتشه؟

      عیسی در ظاهر یک انسان به زمین آمد، شاگرد داشت، اما مثل یک خادم زندگی کرد و جایی که لازم بود، از اقتدارش به عنوان نبی یا پسر خدا، به ضد معلمین و شبانان دروغین استفاده کرد.

      رهبری و خدمت، به حکمت و فروتنی نیاز داره که از بالا داده میشه.

      بیاید برای خدمتمون، خواندگی‌مون، هر نقشی که تو خانواده یا محل کار، خداوند بهمون بخشیده، دعا کنیم و اگر جایی هستش که باید بیشتر فروتنی بشیم یا بیشتر خدمت کنیم، فروتن بشیم و تلاش کنیم مثل عیسی رفتار کنیم.

      • 50 Episode
      • Mark 10:46-52  |  Book of Mark 10 : 46-52

      نص:

      بیاید قبل از اینکه به شفای بارتیمائوس برسیم، یه نگاهی به شهر اریحا کنیم. ۲ شهر اریحا وجود داشت که شهر جدید، توسط رومی ها کمتر از ۲ کیلومتری شهر قدیمی ساخته شده بود و بخاطر زمین‌های حاصل خیزش و نخلستا‌نها، شهر ثروتمندی که حدود ۲۵ کیلومتری اورشلیم قرار داشت. تو ایام اعیاد یهودی، افراد زیادی برای رفتن به اورشلیم، از اریحا عبور میکردن که باعث شلوغی بیشترش هم میشد.

      و افرادی که نقص عضو داشتن یا اینکه مثل این مرد نابینا بودن، اگه از خانواده ثروتمندی نبودن، چاره‌ای جز این کار نداشتن چون کمک یا خدماتی دولتی یا شهری بهشون داده نمیشد و این شهر بخاطر وجود مسافرها، متکدی های زیادی هم داشت چرا که تو شریعت گفته شده که فقیر رو از خودت نران یا اون رو تهی دست روانه نکن.

      و همونطور که میدانیم،‌یکی از روش‌‌های تکدی گری برای دریافت پول،‌اصرار کردنه و بارتیمائوس از همین روش برای گرفتن برکت از عیسی استفاده میکنه.

      بارتیمائوس، میدانه که این شلوغی، فقط بخاطر عید نیست چون شلوغی اعیاد رو میشناسه.

      اون نه معجزه‌ای از عیسی دیده بود و نه میتونست در مورد عیسی تحقیق کنه و با اینکه سواد یا دانش خاصی بخاطر معلولیت‌اش نداشت، تونست بفهمه که عیسی کیه و وقتی که عیسی را پسر داوود صدا میکنه، میفهمیم که اون میدانسته که اون همون مسیح موعوده از نسل داوود که نبوت‌های زیادی در موردش نوشته شده بود و از شفاهای اون که تو اشعیا نوشته شده بود، میتونسته شنیده باشه و هر چی که مردم سعی میکنن آرومش کنن، اون بیشتر تلاش میکنه تا به عیسی برسه.

      وقتی عیسی صداش رو میشنوه و اونو میخواد، همون مردمی که سعی میکردن ساکت‌اش کنن، با خوشحالی پیشش میان که عیسی تو رو میخواد. این یه تناقضه که بنظر میاد افرادی که اول دارن دشمنی میکنن یا میخوان مانع بشن، چطوری با خوشحالی میان سراغش که اونو پیش عیسی بیارن.

      نمیخوام جسارت یا بی‌احترامی به کسی کنم ولی وقتی این رفتار دو گانه مردم را با بارتیمائوس میبینیم که یکبار سعی میکنن تا آرومش کنن و بار دیگه با خوشحالی میان تا بهش خبر خوب بدن، یاد تناقض‌ها یا رفتارهایی میفتم که تو زندگی خودم هم پیش اومده یا افرادی که سراغم اومدن که یک به شرایطت فکر کن و یه فکر منطقی کن تا یه راه‌حلی پیدا کن. چی راجع به خودت فکر کردی؟ فکر کردی خدا نشسته تا دعاهای تو را جواب بده؟ یا کاری واست میکنه؟            ـ ولی وقتی میبینیم خداوند چطور اون مشکل رو به صورت معجزه وار حل میکنه، همون افراد دوباره سراغمون میان یا با خوشحالی یا سراغمون بیان تا بهمون نشان بدن این با دلیل و مدرک و فکر و منطق و توانایی خودمون بوده که تونستیم به نتیجه برسیم و دعا یا برکت خداوندی در کار نیست.

      اگه به این داستان نگاه کنیم، میبینیم که افراد سالم بودن که داشتن عیسی را پیروی میکردن یا بیمارهای مختلفی بودن که داشتن تکدی گری میکردن ولی چی میشه که کسی مثل بارتیمائوس برکت میگیره نه افراد سالم یا بیمارهای دیگه.

      گاهی ممکنه چیزهایی خوبی که خداوند بهمون داده، مثل چشم، فکر یا دانش، همون‌ها مانعی باشن تا بخوایم سعی کنیم جای ایمان داشتن، به توانائی یا شایستگی‌مون نگاه کنیم بدون اینکه به فیض یا قدرت خداوند امید داشته باشیم.

      چند روزه که دارم به بارتیمائوس فکر میکنم که چطور میشه همچین کسی با همه معلولیت‌ها و نقص‌هایی که داشته، عیسی رو بشناسه، بهش ایمان داشته باشه و خداوند این رو ببینه و ازش استفاده کنه برای جلال خودش و فقط این آیات از ۱ قرنتیان ۱« ۲۶ـ۲۹ به دلم میاد که:

      ‘ای برادران من، به‌ خاطر داشته باشید، در آن هنگام که خدا شما را دعوت کرد چه نوع اشخاصی بودید. از روی معیارهای این جهان اکثر شما افرادی حکیم، با نفوذ، و یا نجیب ‌زاده نبودید. بلکه خدا عمداً آنچه را که جهانیان پوچ و بی‌ معنی می‌شمارند برگزید تا حکیمان را خجل سازد و آنچه را که جهانیان ضعیف می‌پندارند انتخاب کرد تا نیرومندان را شرمنده سازد. خدا آنچه را که دنیا خوار و خفیف و حتّی نیستی می‌شمارد برگزید تا جهان هستی‌ها را براندازد، تا هیچ انسانی در حضور او دلیلی برای فخر کردن نداشته باشد.

      گاهی شاید بنظر بیاد که خداوند ما را نمیبینه یا صدای ما رو نمیشنوه، یا اینقدر سختی‌ها تو زندگیمون زیاد باشن که نتونیم کارهای خداوند رو ببینیم، کافیه فروتن بشیم و به فقر روحانی و ضعف بینائی‌مون نگاه کنیم و قلباً بخوایم تا از این خداوند برکت بگیریم حتی اگه افرادی مثل افرادی که دور و بر بارتیمائوس بودن، دور و برمون باشن و اگه خداوند اراده کنه، اون ما رو برکت میده و بلند میکنه.

      وقتی اصرار این مرد رو میبینم که واسه شفا چه اصراری داره، بیشتر میتونیم تشویق شیم که برای برکت گرفتن از خداوند تلاش کنیم.

      بیاید به ایمان نگاه کنیم که آیا مثل بارتیمائوس، همچین ایمان محکمی داریم که با وجود هر سختی، به عیسی بچسبیم و اگه همچین ایمانی نداریم، ببینیم چطور میتونیم روی ایمانمون کار کنیم تا ایمان محکمی داشته باشیم.

      • 51 Episode
      • Mark 11:1-11  |  Book of Mark 11 : 1-11

      نص:

      به هفته آخر زندگی عیسی قبل از مصلوب شدن رسیدیم و همونطوری که خوندیم، روز اول هفته مقدس، عیسی همراه شاگردان و جماعت بزرگی، مثل یک شاه وارد اورشلیم میشه.

      بدون شک تا اون یک‌شنبه شاگردا، همچین جمعیت بزرگی رو ندیده بودن که عیسی رو تو ورود به شهر بدرقه کنن و این اتفاق میتونست باعث شده باشه که شاگردا فراموش کرده باشن که عیسی در مورد رنج و مرگی که تو اورشلیم منتظرشه، چی گفته.

      چیزی که از ذهن شاگردا و مردم بیرون نمیرفت و حتی تا لحظه‌ای که عیسی به آسمان، باز هم شاگردا ازش سوال میکردن، سلطنت کردن مسیح بود که تو همین مزموری که میخوندن، از بازگشت پادشاهی داوود و مسیحی که تخت سلطنت داوود در دست میگیره، صحبت میکنه.

      بیاین یه نگاهی به این ورود عیسی به اورشلیم بندازیم.

      قبل از هر چیز، جمعیتی که دور عیسی هستند، مزموری رو میخونن که تو ادبیات یهود، به مزمور مسیحایی معروف بود که سرود ورود مسیح به اورشلیمه. چیز دیگه‌ای که میشه دید، اینه که عیسی طبق پیشگویی زکرّیا، سوار بر کره‌ الاغی وارد اورشلیم میشه و سومین چیز اینه که وقتی که فریسی‌ها از عیسی میخوان که مردم و کودکان را مسیح خوندن عیسی منع کنن، اون از کتاب مقدس جواب میده که این اتفاق نبوت شده و غیر ممکنه بشه جلوی این اتفاق رو گرفت.

      عید فصح، از بزرگترین اعیاد یهودیا بوده که حدوداً اواسط بهار، بخاطر خروج از مصر جشن گرفته میشد و یکی از ۳ عید بزرگ زیارتی بود که یهودیان برای زیارت به اورشلیم جمع میشدن.

      لاویان ۲۳ میگه که روز اول، شاخه‌های خرما و درختای پر برگ و بید را جمع میکردن و هفت روز شادی میکردن و روز هفتم، فصح را نگه میداشتن و هر سال این عید را با شکوه برگزار میشد و چیزی که اینبار جشن را متفاوت‌تر کرده، نحوه ورود عیسی به اورشلیم بود. سرودی که مردم تو آیه ۱۰ سر میدادن که: مبارک باد پادشاهی پدر ما داوود که در حال آمدن است، جدا از رنگ و بوی مذهبی، شدیداً سیاسی بود.

      از وقتی که امپراتوری روم اسرائیل زیر سلطه گرفت، بخاطر جنبش‌های ملی‌گرایی و آزادی‌خواهی، هر سال روم خودش را آماده میکرد که بتونه امنیت را تو این منطقه نگه داره، چرا که دائماً شورش‌ها و توطئه‌هایی از طرف یهودیان به ضد امپراتوری پیش میومد و ورود عیسی با این جمعیت بزرگ و خوندن این سرود، این نگرانی رو بیشتر میکرد.

      جدا از روم، این چیزی نبود که برای مذهبی‌ها قابل قبول باشه. عیسی، انتظارات مذهبی‌ها رو برآورده نکرده بود. شدیداً اونها را توبیخ کرده بود و سنت‌های من‌دراوردی‌اشون واسه عیسی اهمیتی نداشت و یهودیان را از زیر ظلم رومی‌ها بیرون نیاورده بود. وقتی وارد هیکل میشه، از تخریب شدن معبد تو آینده نزدیک حرف میزنه که این برای یه یهودی، غیرممکن و حتی کفرآمیز بود یا روز بعدی که وارد معبد میشه و معبد رو از وجود فروشنده‌ها پاک میکنه که نهایتاً باعث میشه تا افرادی که باید ازش اطاعت کنن، تصمیم میگیرن تا اونو قبل از فصح بکشن.

      عیسی انتظارات اونها را برآورده نمیکنه ولی در عوض انتظاری رو که پدر میخواست، تماما بجا میاره.

      وقتی به این آیه‌هایی مربوط اومدن مسیح و پادشاهی اون تو عهد عتیق نگاه میکنیم، میتونیم راحت اختلاف اراده خدا و درخواست یهودیان رو از مسیح ببینیم.

      عیسی که شهرتش تو تمام اسرائیل پیچیده بود، معجزاتی که به همراهش بود و اقتداری که با هیچ معلم یا نبی قابل مقایسه نبود، وارد اورشلیم شده. حتی تا امروز که بیشتر از  ۲۰۰۰ سال میگذره از تولد عیسی، کسی تا حالا نیومده که حتی شبیه عیسی بوده باشه یا کارهایی رو مثل اون کرده باشه یا حتی چند پیشگویی از پیشگویی‌های در مورد مسیح رو انجام داده باشه.

      اون عیسی بود که فروتنانه، نه شمشیر به دست و سوار بر اسب، برای فتح اورشلیم اومده باشه بلکه سوار بر الاغ، فروتنانه با ملایمت آمد تا خیمه افتاده داوود رو بلند کنه و سلامتی و آرامش را با برای مردم همراه بیاره.

      کتاب داوران، از داورهایی صحبت میکنه که سوار بر الاغ قوم اسرائیل را داوری میکردن و تا زمانی که زنده بودن، بین یهودیان و خدا و اقوام دیگه، آرامش برقرار بود، اینبار عیسی، داور و شاه فروتن قوم اسرائیل، برای داوری بر گناه آمده بود و با خودش سلامتی و آرامش خدا رو آورد نه فقط برای یهودیان، بلکه برای هر کسی که بهش ایمان آورده باشه.

      بزودی اون برمیگرده و اینبار سلطنت را تا ابد در دست میگیره.

      • 52 Episode
      • Mark 11: 12-19  |  Book of Mark 11 : 12-19

      نص:

      هفته قبل رو با ورود عیسی به اورشلیم به پایان رسوندیم و اینجا روز دوم از هفته مقدس و جشن یهودیان که عیسی از روستایی نزدیک، به اورشلیم برمیگرده. مرقس از ۲ اتفاق صحبت میکنه که اونروز میفته. نفرین درخت انجیر و پاک کردن معبد از فروشندگان و صرافان.

      درخت انجیر رو سعی میکنم هفته آینده صحبت کنم چونکه آیه ۲۰ از خشک شدن درخت صحبت میکنه و این بخشی هستش که میخوایم روش وقت بزاریم چون موضوع خاصیه که نظرهای مختلفی در موردش هست و دوست ندارم زود ازش بگذرم. پس بزارید به تطهیر معبد توسط عیسی نگاه کنیم و ببینیم مشکل چیه که عیسی این حرکت رو انجام میده.

      اگه به انجیل یوحنا فصل ۲ نگاه کنیم، میبینیم که یکبار دیگه عیسی تو ابتدای خدمتش، معبد رو پاک میکنه و اینبار بار دومه.

      باید بگم که مدت‌ها، انگیزه و دلیل اینکار عیسی رو چیز دیگه‌ای میدونستم.

      قبلاً فکر میکردم که فروش حیوانات یا خرید و فروش و عوض کردن پول، تو معبد، بی‌احترامی به خداوند بود، ولی مشکل این نبود چون هر یهودی بالای ۲۰ سال طبق خروج ۳۰: ۱۳و ۱۴، باید سالیانه حدود نیم مثقال نقره یا ۲ درهم مالیات، برای عبادتگاه یا معبدی که بعدها ساخته میشه، میپرداخت و صراف‌ها، کسایی بودن که این سکه‌ها را تبدیل میکردن..

      همچنین، یهودیان باید هر سال، ده یک و نوبر محصولات و حیواناتشون رو به حضور خداوند میاوردن و اونو تقدیم میکردن و در حضور خداوند با شادی ازش استفاده میکردن. از اونجا که خیلی‌ها راهشون طولانی بود، شریعت اجازه داده بود که این محصولشون رو بفروشن و پولش رو به جایی که خداوند مقرر کرده بود، بیارن و اون محصولات رو خریداری کنن و در حضور خداوند ازش استفاده کنن. اینو میتونیم تو تثنیه ۱۴ آیه ۲۲ به بعد بخونیم.

      پس خرید و فروش غیر قانونی و غیرمذهبی نبود، بلکه مشکل این بود که معبدی که ساخته شده بود برای پرستش، جنبه روحانی‌اش را از دست داده بود و تبدیل به بازاری شده بود که عده‌ای از آن سوءاستفاده میکردن.

      دلال‌هایی که به خرید و فروش تو معبد مشغول بودن، برای مجوز کار، باید هزینه بالاتری پرداخت میکردن و این باعث میشد که این پول را با گران کردن حیوانات یا دریافت سود بیشتر واسه تبدیل پول، جبران کنن و اینا باعث میشد که رفته رفته مردم نسبت به معبد و مسائل روحانی سرد بشن و اعتماد و ایمانشون به خداوند رو از دست بدن و مهمتر از همه، به قدّوسیت و جایگاه خدا توهین بشه.

      اگه کتاب ۱ سموئیل را خوانده باشید، میبینید که خداوند چه غیرتی به قدوسیت و اسم خودش داره و چیزی که باعث شه مردم از خداوند فاصله بگیرن، با چه شدتی اونو رو داوری میکنه حتی به قیمت اینکه صندوق عهد به فلسطین بره، یا اینکه بعدها معبد تخریب بشه. این کار عیسی، غیرت خداوند تو عهد عتیق رو یاد شاگردا میندازه.

      قصد ندارم بگم که همچین وضعی امروز دور و برمون نیست ولی میتونیم این رو تو قلب خودمون هم ببینیم که زندگی من به عنوان یک مسیحی که روح خدا توش ساکنه، چطوری هستش؟ بدنی که خداوند به عنوان هیکل خودش بهمون داده را آیا ناراستی رو توش میبینیم که واسه اصلاحش کاری نمیکنیم؟ یا قدّوسیت و احترام خدا تو من دیده میشه یا آیا ظاهر مسیحی من، مثل معبد زیباست اما در عمل، طور دیگه‌ایه؟

      اگه به روح‌ خدا اجازه بدیم، میبینیم که اون هم شروع به زیر و رو کردن تخت‌هایی تو قلبمون میکنه که باید زیر کشیده بشن و چیزهای زیادی عوض بشه تا قلبمون لایق سکونت و زندگی روح خدا در ما باشه.

      میخوام با یه آیه از امثال این پادکست رو تمام کنم که جدا از زیبائی‌اش، ما را دعوت میکنه که نسبت به خواست روح، تسلیم باشیم.

      امثال ۲۵: ۴ میگه: ناخالصی را از نقره جدا کن تا زرگر بتواند از آن ظرفی بسازد. ‘

      بیاید در برابر روح خداوند، بیشتر از قبل مطیع و فروتن بشیم و اجازه بدیم که چیزی که نمیخواد تو زندگیمون باشه، ازمون بگیره.

      برکت خداوند با شما باشه.

      • 53 Episode
      • Mark 11:20-26  |  Book of Mark 11 : 20-26

      نص:

      قبل از اینکه شروع کنم، خواستم بگم که آیات ۱۳ و ۱۴ را هم از فصل ۱۱ خواندم چرا که مربوط به موضوع امروز هستش و همونطور که هفته قبل گفتم، امروز قراره به خشک شدن درخت انجیر نگاه کنیم چون نظرات متفاوتی در مورد این بخشه که مثلاً عده‌ای معتقد هستن که عیسی با خشک کردن درخت، قوم اسرائیل را داوری کرد یا عده‌ای دیگه که میگن قوم اسرائیل رد شده و همونطوری که اسرائیل تو عهد عتیق قوم خاص خدا بود، الان تمامی برکات برای کلیسا و مسیحیاست و کلیسا قوم خاص خداوندست نه اسرائیل و دیدگاه دیگه‌ای هم هستن. نمیخوام امروز نظر خاصی رو تائید کنم یا نظر خودم رو بگم بلکه میخوام به نظرات مختلف نگاه کنیم تا باهاشون آشنا بشیم و بعد میتونیم خودمون به نتیجه برسیم.

      قبل از اینکه این پادکست رو تموم کنیم میخوام ازتون بخوام که لطفاً این پادکست را تا انتها بشنوید و نیمه کاره رهاش نکنید چونکه ممکنه شما یا کلیسایی که عضوش هستید، یکی از این نظرات را داشته باشه.

      قبل از هر چیز، تو اسرائیل خیلی از درختان انجیر، قبل از اومدن فصل انجیر، انجیرهای زودرس میاوردن و وقتی درختی، برگ‌های زیادی داشت، احتمالش زیاد بود که میوه زودرس آورده باشه. وگرنه فصل انجیر حدوداً ۶ هفته بعد از عید فصح هستش.

      تو آیه ۱۴، عیسی میگه که دیگر کسی از میوه تو نخواهد خورد یا ترجمه قدیم که میگه از این پس تا به ابد، هیچ‌ کس از تو میوه نخواهد خورد و اگه به تفسیرهای مختلفی فارسی نگاه کنیم، تقریبا میشه گفت همه متّحداً معتقدند که خشک شدن درخت انجیر، نمادی از داوری و لعنت قوم اسرائیله چرا که انجیر یکی از نمادهای قوم اسرائيله. اینو میتونید به هوشع ۹ آیه ۱۰ و یوئیل ۱ آیه ۷ پیدا کنید که اسرائیل به درخت انجیر تشبیه شده. و این درخت، بخاطر اینکه ثمری نیاورده، مورد داوری عیسی قرار گرفت که باز هم به صورت تمثیلی، داوری که به درخت انجیر اومده، نماد داوری به قوم اسرائیله، اینو هم میتونید تو ارمیا ۸: ۱۳ و یوئیل ۱: ۱۲ ببینید که از اسرائیل بی ثمر صحبت میکنه که مورد داوری قرار میگیرن و تو این داستان، مفسرها معتقدند که قوم اسرائیل، چون ثمری نیاورد، مثلا پذیرفتن عیسی، پس زیر داوری و لعنته.

      تخریب اورشلیم تو سال ۷۰ میلادی و به اسارت رفتن یهودیان هم نشانه‌ای از تحقق این لعنت هستش. این نظرات رو با شدت کمتر یا بیشتر تو تفسیرهای که به فارسی ترجمه شدن، دید.

       

      ولی نگاه دیگه که میشه به این موضوع داشت، اینه که میدانیم که عهد عتیق، داستان قوم اسرائیله که خدا اون رو به عنوان قوم خودش پذیرفت، اونو برکت داد و ازش محافظت کرد و نهایتا مسیح از این قوم به روی زمین اومد.

       

      تو نامه اول پطرس ۲: ۹ میگه که کلیسا، امت مقدس، کاهنان خداوند و قوم برگزیده خداونده. این فوق‌العاده‌ است و یه افتخار بزرگه واسه ما که این هویت و جایگاه رو داریم، ولی تکلیف قوم خدا، اسرائیل چی میشه؟ آیا این باعث شده خدا قوم خودش را فراموش کنه یا اونها را تا زمان بازگشت خودش، زیر نفرین نگه داره چرا که از عهد جدید که عیسی بود،‌ لغزش خوردند؟

      آیا خدا عهدی که با ابراهیم، یعقوب و اسحاق بسته، چون فرزندانشون تو عهد وفادار نموندن، اونها را ترک کرده و خداوند هم تو عهد بی وفائی کرده یا زیر عهدش زده؟

      کسی که همیشه عهد و پیمان رو شکسته، قوم اسرائیل بودن ولی خداوند همیشه وفادار بوده. بلاها یا داوری‌هایی که قوم اسرائیل دیدن، پیامد و ثمره نافرمانی بودن، که باز هم تو عهد نوشته شده بود.

      پس خدا عهد و پیمانش را ترک نکرده بلکه قوم‌ اسرائیل و اگر خداوند قوم‌های دیگه را هم بخاطر عهد جدید پذیرفته، آیا این دلیل میشه که قوم سابق‌اش رو رد کرده؟!.

      چیزی که پولس بعد به رومیان میگه اینه که قوم اسرائیل مثل شاخه اصلی درخته که قوم‌های دیگه بهش قلمه و پیوند زده شدن.

       

      و چیز دیگه‌ای که میتونیم تو این متن ببینیم، لغت aiōn (ahee-ohn) که به چیزهای مختلفی ترجمه شده تو کل عهد جدید و یکی از این معانی، به دوره خاصی اشاره میکنه که به معنای ابد نیستش بلکه به یک عصر و دوره برمیگرده و اگه این خشک شدن انجیر، نمادی از داوری عیسی به قوم اسرائیل باشه، میتونه منظور به یه دوره یا اون نسل باشه چرا که کتاب مقدس از احیا شدن دوباره اسرائیل صحبت میکنه.

       

      نمیتونیم با قطعیت بگیم که آیا عیسی قوم با خشکاندن انجیر، قصد داشته که اسرائیل رو نفرین کنه یا نه چون مشخص در این مورد حرفی زده نمیشه و هم مرقس هم متی، این بخش را با صحبت عیسی در مورد قدرت دعا به اتمام میرسونه نه داوری بر اسرائیل. چیزهای زیادی هستش که قادر به درکشون نیستیم چرا که نمیتونیم به قطعیت اراده خدا را در مورد خیلی از کارهاش بدانیم ولی چیزی که تو این داستان اتفاق میفته اینه که این خشک شدن درخت، برای شاگردا برکت روحانی داشت.

      قوم اسرائیل، مثل این درخت انجیر بود که ظاهر زیبایی داشت، بنظر خداترس میومدن و نظام قربانی و پرستش خدا به راه بود، ولی در باطن، وقتی از نزدیک بهش نگاه میشد، میوه و ثمره‌ای نداشت. ممکنه شما هم تحربه کرده باشید که افرادی را الگو خودتون کرده باشید ولی وقتی نزدیک میشید، ناامید بشید چرا که ممکنه ظاهر زیبا ولی داخلشون خالی باشه.

      زندگی روحانی هم همینطوره، شاید تو کار یا خدمت خیلی مشغول باشیم، مردم چیزهای خوبی ازمون تعریف کنن، ولی وقتی کتاب مقدس را میخونیم یا تو دعا هستیم، روح‌القدس چیز دیگه نشانمون بده یا اینکه نتونیم میوه‌های روح‌القدس رو که غلاطیان ازش میگه رو زندگی‌مون ببینیم.

      ممکنه عطایای مختلف روح‌القدس رو داشته باشیم ولی میوه‌های روحه که تو زندگی مسیحیان باید دیده بشه.

      امیدوارم تا انتها کنارمون بوده باشید و این چند دقیقه، براتون مفید بوده باشه.

      شما را به دستان پر مهر مسیح میسپارم، باشه که میوه‌های روح هر روز بیشتر تو زندگی یا خدمتتان دیده بشه.

      آمین

      • 54 Episode
      • Mark 11:27-33  |  Book of Mark 11 : 27-33

      نص:

      تا چند برنامه دیگه همچنان تو هفته آخر زندگی عیسی خواهیم بود و این برنامه به روز سه‌شنبه، زمانی که عیسی تو معبده، اختصاص داره که رهبران یهود، اقتدار و قدرت عیسی را زیر سوال میبرن چرا که آنها عیسی را شخصی میدونستن که بدون تائید یا تعلیم رهبران معبد، مشغول به تعلیم یا انجام کارهایی هستش که مجوزی براش نداره.

      طبق شریعت و سنت، رهبران اجازه داشتند قضاوت کنند تا در مورد موضوعی که مربوط به اسرائیل میشه، رای بدهند و مثلاً کل کتاب داوران، در مورد همین افراده که صلاحیت قضاوت و داوری قوم اسرائیل را داشتند ولی سالها بعد از داوران، سنهدرین ‌های مختلفی تشکیل شد و که بعد از مدتی بنا به دلائل سیاسی یا اسارت و جنگ، منحل میشدند ولی در زمان عیسی، سنهدرین از ۷۱ نفر تشکیل میشد که ۱ نفر که کاهن اعظم بود، اونو اداره و رهبری میکرد تا در مورد موضوعات مختلف یهودیان،‌قضاوت و داوری کنه علی‌الخصوص مسائل روحانی، و این افراد که باید بزرگترین حامیان مسیح میبودن در عمل به بزرگترین دشمنان عیسی تبدیل شده بودند گرچه تعدادی از آنها هم سمت عیسی بودند.

      ولی آیا اونها صلاحیت اینو داشتن که عیسی را قضاوت کنن؟

      رهبرای اسرائیل، قدرت تشخیص‌شون را از دست داده بودن و نمیتونسته بودن پسر خدا را تشخیص بدن. در برابر گناه مردم عادی، سختگیرانه قضاوت میکردن و در برابر گناهای فاحش افرادی مثل هیرودیس سکوت میکردن و یا حتی درمورد دستگیری و مرگ یحیی، سکوت کرده بودن.

      چطور میتونستن درست قضاوت کنن وقتی تنها بخشی که غیر یهودیان میتونستن خدا را پرستش کنن یا اون بشناسن، تبدیل به بازار کرده بودن یا با کارهاشون، مردم را از پیروی خدا ناامید و روگردان کرده بودن.

      وقتی اقتدار عیسی زیر سوال برده میشه، باید ببینیم کی این اقتدار رو به خودشان داده؟

      بعداً که عیسی را پیش پیلاطس میبرن برای دادگاهی، جواب عیسی به پیلاطس این بود که این قدرت بهش از بالا (خداوند) داده شده و این مقام و رتبه هم به اعضای سنهدرین از بالا داده شده، ولی آیا اونها میتونن به کسی که این قدرت رو بهشون داده، زیر سوال ببرن؟

      بزارید شما را بیاد ۱۲ سالگی عیسی بندازم که تو معبد با معلمین یهود بحث میکرد و یوسف و مریم، وقتی پیداش کردن، پاسخ داد که چرا دنبال من میگشتید چرا که باید تو خانه پدرم باشم تا مشغول کارهای اون باشم.

      نامه عبرانیان ۳: ۶ میگه که عیسی فرزند و صاحب خانه است و قدرت انجام هر کاری را تو خانه داره چرا که صاحب‌خانه است، پس کارگران خانه حق ندارن که به صاحب خانه خرده بگیرن چه برسه که صلاحیت‌اش رو زیر سوال ببرن.

      مثل تاکستان و باغبانان ظالم، فصل ۲۱ متی، بعد از همین بحث گفته میشه که خیلی ساده، رهبران میفهمن که منظور عیسی از باغبانان ظالم، همان‌ها هستند که قاتلین انبیا و در نهایت عیسی خواهند بود.

      تو جواب سوال عیسی، اونها نمیتونستن یحیی را تائید کنن، چرا که محکوم میشدند که چرا به صحبت‌هاش گوش ندادید و توبه نکردید و هم باید عیسی را هم تائید میکردن و می‌پذیرفتند چرا که اون به مسیح بودن عیسی شهادت داده بود. از طرفی هم یحیی به فرستادگان کاهنان گفته بود که من آمدم تا راه را برای آمدن مسیح مهیا  کنم پس اونا هیچ عذر و بهانه‌ای نداشتن و محکوم بودن به سرکشی ضد اراده خدا.

      اگه این سوال نگاه کنیم، میبینیم که این سوال، با نیت خیرخواهانه از عیسی پرسیده نشده بلکه مثل خیلی از کارهایی که تو انجیل در مورد کاهنان و رهبران ذکر شده، فریبکارانه یا به قصد بدیه و جواب عیسی بهشون، یک جواب مشخص و مستقیم نیست.

      به این فکر کنیم که تو دنیایی که داریم زندگی میکنیم، چقدر همچین سوال‌هایی برای تخریب وجهه یا شخصیت یا ایمانمون ازمون پرسیده میشه یا اینطوری بهمون حمله میشه علی الخصوص کسایی که بخاطر ایمانشان دادگاهی یا زندانی شدن، میتونن اینو خوب شهادت بدن.

      شاید مثل عیسی، همیشه نیاز نباشه به این نوع سوالات جواب مستقیمی بدیم خصوصا زمانی که میدانیم فریبکارانه ازمون سوال میشه.

      گاهی حکمت و تجربه‌ای که خداوند بهمون داده، میتونه کمکمون کنه و خیلی وقت‌ها هم هدایت روح‌القدس، همونطوری که عیسی گفت زمانی که شما را به محکمه و دادگاه میکشند، نیاز نیست فکر کنید که چی بگید چون روح‌القدس کلام رو تو دهان شما میزاره.

      بزارید با ۲ آیه از امثال فصل ۲۶ این برنامه را تموم کنم که خیلی برای این همچین موقعیت‌هایی مناسبه:

      ‘جاهل را مطابق جهالتش پاسخ ده، مبادا در نظر خود حکیم بنماید. جاهل را مطابق جهالتش پاسخ مده، مبادا تو نیز همچون او شوی.

      برای خودم و همینطور شما، این حکمت را از خداوند میخوام، باشه که دائماً از روح خداوند هدایت بشیم.

      آمین

      • 55 Episode
      • Mark 12:1-12  |  Book of Mark 12 : 1-12

      نص:

      به فصل ۱۲ رسیدیم با چالش‌‌های مختلفی که از فصل قبل شروع شد و تو این فصل، بعد از مثل باغبان‌های ظالم، دشمنی مذهبی‌ها و افراد سیاسی به اوج خودش میرسه که سعی میکنن با روش‌های مختلف مردم یا دولت روم رو به ضد عیسی بلند کنن که تو ادامه بهشون میرسیم.

      این آیاتی که چند لحظه پیش خوندیم، اتفاقی بود که در نه تنها تو اسرائیل بلکه تو مناطق دیگه هم میفتاد چون قوانین مالکیت نامشخص بود و افرادی بودن که در غیاب مالک، ادعای مالکیت زمین و املاک را میکردن و کافی بود که تعدادی شاهد دروغین پیدا کنند. حتی جاهایی فرض بر این بود که اگه کسی ۳ سال از زمینی استفاده میکرد، میتونست ادعای مالکیت کنه و ملک رو تصاحب کنه.

      عیسی از این مثل آشنا در مورد رهبران اسرائیل استفاده میکنه واسه کاری که با انبیا و در نهایت خودش میکنن.

      خداوند اسرائیل رو مثل تاکی از مصر به زمین کنعان آورد. بت‌ها و شرارت و گناهان کنعانی‌ها، مثل سنگ‌هایی و خار‌هایی بودن که باید از تاکستان خدا، اسرائیل، دور میشدن. از شرق با رود اردن و دریا مرده، از شمال با کوه‌های لبنان و سوریه، از غرب با دریای مدیترانه و از جنوب با صحرا و ادومیه، دور اسرائیل رو حصار کشید تا ازشون حفاظت کنه. از ازدواج با قوم‌های دیگر یا رفتار شبیه اونا منعشون کرد تا گناهای آنها واردشون نشه. اورشلیم و یهودیه رو برای خانه خودش انتخاب کرد مثل یک برج، تا مردم برای پرستش به اونجا بیان و هر چیزی رو واسه رشدشون نیاز بود، مهیا کرد.

      بعد آن را به دست باغداران یا رهبران مذهبی داد تا به تاکستان و قوم خدا رسیدگی کنن تا ثمر بیاورن، ولی زمانی که باید از میوه‌اش به صاحب باغ یا خداوند میدادن، باغبانها و رهبرای قوم، سرکشی کردن و فرستنده‌های صاحب باغ رو رد کردن، زدن و کشتن و در نهایت با کشتن پسر خدا، شرارتشون رو به کمال میرسونن.

      تو لوقا ۲۰ میخونیم وقتی عیسی میگه صاحب باغ میاد و باغبانان را هلاک خواهد کرد و باغ را به دیگران میسپارد، مذهبیان میگن، حاشا، خدا نکند. آنها میدونستن منظور عیسی چیه و خودشان اون باغبان‌ها هستن. برخلاف بقیه مثل‌های عیسی، این مثل رو خیلی خوب فهمیدن که منظور عیسی چی بود.

      این داوری به آنها بود که در برابر خدا و اراده اون، چقدر سرسختی کردن و لایق این نبودن تا در خدمت خدا و قوم اون باشن و تاکستان از آنها گرفته خواهد شد.

      جواب سوال عیسی در مورد سنگ رد شده، مشخصه. لغتی که تو یونانی به کار رفته به معنی اینه که سازندگان، ابتدا این سنگ رو بررسی کردن و بعد به عمد کنار گذاشتند.

      داستان جالب درباره این آیه، موقع ساخت معبد سلیمان هست. این سنگها از معدنی تو شمال اورشلیم برای ساختن معبد آورده شده بودن و که علامت گذاری میشدن و بعد برای نصب به مکان معبد میاوردن و طوری آماده شده بودن که فقط نیاز بود کنار هم گذاشته بشن همونطوری که ۱ پادشاهان ۶: ۷ میگه و هر سنگ، جاش مشخص بود. سنگی از معدن فرستاده شده بود که بنظر میومد با پیشرفت طبیعی معبد، مطابقت نداره پس اونو بیرون انداختن چون اونو ضروری نمیدیدن. سالها در حال ساخت معبد بودند، به اتمام ساختمان رسیدند، اما سنگ بنای اصلی نبود.

      آنها برای سنگ بنای اصلی به معدن میرن و میگن می خواهیم ساختمان را تکمیل کنیم و سنگ بنای اصلی رو نداریم هنوز و سنگ تراش میگه که قبلاً اونو فرستاده ولی بناها میگن که ما اونو نداریم. بعد از جستجو، بناها اونو پیدا میکنن که دور انداخته بودن همون سنگی که سنگ اصلی ساختمان بود.

      عهد عتیق بارها خداوند به سنگ یا قسمت‌های مختلف خانه تشبیه شده، جایی مثل اینجا به سنگ زاویه که دو دیوار اصلی را به هم جفت و محکم میکرده، گفته شده و جایی فنداسیون و پی ساختمان و جایی هم به نوک یا راس ساختمان که اجزا ساختمان، با اون سنگ حفظ و نگه داشته میشه.

      این سنگ نگه‌دارنده تمام خانه هست و بدون اون، ساختمان نمیتونه سرجاش باقی بمونه.

      اسرائیل با نجات دهنده خودش اینطور رفتار کرد با اینکه اونو شناخت ولی به عمد ردش کرد.

      تو زندگی ما و ایمان مسیحی، عیسی رکن و سنگ بنا اصلیه. از دست دادن اون، از دست دادن همه چیزه. تا زمانی که عیسی تو خدمت یا زندگیمون سر جاش نباشه، نمیشه درست ادامه داد.

      ممکنه زندگی شما هم مثل زندگی من، بالا پایین‌های زیادی داشته و بارها بوده که حس کردم خیلی چیزها به هم ریخته یا خوب پیش نمیره ولی زمانی که به شرایط روحانی ام نگاه کردم، دیدم چیزهای دیگه را جای عیسی تو مرکز قرار دادم و بارها هم دیدم با وجود اینکه اوضاع خوب پیش نمیرفت، همه چیز ناگهان درست شد وقتی که سهم و جای خداوند رو بهش دادم.

      امیدوارم برنامه امروز براتون مفید بوده باشه. خداوند شما را برکت بده و هر روز کارهای اون تو زندگی و خدمتتان بیشتر از قبل دیده بشه.

      • 56 Episode
      • Mark 12: 13-17  |  Book of Mark 12 : 13-17

      نص:

      آیاتی که چند لحظه پیش خوندم، ادامه چالش‌هاییه که تو هفته آخر زندگی عیسی بوده که از فصل قبل شروع شده بود. تا اینجا بیشتر مخالفت و دشمنی‌ها، از طرف صدوقیان و فریسی‌ها بوده و الان هیرودی‌ها که یه فرقه سیاسی بودن هم به ضد عیسی بلند میشن.

      در کل، اطلاعات کمی درباره هرودی‌ها هست ولی چیزی که ازشون میدانیم اینه که افرادی بودن که به هیرودیس و خانواده اون وفادار بودن.

      تو نوشته‌های پدرهای کلیسا میخونیم که هیرودی‌ها اعتقاد داشتن که هیرودیس کبیر، مسیح موعود بود چون کتاب پیدایش ۴۹: ۱۰ میگه که سلطنت از یهودا دور نمیشه تا شیلو یا همون مسیح بیاد و اونا چون دیدن که سلطنت اسرائیل و یهودا به نظر از بین رفته، به نتیجه رسیده بودن که هیرودیس کبیر، همون مسیح موعوده و بخاطر همین، معبد را با شکوه زیادی بازسازی کرد و کشتن کودکان زیر ۲ سال توسط هیرودیس هم بخاطر این بود که ‌کسی بعد از هیرود، خودش را مسیح معرفی نکنه.

      ولی در مورد مالیات، هیرودی‌ها بر خلاف سایر یهودیان، موافق مالیات به روم بودن و این باعث شده بود که فریسیان که اختلاف جدی با هیرودی‌ها از لحاظ الهیاتی داشتن، با هم متحد شن تا بهانه‌ای برای از بین بردن عیسی پیدا کنن.

      موضوع مالیات، چیزی نبود که فقط مختص اسرائیل و یهودی‌ها بوده باشه بلکه تو همه سرزمین‌هایی که زیر سلطه روم بودند، اجباری بود حتی بر رومی‌ها و ۳ نوع مالیات وجود داشت.

      اول افرادی که دارای زمینی بودن، باید مالیات میدادن. اگه زمین کشاورزی بود، یک دهم محصول و اگر باغ بود، یک پنجم محصولات باغبه عنوان مالیات دریافت میشد.

      دومین مالیات، مالیات بر درآمد بود که پنج درصد بود.

      سومین، سالی ۱ دینار که حدوداً حقوق ۱ روز کار بود رو شامل میشد و یهودیان از دادن مالیات به روم، متنفّر بودن چرا که اقتدار روم بر اسرائیل رو به رسمیت نمیشناختن.

      یهودیان، به عنوان یک ملت، زیر اقتدار نظامی یک فرماندار رومی بودند. این یه اسارت مطلق نبود ولی استقلال کامل نداشتن. اجازه داشتن قوانین و آداب و رسوم خودشون رو حفظ کنن یا توسط کاهن اعظم و سنهدرین، قدرت قضایی داشته باشن، ولی آزادی عمل کامل نداشتن. حتی داشتن سکه‌ای که عکس پادشاه غیریهودی روش ضرب شده باشه و مجبور باشن از اون استفاده کنن، نشانه واضحی از زیر سلطه بودنشون بوده. مثلاً اگه یوحنا ۸: ۳۳ بخونیم که میگه: ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز بردهٔ کسی نبوده‌ایم. مقصود تو از اینکه میگویی شما آزاد خواهید شد چیست؟میبینیم که چقدر آزادی‌شون براشون مهم بوده که نمیخواستن خودشون رو زیر سلطه کسی یا حکومتی ببینن تا حدی که حتی دادن مالیات به یه قدرت خارجی رو، خیانت به یهوه می دانستند.

      عیسی میدونست نیتشون چیه. اگر میگفت به روم مالیات بدید، مورد نفرت یهودیان قرار میگرفت، اگه میگفت ندید، ممکن بود به اتهام توطئه علیه روم دادگاهی و محکوم بشه.

      جواب عیسی، باعث حیرت همه میشه. هرچند جوابی نبود که افراد خودشون رو آماده کرده بودن تا بشنون ولی چیزی بود که خواست خدا بود.

      حتی تو شرایط فعلی ایران، پرسیدن این سوال از کسی جلوی ماموران حکومتی میتونه خطرناک باشه چون خیلی راحت اتهامی مختلفی مثل تبلیغ علیه نظام و تبانی زده میشه و ممکنه فرد مدت‌ها زندانی بشه. موضوع مالیات حتی تو کشورهای آزاد و دموکرات هم موضوع جالبی برای همه شهروندان نیست و افراد زیادی هستن که با نارضایتی این پول رو میپردازن یا عده‌ای که تلاش میکنن راه‌هایی برای دور زدنش پیدا کنن ولی کتاب مقدس جاهای مختلفی گفته که خداوند حکومت‌ها را مقرر کرده، مرزها و عمر سلطنت اونها را مشخص کرده و وظیفه ما اینه که خیرخواه حکومت باشیم و مطیع قوانین که وضع شده، باشیم.

      نمیخوام بگم اطاعت کردن یا تحمل کردن هر حکومت یا قانونی آسونه، چون همیشه اینطور نبوده و نیست.

      برای یهودیان که زیر دست روم، مصلوب یا اعدام میشدن یا دائما زیر توهین و تحقیر بودن، سخت بود و واسه ما هم ممکنه تو حکومتی که زندگی میکنیم، سخت باشه.

      ممکنه حکومت‌ها با مالیات یا عوارض که دریافت میکنن، دنبال منافع خودشون باشن نه مردم ولی قانون مالیات، چیزی نیست که مانع پرستش خدا برای ما باشه. حتی تو دوران رسولان که مسیحیت تو جفا شدید بود، پولس و پطرس مینویسن که مسیحیان باید برای حکومت هرچند شریر، دعا کنن و مطیع قوانین باشن تا جایی که به ضد خدا و ایمانشون نباشه.

      چیزی که ما همیشه درگیرش هستیم اینه که به عنوان مسیحیان، ما تا چه حد حاضریم سهم خدا رو بهش بدیم و چقدر سهمیه که برای خودمون یا زندگیمون تو جامعه کنار میزاریم؟ میتونه این سهم، پول و دارایی‌مون باشه چه وقت یا نقش و سهم‌مون به عنوان یک شهروند در جامعه.

      برای خودم و شما دعا میکنم که بتونیم این تعادل رو پیدا کنیم که چه تو رابطه‌امون با خداوند و چه در رابطه با جامعه، مفیدتر باشیم.

      • 57 Episode
      • Mark 12:18-27  |  Book of Mark 12 : 18-27

      نص:

      این بار اوله که مرقس از صدوقیان صحبت میکنه که وارد بحث با عیسی شدن، بیشتر مزاحمت‌ها معمولا از طرف فریسی‌ها بود و بار اوله که مرقس از دخالت این گروه با عیسی صحبت میکنه ولی تو کتاب اعمال رسولان نقش آنها را تو مخالفت با شاگردا و تهدید و دستگیری‌شون بیشتر میبینیم چرا که موضوع زندگی بعد از مرگ، موضوعی بود که شدیداً رد میکردند و قیام مسیح از مردگان، براشون غیرقابل قبول بود.

      صدوقیان جز فرقه‌های مذهبی بودن که چند تفاوت بزرگ با فریسیان داشتند.

      صدوقیان گروه مذهبی محافظه کاری بودن که روی تفسیر تحت اللفظی یا کلمه به کلمه کتاب مقدس اصرار داشتند و بر خلاف فریسیان که سنت ها و داستان‌های شفاهی رو دارای اعتباری مثل کلام خدا میدونستن، اگر صدوقیان چیزی را تو تورات پیدا نمی‌کردند، آن را رد میکردن و به چشم دستورات انسانی بهش نگاه میکردن.

      همینطور به فرشتگان و ارواح اعتقادی نداشتن و طرفدار فرهنگ یونانی بودن و نسبتاً قدرت بیشتری از فریسیان داشتن چون معمولاً کاهن اعظم و بیشتر رهبران سنهدرین یا شورای یهودیان، از این فرقه انتخاب میشد.

      چیزی که اینجا برای به چالش کشیدن عیسی ازش استفاده میکنن، دستوری از توراته که مربوط به شخصی که فوت کرده بدون فرزند پسر. تورات برای حفظ نسل و نام خانوادگی شخص فوت شده، این قانون را گذاشته بود که شخص، بی وارث نمونه و زمینی که به ارث رسید بهش را بتونه به فرزندش منتقل کنه و این زمین و ارث بتونه تو خانواده خودش باقی بمونه. نمونه این قانون رو میشه تو زندگی تامار، عروس یهودا و روت که با بوعز ازدواج میکنه، ببینیم.

      این قانون درباره وراثت بود نه زندگی بعد از مرگ، ولی صدوقیان سعی کردن از این قانون طوری استفاده کنن که نظر خودشان رو درباره انکار زندگی بعد از مرگ تائید کنه، قانونی که به این منظور داده نشده بود.

      با اینکه کتاب ۱سموئیل، مزامیر، حزقیال و دانیال ( ۱ سموئیل ۲: ۶، مزامیر، دانیال ۱۲: ۲ ) در مورد مرگ و قیام ار مردگان نوشته شده بود، ولی نمیشد بهشون استناد کرد چرا که غیر از ۵ کتاب اول که توراته، باقی کتب رو قبول نداشتن، تلمود هم که قیامت از مردگان، از اصولش بود رو هم رد میکردند و رستاخیز هم برایشان غیرقابل قبول بود چون ظاهراً، چیزی از رستاخیز تو تورات نیامده تا قانع‌شون کند.

      ولی آیا واقعاً چیزی از زندگی بعد از مرگ تو تورات نمیشد پیدا کرد؟

      آیه‌ای که عیسی استفاده میکنه، از کتاب خروجه که تو ملاقات خدا با موسی‌است. حتی کتاب تثنیه، پنجمین کتاب از تورات تو فصل ۳۲ میتونیم سرود موسی را ببینیم که از جانب خدا گفته: من میمیرانم و زنده میکنم. اینا ۲ نمونه از چیزایی بود که میشد تو تورات خواند و صدوقیان که معتقد به تفسیر کلمه به کلمه کتاب مقدس بودن، تا بحال بهش فکر نکرده بودن که چطور به این نکته پی نبردن.

      خوب یادمه یکی از معلم‌هام، یبار بهم گفت که کتاب مقدس، واسه این نوشته نشده که به کنجکاوی‌ ما یا سوالات علمی ما جواب بده، ممکنه جواب‌هایی تو کلام در مورد این مسائل پیدا شه ولی مهمترین دلیل، در مورد محبت خدا، سقوط انسان و راه نجاته که نوشته شده.

      شاید شما هم تجربه مشابهی داشته باشید که افرادی جلوتون رو بگیرن و بخوان از کتاب مقدس، چیزی رو بیرون بکشن که نظرشون رو تائید کنه.

      تا پیش از سال ۷۰ میلادی که اسرائیل به اسارت نرفته بود، درباره قیامت از مردگان بین صدوقیان و فریسیان، اختلاف وجود داشت ولی الان، قیامت از مردگان بخش جدا نشدنی از اعتقاد یهودیا است.

      اگه به تلمود بابلی بخش سنهدرین ۹۰ ب نگاه کنیم، صراحتا نوشته شده کسی که به رستاخیز مردگان معتقد نباشد و آن را انکار کند از رستاخیز سهمی ندارد و زنده نخواهد شد و حتی الان تو دعای روزانه یهودیان این بند وجود داره که خداوندا، تو تا ابد جبار هستی، تو زنده کننده مردگانی.

      و این چیزیه که یهودیان بهش اعتقاد دارن.

      واسه ما مسیحیان، محکم ترین دلیل برای زندگی بعد از مرگ، قیام و رستاخیر عیسیاست. کتاب مقدس میگه که اون نوبر قیام کردگان است و همونطوری که اون برخاست، ما هم روزی، قیام خواهیم کرد و به عیسی ملحق میشیم. این امید و ایمان زنده مائه. همانطوری که عیسی بلند شد، ما هم روزی بلند میشیم.

      با اینکه ما خیلی چیزا رو نمیدانیم و نمیتونیم تصورش کنیم که چطور مثل فرشتگان خواهیم بود یا چطور کنار خداوند خواهیم بود، هرچند کتاب مقدس پاسخ‌هایی داده، ولی خیلی از این جواب‌ها به صورت کلیات نوشته شده و میدانیم که در حضور خداوند بدون هیچ دردیه و بدون هیچ غصه‌ایه و آرامش مطلق و خوشی کامل ما در حضور خداونده، میدانیم اون روز جواب همه این چیزها را به دست میاریم.

      • 58 Episode
      • Mark 12:28-34  |  Book of Mark 12 : 28-34

      نص:

      امیدوارم حالتون خوب باشه و آماده باشین برای بخش جدید که اصطلاحا بین مسیحیان، به شریعت یا قانون طلائی معروفه. محبت کردن خدا و محبت کردن انسان‌ها با همه وجودمون.

      شاید شما هم مثل من فکر میکنین که محبت به خدا آسونتره از محبت به مردم چون فکر میکنم همه‌مون تجربه‌هایی تو روابطمون با مردم داریم که گاهی خیلی خوب پیش نمیره یا ممکنه ناراحتی‌ بزرگی نسبت به کسی تو دلمون باشه.

      بزارید قبل از اینکه جلوتر بریم، به تورات نگاه کنیم. این ۲ قانون از ۶۱۳ قانونی که تو تورات نوشته شده که شامل مسائل مختلفی مثل پرستش خدا، قربانی، غذای حلال، روابط انسانی میشه.

      و بیشتر مردم در مورد ۱۰ فرمان شنیدن که روی ۲ لوح سنگی به موسی داده شد و مفسرهای زیادی اعتقاد دارن که رو یکی‌ از این لوح‌ها، ۴ قانون اول نوشته شده بود که مربوط به رابطه اسنان با خدا بود و دومی هم ۶ فرمان بود که در مورد رابطه با مردم بود.

      امروز میخوام در مورد محبت به مردم یا روابمطون باهاشون صحبت کنم چون معمولا با خدا مشکلی نداریم جز اینکه یا جواب دعامون رو نگرفتیم یا حس کردیم در برابر ظلمی که بهمون شده، سکوت کرده، ولی در برابر مردم، برعکسه و از یه مشکل به یه مشکل دیگه دائما کوچ میکنیم.

      فکر میکنم اولین چیزی که نقش اساسی تو محبت کردن به مردم داره، محبت کردن خداست و اگه این محبت بین ما و خدا نباشه، نمیتونیم تو محبت کردن به انسان‌های دیگه خیلی موفق باشیم.

      اگر نمیتونیم کسی رو ببخشیم یا اصطلاحا تو صلح باهاش باشیم، نمیتونیم حتی رابطه درستی با خدا داشته باشیم و اونو با تمام وجودمون محبت کنیم چون برای داشتن این رابطه، باید مردم رو دوست داشته باشیم حتی کسی که بهمون آسیب زده، چون دعا و پرستشی که میکنیم، ما را به سمت محبت و صلح میکشونه حتی با مردم و اگر بخوایم تو پرستش خدا بمونیم و با مردم تو صلح نباشیم، چاره‌ای نداریم جز اینکه صدای روح‌القدس رو ساکت کنیم و این چیزی نیست که خدا از ما خواسته باشه.

      همیشه بخشیدن سخته وقتی که کسی بهمون آسیبی میرسونه و این هم سخته که بخوایم براش دعا کنیم و این چیزیه که خدا ازمون خواسته.

      چیز دیگه‌ای که سخته، صحبت کردن با کسیه که باعث ناراحتی‌مون شده چون میخوایم سعی کنیم ببخشیم و ناراحتی را فراموش کنیم، بدون اینکه در موردش صحبت کرده باشیم و با اتفاق بعدی، ناراحتی بزرگ‌تر میشه و این پروسه همینطور ادامه پیدا میکنه تا در نهایت، میبینیم که دیگه نمیشه با اون شخص ادامه داد.

      انجیل ازمون خواسته قبل از اینکه بخوایم به پرستش خدا بریم، با کسی که ناراحتش کردیم یا ناراحتمون کرده، صحبت کنیم. اگر موضوع حل نشد، از کلیسا و خادمین کمک بگیریم.

      این موضوع تو رابطه‌های ما خیلی مهم و حساسه و این هم خیلی مهمه که چطور در مورد ناراحتی‌مون صحبت می‌کنیم. اگر محبت تو صدا یا رفتار ما حس نشه، خیلی راحت سوتفاهم پیش میاد و اگه راه‌حلی پیدا نشه یا صحبت نتیجه بخش نباشه، این رابطه به ناراحتی بیشتر و قضاوت‌ها یا حتی تلخی کشیده میشه و باعث میشه در نهایت، از افراد فاصله بگیریم و سعی کنیم تو روابطمون، با افرادی ارتباط داشته باشیم که به ما آسیبی نرسه یا حس بدی نداشته باشیم.

      فکر میکنم این یکی از مهمترین و بزرگترین دلائلیه که گروه‌ها یا کلیساها، با هم مشکل داشته باشن یا اتحاد نداشته باشن و این موضوع با محبت کردن همسایه با تمامی دل و جان، جور در نمیاد.

      این تجربه‌ایه که فکر میکنم همه ما تجربه‌اش کردیم، دردش رو کشیدیم و چیز آسونی نیست. همیشه محبت کردن و بخشیدن وقتی که حس میکنیم به ما بدی شده یا مائیم که قربانی شدیم، سخته و فقط فیض خداست که میتونه کمک کنه تا قلبمون نسبت به افراد سخت یا تلخ نشه.

      اگه شما هم این شرایط رو تجربه کردید، بیاین از این موضوع راحت نگذریم، اگه از خداوند بخوایم که به ما قلب و محبت تازه‌ای بده که برای دیگران شفقت داشته باشیم و دوستشان داشته باشیم، خداوند قلب ما را عوض میکنه و محبت تازه‌ای میده بهمون.

      خیلی وقت بود دوست داشتم این حرف ها را تو یه برنامه بگم چون کلیساهای زیادی بخاطر این موضوع آسیب دیدن یا اینکه از بین رفتن، خادمین زیادی هستن که این مشکل را تو کلیسا یا گرو‌هاشون داشتن و دارن و افراد زیادی هستن که بخاطر این ناراحتی‌ها، حتی رابطه‌اشون با خدا یا کلیسا مثل قبل نیست یا حس میکنن نمیتونن مثل قبل با خدا حرف کنن یا حضورش رو حس کنند.

      اگه فکر میکنید که این قسمت براتون برکتی داشت یا میتونه به کسی کمک کنه، لطفاً این قسمت را براشون بفرستید. برکت و محبت خداوند بیشتر از قبل تو زندگیتون باشه، آمین

      • 59 Episode
      • Mark 12:35-40  |  Book of Mark 12 : 35-40

      نص:

      مدتی قبل بود عیسی از شاگردا پرسیده بود که مردم فکر میکنند من چه کسی هستم و پطرس از بین شاگردان گفت که تو، مسیح، پسر خدای زنده هستی. ولی اگه میخواست این موضوع رو به مردم و رهبران قوم نشان بده، چطور این باور اشتباه رو که یهودیان تو ذهنشان نسبت به مسیح ساخته بودن رو عوض میکرد؟ این جاییه که عیسی این سوال رو میپرسه تا ذهن مردم را در مورد مسیح، آماده کنه که اون فقط یک بعد انسانی نداره.

      اگه به انجیل متی فصل ۲۲، نگاه کنیم، میخونیم که فریسیان، سوال عیسی رو خیلی سریع پاسخ میدن که مسیح، پسر داووده و این درسته، ولی کامل نیست. ولی چرا و یا چطور ممکنه که اونا نتونن سوال عیسی را پاسخ بدن چون اونا سال‌ها وقتشون را برای مطالعه کتاب مقدس گذاشتن.

      آیا شما هم تا حالا بهش فکر کردید که چرا با وجود این همه نبوت‌ها و پیشگویی‌های‌ عهد عتیق، یهودیان و رابی‌ها، عیسی را رد کرده باشن؟ چی فکر میکردن درباره مسیح یا الان در موردش چی فکر میکنن که هنوز خیلی هاشون عیسی رو نپذیرفتن.

      ما ایمان داریم که اراده خداوند این بوده که مسیح قربانی شه تا نجات و کفاره برای ما بیاد، ولی یهودیان یا معلم‌های قوم اسرائیل جایی مثل اشعیا ۵۳ که در مورد درد و رنج منجی نوشته یا مزمور ۱۱۰ که به درباره الوهیت مسیح صحبت میکنه رو، چطور تفسیر میکنن؟

      تفسیری که از این بخش‌ها میشه، گاهی خیلی تفاوت داره با چیزی که تو انجیل نوشته که مثلا امروز میخوام یکی از اون تفاسیر که مربوط به مزمور ۱۱۰ هستش، از دید یهودیان در موردش صحبت کنم.

      بزارید از ترجمه قدیم بخونم که مشخص تر باشه:

      یهوه به خداوند من گفت: «به ‌دست راست من بنشین تا دشمنانت را پای انداز تو سازم.»

      تفسیر یهود میگه: وقتی یهوه به خداوند میگه که به دست راست من بشین، یهوه به خداوند که تو عبری آدونای اومده، خطاب میکنه که اینجا منظور داووده نه مسیح موعود. و دلیلشون هم اینه که آدونای تو تورات بجز به خداوند، ۱۳۰ بار هم به شخصی که انسان هست، اشاره میکنه که به آقا، سرور یا ارباب ترجمه شده. دلیل دیگه اینه که کتاب ۱ تواریخ ۱۶: ۷ نوشته که داوود، مزامیر را به آساف و لاویان میده تا برای پرستش‌ تو معبد از آنها استفاده کنن و لاویان تو وصف داوود میخونن که یهوه، این توانایی و قوت را به داوود داد تا بر اسرائیل سلطنت کنه و قوم‌ها را به زیر سلطه بیاورد و این تفسیریه که یهودیان امروز بهش باور دارن.

      پس تو تفسیر این آیه، یهودیان اعتقاد دارن که یهوه، به آدونای که داوود هست، سلطنت را میده تا به اقوام مختلف سلطنت کنه بر خلاف چیزی که ما اعتقاد داریم که خداوند یهوه، به مسیح این اقتدار را میده

      اگه تا همینجا از تفسیر یهودیان بشنویم، بنظر خیلی منطقی میاد، چون خداوند، پادشاهی قوم اسرائیل را به داوود داده بود، ولی مشکل این تفسیر از جایی شروع میشه که آیات بعد در مورد کاهن بودن این پادشاه مثل ملکیصدق که فصل ۱۴ پیدایش میخونیم، صحبت میکنه و این باعث میشه که نشه این تفسیر را پذیرفت چرا که هیچ وقت تو طول تاریخ، هیچ پادشاهی تو اسرائیل نبوده که کاهن هم بوده باشد و نه هیچ کاهنی که پادشاه هم بوده باشه.

      میبینید، به راحتی تفسیری که یهودیان از این فصل از مزامیر میکنن، با چیزی که ما بهش ایمان داریم، متفاوته ولی اگه به این نکته که به کاهن بودن پادشاه نگاه کنیم، میبینیم که کدام تفسیر قابل پذیرش تره.

      این یک برکت بزرگه که میشه به تفسیرهای مختلفی امروز دسترسی داشت ولی این خطر هم وجود داره که تفسیر، انسانی باشه و تمرکز به اون بتونه واقعیت کتاب مقدس رو جور دیگه‌ای نشان بده.

      یکی از کانال‌های محبوب من، کانالی هست به اسم One for Israel که در مورد بشارت مسیحیت بین یهودیان اسرائیل یا اطراف جهان هست که چطور این خبر خوش، بین یهودیان در حال پخشه.

      مدتی قبل داشتم یک شهادتی از یک یهودی اورتدکس میشنیدم که چطور مسیح را شناخته، که وقتی شروع به خواندن عهد جدید کرد، باورش نمیشد که عیسی یک یهودی بود یا مسیحیت، از بطن اسرائیل و یهودیت بیرون آمده. متاسفانه حتی خیلی از یهودیان بخاطر جنگ‌، سیاست یا اتفاقاتی که تو خاورمیانه یا برای ملت‌شون افتاده یا تفسیرهای این چنینی، در مورد مسیح و مسیحیت تصور اشتباهی دارن.

      و این تصورات یا باورها برای ما هم که از قوم‌های دیگه به سمت مسیح اومدیم، ممکنه وجود داشته باشه.

      پیام‌هایی که در مورد منجی یا مسیح موعود داده میشه، بعضی وقتا سخته که متوجه شیم که کدام قابل پذیرشه و کدام نه؟

      در نهایت، میخونیم که عیسی هشدارهایی در مورد رهبران مذهبی قوم اسرائیل در پایان میده که درگیر جاه‌طلبی، ریاکاری، طمع یا چیزهای دیگه‌ای بودن که بجای اینکه رسالت و خدمتشان را با خداترسی انجام بدن، دنبال اسم و خواسته‌های هستن که میتونه مردم را به انحراف بکشونه که عیسی، وعده داوری سختی رو بهشون داده.

      پس ما نیاز داریم که هوشیار باشیم که تعلیم‌های مختلف را بدانیم، کتاب مقدس رو بخونیم تا ایمانی که داریم را بشناسیم.

      • 60 Episode
      • Mart 12: 41-44  |  Book of Mark 12 : 41-44

      نص:

      بزارید امروز در مورد هدیه دادن یا کمک مالی صحبت کنم، چیزی که معمولاً افراد یا حتی خودم سعی میکنیم زیاد در موردش حرف نزنیم بر خلاف اینکه کتاب مقدس در موردش خیلی صحبت کرده علی‌الخصوص وقتی به شرایط اقتصادی که مردم دارن باهاش سر و کله میزنن، نگاه میکنیم، میبینیم که از همه طرف مردم، زیر فشارهای مختلفی کاری یا مالی هستن.

      ولی آیا به این هم فکر میکنیم که چطور میتونیم با پول‌مون خدا را خدمت کنیم؟

      اگه همه هزینه‌های خانواده‌ به عده شماست ممکنه شما هم به خودتون گفته باشید آیا صلاحه پولی رو کلیسا یا سازمان‌های مسیحی بدم که نمیدانیم کجا میره یا آیا افرادی که این پول رو دریافت میکنن، قابل اعتمادن؟ یا شاید هم حس کرده باشید خودتون به این پول بیشتر نیاز دارید یا اگه بخواید پولی که کمک کنید، کم باشه، حس کنید که اینقدر این پول کمه که نمیتونه به کار کسی بیاد.

      ولی چرا این پول را به خداوند بدیم؟ یا چرا اینقدر کتاب مقدس در مورد پول، هدیه دادن و صدقه و ده‌یک و … صحبت میکنه؟ البته امروز نمیخوام در مورد همه این چیزا حرف بزنم.

      ولی فکر کنم اولین چیزی با هدیه‌ نشان میدیم، اعتمادیه که به خداوند داریم که از چیزی که بهمون بخشیده، مبلغی رو به خودش برمیگردانیم. ما چیزی که خدا خواسته رو باید با خوشحالی و از خود گذشتگی بهش بر گردانیم و از پولی که داده، واسه کمک به بقیه استفاده کنیم ولی با تشخیص و هدایت روح خدا.

      شاید ندونیم این پول دقیقا کجا خرج میشه یا ندانیم که خادم یا خادمینی که این پول رو دریافت میکنن، آیا واقعاً صادق هستن که اون رو به دست کسی که نیاز داره برسونن یا ازش برای پادشاهی خدا بخوان استفاده کنن، و این وظیفه ما نیست که بخوایم اونها را قضاوت کنیم؟

      کسی که این پول را دریافت میکنه، مسئول هست و اگه اشتباهی یا گناهی ازش سر بزنه، این خودشه که در برابر خدا مسئوله و مسئولیت ما هم اینه که چیزی که خداوند خواسته رو با آرامش و شادی بدیم.

      خداوند نسبت به ما همیشه بخشنده است و با ما معامله نمیکنه و چیزی رو به ما نمیفروشه بلکه می‌بخشه و هدیه‌ای که میدیم، مثل شکرگذاری هستش که به خداوند تقدیم میشه.

      یکی از دوستانم، از زمانی که ایمان آورده بود، همراه همسرش، اول هر سال برای این دعا میکرد که هدیه مالی‌اش رو به چه گروه‌ها یا سازمان‌هایی بده و تا آخر سال این کار رو انجام میداد و پولی که هر ماه کنار میزاشت، تقسیم میکرد برای گروه‌های مختلف با اینکه این پول زیادی برای اون گروه‌ها نبود و گاهی آپدیت‌هایی از فعالیت اون گروه‌ها بهش میرسید و سال بعد باز هم دعا میکرد که هدیه‌اش را به چه جایی بده. موضوع کم بودن یا زیاد بودنش هدیه نیست، موضوع اعتماد ما به خداست.

      بیاید برگردیم به داستان این بیوه زن:

      اگه به شرایط این زن نگاه کنم، میبینیم برای حمایت از همچین کسایی، شریعت دستورات زیادی داده که یا فرزندانشون کمکشون کنن یا با ده‌یک از اونها حمایت بشه یا مردم ازشون حمایت کنن و این زن، احتمالاً از همان پولی که بهش کمک شده بود، معبد و خدمت معبد رو کمک میکنه.

      معبدی که تو قسمت‌هایی از انجیل میخونیم که با سنگ‌های گران ‌قیمتی ساخته شده بود و خادمینی که همه صادق نبودن. اون بیوه میتونست به این فکر کنه که این معبده که باید ازش حمایت کنه تا اینقدر محتاج نباشه، میتونست اینو هم بگه که اگه خادمین از این معبد اینقدر از معبد درآمد نداشتن یا پولی که از کرایه غرفه‌های معبد بدست میاوردن رو خرج فقرا و محروم‌ها میکردن وضعیتشون بهتر میشد، ولی این زن به این چیزا اهمیت نمیده و وظیفه محبت خودش را نسبت به خدا میبینه و همون چیزی رو که داره، به خداوند هدیه میده.

      این بیوه زن فقیر، اعتماد و ایمان‌اش بزرگی داشت.

      موقع نوشتن این پادکست از خودم پرسیدم امین، تو چی؟ همچین ایمان و اعتمادی داری؟ اگه عیسی هنوز جسماً روی زمین بود، ایمان و بخشندگی تو رو مثل این زن تشویق میکرد؟

      بزرگی یه هدیه به ارزش مادی‌اش نیست و غم و ناراحتی یا شرایط نباید مانع دادن هدیه خداوند بشه و این وفاداری ما میتونه بقره ایمانداران رو تشویق کنه که خداوند را با پول و اموالشون هم خدمت کنن.

      کتاب مقدس ما رو تشویق میکنه که بجای گیرنده بودن، بیشتر دهنده باشیم با خوشی چرا که برکت خداوند شخص را ثروتمند می‌سازد، و زحمت زیاد بر آن نمی‌افزايد. امثال ۱۰: ۲۲

      • 61 Episode
      • Mark 13: 1-2  |  Book of Mark 13 : 1-2

      نص:

      قصد دارم این برنامه رو به اتفاقات تاریخی که برای معبد اورشلیم میفته، اختصاص بدم.

      تو انجیل یوحنا میخونیم که این معبد رو هیرودیس کبیر، نزدیک ۴۶ سال طول کشید تا بسازه که بخشی از آن بعد از مرگش ساخته شد و چیزی که تو تاریخ میتونیم درباره‌اش پیدا کنیم اینه که ساختمان معبد، یکی از عجایب دنیا باستان بود.

      هیرودیس به استفاده از سنگ های بزرگ تو پروژه‌های ساختمانی‌اش علاقه داشت و به گفته یوسیفس، تاریخ‌نویس یهودی قرن دوم، اون از سنگ‌های بزرگ برای ساختمان معبد استفاده کرده بود که طول بعضی نزدیک ۱۴ متر به ارتفاع  ۲.۵ متر و عرض ۳.۵ بود. اینکه چطور میتونستن همچین سنگ‌هایی استفاده کنن، بنظر غیرممکنه میاد چون وزن آن چیزی نزدیک ۴۰۰ تن میشه تا اینکه چند سال پیش، بخشی از این دیوار در غرب دیوار اورشلیم پیدا شد که لایه لایه روی هم گذاشته شده بود و اینقدر خوب تراش خورده بودند که حتی یک ورق نازک فلزی نرو نمیشد در شکاف‌اش قرار داد. و بعد، بخش‌هایی از ساختمان با ورقه های طلا پوشیده شده بود که تو طول روز از بخش‌هایی از شهر نمیشد به اون نگاه کرد چرا که انعکاس نور خورشید، نگاه کردن به اون را غیر ممکن میکرد.

      این صحبت‌های عیسی، برای شاگردا خیلی عجیب و غیرممکن بنظر میاد چرا که معبد، جایی بود که خداوند در نظر گرفته بود و قرار بود خانه پرستش برای یهودیان و حتی امت‌ها باشه و پس چطور ممکنه خداوند اجازه بده این اتفاق بیفته.

      مشابه این اتفاق بار یکبار دیگه هم افتاده بود. وقتی حزقیال نبی تو رویا دیده بود که جلال خدا، معبد را ترک میکنه، خداوند اجازه میده تو حمله امپراتوری بابل، آسیب جدی ببینه.

      و تو فصل قبل خوندیم که معبد، تبدیل به بازاری برای دلال‌ها و فروشندگان حیوانات شده یا جایی برای کسب درآمد رهبران یهود شده بود و هر بار، بیشتر از چیزی که خدا براش در نظر گرفته بود، فاصله میگرفت.

      تو ذهن قوم اسرائیل، معبد چیزی بود که خدا بخاطر اسم خودش هم که شده بود، نمی‌گذاشت آسیب ببینه. به حدی معبد براشون مهم بود که تبدیل به بتی شده بود که حرف زدن به ضدش، حکم کفر گویی رو داشت مثلاً میخونیم یکی از مهمترین اتهامات عیسی یا استیفان بین شورا سنهدین، صحبت از خرابی  معبد بود.

      با اینکه این ساختمان، خیلی با شکوه و زیبا بود ولی از درون، خالی بود. جایی که قرار بود که خداوند در آن پرستش بشه، تبدیل به جایی شد که توش تصمیم گرفتن نجات دهنده ‌اشون را مرگ محکوم کنن و اون رو به صلیب بکشن.

      تو سال ۷۰ میلادی، حدود ۴۰ سال بعد از این پیشگویی، یهودیان که مدت‌ها در شورش به ضد امپراتوری روم بودند و حتی تونسته بودن بخش بزرگی از سرزمین را به حاکمیت خودشان در بیارن، شهرهای رومی و یونانی‌نشین زیادی را تو این شورش از بین ببرن، نهایتا روم تصمیم میگیره که تیطوس فرمانده نظامی رو به همراه یک رابی یهودی به اسم یوسیفس (نه آن تاریخ نویس) که سعی میکرد بین روم و یهودیان میانجیگری کنه، به اورشلیم آمدند و آنجا را فتح کردند و در نهایت، لشکر یهودیان برای در امان ماندن و جنگیدن به ضد روم، به معبد پناه بردن که قوی‌ترین ساختمان باقی مانده در شهر بود.

      تیطوس دستور داد که معبد را خراب نکنند، ولی در میان جنگ و مقاومت‌ها، سربازان رومی، شروع به پرتاب تیر کردند که تیرهای چوبی معبد، آتش گرفت و معبد در این جنگ، کاملاً تخریب شد و یهودیان باقی مانده به اسارت برده شدند یا کشته شدند.

      بعد از آن ، هیچوقت قوم اسرائیل نتوانست انسجام خودش را باز پیدا کنه چون انهدام معبد، نشانه پایان شورش و پایان سرزمین یهودیان بود. دینی بدون یک مکان مقدس، بدون یک سیستم روحانی متمرکز، صدوقیان از بین رفتند و فریسیان و سایر یهودیان، جایی جز کنیسه در سرزمین‌هایی که به اسارت رفتند، برایشان باقی نماند و بعد از آن هم بارها یهودیان تا حدود ۱۳۰ میلادی، سعی کردند که دوباره از نو شروع کنن و به ضد روم بلند میشدند و حتی شخصی به اسم شمعون که مدعی مسیح موعود بودن را داشت، قیام کرد و اینبار ۵۸۰ هزار نفر یهودی دیگر هم کشته شدند.

      این اتفاق در نهایت با مرگ چند میلیون یهودی در امپراتوری روم پایان پیدا میکنه و تا ۱۹ قرن در اسارت و جفاهای مختلف باقی میمونن تا سال ۱۹۴۸ که باز به اسرائیل بازگردند.

      خداوند اراده خودش را به جا میاره و هیچ وقت با هیچ بتی جلال خودش را شریک نمیشه، این رو بارها تو عهد عتیق میبینیم که چیزی که خداوند هیج وقت تحمل نکرد در رابطه با قوم خودش، پذیرش بت‌ها تو اسرائیل بود. ما انسان‌ها قابلیت این رو داریم تا از هر چیزی حتی مقدس ترین چیزها بت بسازیم یا اینقدر به ظاهرش اهمیت بدیم تا مفهوم چیزی که باید بدانیم رو ترک کنیم و به ظاهرش بچسبیم.

      میخوام تشویق‌تون کنم که به زندگی خودمان بیشتر نگاه کنیم و حساس باشیم. آیات بعدی که قراره نگاه کنیم در مورد جفاها و اتفاقاتی هستش که در زمان‌های آخر میفته و کتاب مقدس خیلی هشدار بهمون میده که بیدار باشیم تا برای روز خداوند آماده باشیم.

      با این آیه از اول یوحنا فصل ۵ آیه ۲۱ تمام میکنم:

      ای فرزندان من، از بُتها دوری جوئید.

      آمین

      • 62 Episode
      • Mark 13:3-37, (Part 1, V 3-13)  |  Book of Mark 13 : 3-13

      نص:

      امروز و تا ۲ـ۳ برنامه بعدی ، قراره فصل ۱۳ مرقس رو مطالعه و بررسی کنیم و از آنجایی که این فصل بیشتر مربوط به اتفاقات قرن ۱ در زمان رسولان هست، صحبت میکنه، سعی میکنم این فصل کلی‌تر صحبت کنم چرا که تقسیم بندی کردن این فصل پیچیده است، بخاطر همین آیه‌هایی از فصل ۱۳ را میخونم ولی مشخصا در مورد همان آیات قصد ندارم صحبت کنم.

      برنامه قبلی در مورد خراب شدن معبد و نابودی اورشلیم تو سال ۷۰ میلادی صحبت کردیم و باقی این فصل رو تو کتاب اعمال رسولان و بعضی از نامه‌ها میتونیم ببینیم که چطور شاگردان تو کنیسه‌ها داوری میشدن، شلاق می‌خوردند، یا جلوی حاکمین حتی قیصر، دادگاهی شدن و در نهایت به شهادت رسیدند. بعضی از شاگردها چیزهایی رو به چشم دیدن که روزی از عیسی شنیده بودند.

      صحبت کردن از نبوت‌ها و پیشگویی‌های کتاب مقدس سخته چرا که این نبوت‌ها ممکنه نه فقط تو یک دوره بلکه ۲ یا ۳ مرتبه دو یا سه مرتبه اتفاق بیفته.

      افراد زیادی سعی کردن این نبوت‌ها را کنار هم قرار بدن تا بتونن حدس بزنن چه زمانی، وقت بازگشتن مسیح است همانطوری که یهودیان سعی میکردن نبوت‌های را با دقت بخوانند تا از آمدن نجات دهنده‌اشون مطلع بشن.

      این کار سختی یا شاید غیرممکن باشه چرا که نبوت‌ها در جاهای مختلف کتاب مقدس نوشته شده و تقریبا تو تمام کتاب مقدس میشه پیشگویی‌هایی از زمان‌های آخر رو دید و چه یهودیان و چه کلیسا تو تفسیر این نبوت‌ها، اشتباهات زیادی ازشون سر زده چرا که نشانه‌ها را میشه دید ولی از زمان آمدنش کسی جز خداوند اطلاع نداره.

      معمولاً افراد اینطور فکر میکنن اتفاقاتی که عیسی تو این فصل صحبت میکنه، جدا از هشدارهایی به شاگردها، هشدارهایی به ما هم هست که ممکنه اینها را ما هم تجربه کنیم چرا که از مثل‌های آخر فصل، میشه دید که این فقط منظور شاگردها نبودن که باید نسبت به اتفاقات هوشیار بوده باشن بلکه هر کسی تو هر دوره‌ای که به عیسی ایمان داره، باید به نشانه‌های زمان آخر دقت کنه.

      مثلاً بخشی که مربوط به جفا یا هدایت روح‌القدس زمان بازداشت‌ و سختی‌ها وعده داده شده بود، تو تمام این ۲۰ قرن با ایمانداران بوده. مثلاً مدتی قبل بود از سازمان Opendoors اعلام کرد چیزی نزدیک ۴۰۰ میلیون مسیحی تو جهان در جفا هستند و این فقط چیزی نیست که توی کشورهای اسلامی یا ضد خدا اتفاق افتاده باشه، بلکه تو کشورهایی که آزادی‌های تقریبا نامحدودی برخوردارن هم اتفاق میفته ولی همان روح، همچنان در ایمانداران کار میکنه و در زندان‌ها و بازجویی‌ها حمایتشون میکنه.

      ولی اینکه دیدگاه و نظر ما چیه در مورد این هشدارها، میتونه توی زندگی ما تاثیر بگذاره. اگر منتظر روز خداوند نباشیم، میتونیم مثل مردم دنیا زندگی کنیم با همون روزمرگی‌ها و ناامیدی‌ها و خوشی‌ها و اگه به مسیح ایمان داریم و منتظر بازگشتن اون هستیم، با اینکه توی جهان و بین مردم زندگی میکنیم، فکر و انگیزه و هدف ما، فرق میکنه و این رو افراد تو رفتار و زندگی ما میتونن ببینن.

      ولی چرا مرقس همه این فصل رو به هشدارها اختصاص میده؟ اگه به کل کتاب مقدس نگاه کنیم، تقریبا تو تمام کتاب‌ها درباره زمان‌های آخر اشاره شده و تو تعداد زیادی‌اش، هشدارهای زیادی رو میشه دید.

      این برای این نیست که زندگی ما را تلخ کنه یا ما را بترسانه بلکه برای اینه که زمانی که این اتفاقات میفته، اگر به خواب رفتیم، بیدار بشیم و هوشیار بمونیم چرا که خیلی راحت ممکنه حواس ما از بازگشت مسیح پرت بشه و تو دنیا و روزمرگی اون غرق بشیم.

      ما تو زندگی، دائما هشدارهای مختلفی رو میشنویم درباره آب و هوا، یا وضعیت جاده‌ها یا پیا‌م‌ها و هشدارهای بانکی و غیره و همینطور والدین، به فرزندانشان یاد میدن که چه چیزهایی براشون کم خطره و چه مسیرهایی امن هست یا خطرات جامعه و مشاغل چیه چرا که ممکنه بی‌احتیاطی، باعث شه یا دیر به مقصد برسیم یا با خطرات باشن که جان ما رو هم تهدید کنه.

      این هشدارها برای این نیست که نتونیم زندگی کنیم یا قدرت ریسک ما را پایین بیاره، بلکه بخاطر اینه که بتونیم با احتیاط به مقصد و هدفی که داریم، برسیم.

      کتاب مقدس هم به ما این هشدارها را به ما میده ولی گاهی کمتر از یک آلارم یا اخطار سیل یا آلودگی گاهاً بهش نگاه میکنیم در صورتی که میتونه زندگی ابدی ما تاثیر داشته باشه.

      افراد زیادی سعی کردن که با کنار هم چیدن این هشدارها، بتونن زمان اتفاق افتادنشون رو حدس بزنن، در صورتی که هدف از این هشدارها اینه که افراد آماده باشن و خواب نمانن و منتظر بازگشت عیسی باشن.

      معمولاً گذشت زمان و صبر کردن، اشتیاق و حوصله ما رو سر میبره و کمتر میشه کسی رو دید که اینقدر برای چیزی صبر کنه که حتی نداند قراره کی اتفاق بیفته و جهان هم به جایی رسیده که صبر کردن روز به روز داره کمتر میشه چون تقریبا هر چیزی رو که بخوایم، خیلی سریع میشه سفارش داد و تو کمترین زمان به دست آورد.

      اینکه این هشدارها چقدر تو دوران رسولان افتادن و چقدر این نشانه‌ها را میشه تو زمان ما دید، نباید برای یک ایماندار فرقی داشته باشه چون روز خداوند قراره روز غیر منتظره‌ای باشه.

      سعی میکنیم تو این ۲ـ۳ هفته بعد، به این اتفاق‌ها بیشتر نگاه کنیم پس تا هفته آینده شما را به دستان امن خداوند می‌سپارم.

      آمین

      • 63 Episode
      • Mark 13:3-37, (Part 2, V 14-23)  |  Book of Mark 13 : 14-23

      نص:

      تا مدت‌ها هر بار که این فصل را میخوندم یا به بخش مشابه‌اش تو متی یا لوقا، حس میکردم که بخش کوچکی از اتفاقاتی که اینجا ازش صحبت شده، مربوط به دوران کلیسای اولیه بود ولی بعد مطمئن شدم که بیشتر این اتفاقات، تو همان دوره تا سال ۷۰ م با خراب شدن معبد، اتفاق افتاد.

      مثلاً تو کتاب اعمال رسولان که اطلاعات تاریخی زیادی میشه توش پیدا کرد، قحطی بزرگ تو فصل ۱۱ میخونیم یا دادگاهی شدن رسولان و جفای شدید به کلیسا یا ظهور مسیحیان دروغین که کلیسا را به هم ریخته‌ بودند، اما قسمت دیگه‌، به دوران بعد از خرابی اورشلیم مربوط میشه که با بازگشت مسیح ادامه پیدا میکنه.

      خیلی از اتفاقاتی که تو دوره پیش از خرابی اورشلیم هست، بعد از آن هم ادامه پیدا میکنه و حتی الان هم میشه به وضوح خیلی از آنها را دید بخاطر همین نمیشه به این فکر کرد که این اتفاقات قرار بود فقط تو آن دوره بیفته. مثلاً ما جفا بر مسیحیان را هنوز هم داریم و یا حمایتی که روح‌القدس از ایمانداران میکنه.

      خیلی از نبوت‌ها در کتاب مقدس بارها اتفاق میفته و فقط برای یک مرتبه نیست مثلاً در مورد چیزی که تو کتاب مقدس به اسم مکروه ویرانی معروف شده.

      حدود ۶ قرن ق.م، دانیال از بی‌حرمت شدن و نجس شدن معبد توسط یکی از پادشاهان یونانی صحبت کرده بود زمانی که هنوز امپراتوری یونان حتی شکل نگرفته بود و این نبوت، تو سال ۱۶۷ ق.م، سال‌ها بعد از مرگ دانیال میفته.

      آنتیوخوس چهارم یا آنتیوخوس اپیفانس، اورشلیم رو فتح میکنه و برای منع یهودیت و یونانی کردن یهودیان، ختنه و نگه داشتن شبات و رسوم مذهبی را ممنوع میکنه و نسخه‌هایی که از تورات پیدا میکنه را، میسوزونه. قربانی صبح و عصر در معبد را متوقف میکنه و بجاش روی مذبح قربانی، یک خوک را میکنه و بعد مجسمه زئوس را در معبد قرار میده و با اینکارها معبد را نجس میکنه. یوسیفوس چیزهای زیادی در مورد این اتفاق نوشته و اصطلاحا به دجال اول مشهور شد.

      مرقس این انجیل رو قبل از سقوط اورشلیم و از بین رفتن معبد مینوسه و تو آیه‌های ۱و ۲ قبلاً نگاه کردیم که چطور تو سال ۷۰ میلادی، معبد توسط تیطوس اینبتر بی‌حرمت میشه و از بین میره.

      عیسی این نبوت را تکرار میکنه و به شاگردان هشدار میده قبل از این اتفاق، اورشلیم و یهودیه را ترک کنند.

      ولی موضوع به همینجا ختم نمیشه چرا که بعد از خرابی معبد، یوحنا تو کتاب مکاشفه فصل ۱۱، باز هم از بی حرمت شدن و نحس شدن معبد صحبت میکنه زمانی که دیگه معبدی وجود نداشت و ورود یهودیان به منطقه اسرائیل، تا سال‌ها جرم بود و ممکن بود باعث اعدامشون بشه.

      یوحنا تو مکاشفه از چه زمانی صحبت میکرد؟ یا پولس تو نامه ۲ تسالونیکیان ۲: ۴ از کی صحبت میکنه که تو معبد میشینه و مردم را به پرستش خودش میخونه یا یوحنا تو فصل ۱۳ مکاشفه باز از کی صحبت میکنه که تصویرش برای پرستش قرار داده میشه و مردم ملزم به پرستش هستن و اگر اطاعت نکنن، کشته میشن؟

      به نظر میاد که این اتفاق، ۲ مرتبه در تاریخ افتاده، یکبار توسط انتیوخوس، ۲ قرن قبل از میلاد و سال ۷۰ میلادی توسط تیطوس و در آینده، قراره برای بار سوم توسط ضد مسیح اتفاق بیفته.

      شاید تا قبل از برگشتن یهودیان به اسرائیل، کسی یا مفسری نمیتونست حدس بزنه بعد از ۱۹ قرن، یهودیان باز به اسرائیل برمیگردن و به فکر ساختن دوباره معبد باشن.

      این فصل پر از اینطور هشدارهاست برای زمان‌های آخر. این هشدارها برای این داده شدن تا از اتفاقاتی که خواهند افتاد، اطلاع داشته باشیم تا وقتی که این اتفاقات را می بینیم، مثل مردم دنیا برخورد نکنیم، نترسیم یا ایمانمون رو از دست ندیم بلکه برعکس، ایمانمون تقویت بشه که از قبل اینها به ما گفته شده. قراره این هشدارها ما رو تقویت و مجهز کنه نه اینکه مثل افراد پیشگو باشیم تا از زمان بازگشتن مسیح یا اومدن ضد مسیح پیشگویی کنیم.

      در مورد اینکه آیا این جفاهایی که اینجا نوشته شده یا تو مکاشفه، ایمانداران آنها را تجربه میکنن یا نه، کلیساهای ۲ نظر مختلف دارن که گروهی معتقدند قبل از باز شدن مهرها و آمدن مصیبت‌های بزرگ، کلیسا اصطلاحا به آسمان برده میشه و گروه دیگر اعتقاد دارن که کلیسا همچنان بر زمین است و این سختی‌ها را تجربه میکنه. جواب هر چی که باشه، خداونده که از ما محافظت میکنه و ما باید ایمانمون رو محکم نگه داریم.

      هفته دیگه با ادامه این موضوع، فصل ۱۳ را تمام میکنیم.

      خداوند را جلال باد بخاطر رحمت عظیم و بزرگش که ما را حفظ میکند.

      آمین

      • 64 Episode
      • Mark 13:3-37, (Part 3, V 24-37)  |  Book of Mark 13 : 24-37

      نص:

      این بخش سوم از زمان‌های آخر از انجیل مرقس هستش و با این برنامه، فصل ۱۳ به پایان میرسونیم.

      آیاتی که خوندم، آخرین هشدارهای عیسی قبل از مصلوب شدن به شاگرداست همینطور به کلیسایی که بعداً قراره شکل بگیره تا برای زمان‌های آخر و بازگشت عیسی آماده باشن.

      تقریباً تمام عهد جدید، در این باره حرف میزنه و تو طول تاریخ، در مورد بازگشت عیسی بارها افراط و تفریط‌هایی هم وجود داشت که هنوز هم گاهاً شنیده میشه، مثلاً تو قرن اول میلادی، حتی برخی از مسیحیان، دست از کارکردن کشیده بودن چرا که فکر میکردن بازگشتن عیسی اینقدر نزدیکه که کار کردن، از دست دادن وقته یا موقعی که جفاها خیلی شدت گرفته بود، مسیحیانی بودن که آن روزها را تفسیر کامل هشدارهای عیسی در مورد بازگشت یا آخرین روزهای زمین در نظر میگرفتن.

      الان هم کلیساها یا افرادی هستن که سعی میکنن اتفاقاتی که در جهان پیش میاد را به عنوان بخشی از پیشگویی‌های کتاب مقدس نگاه کنن و تخمین بزنن که مثلاً ما در چه دوره‌ای زندگی میکنیم یا آیا هیچ‌کدام از مهرهای کتاب مکاشفه باز شده یا این زلزله‌ها و جنگ‌ها و اتفاقات دیگه، همون چیزی هست که کتاب مقدس ازش صحبت کرده یا نه و از طرف دیگه هم، کلیساهایی هم هستن که بنظر چندان تعلیم یا هشداری در مورد این موضوع نمیدن چرا که سعی میکنن، کلیسا جایی باشه برای جذب افراد از گروه‌های مختلف جامعه تا خودشان به این نتایج برسن. البته هر ۲ گروه دلائل خودشان را دارن که نمیخوام در مورد این موضوع صحبت کنم.

      ولی نظر کتاب‌مقدس برای هشیار بودن و بیداری برای زمان‌های آخر چیه و چطور میشه تو زمانی که زندگی‌مون اینقدر تحت فشارهای مختلف اجتماعی و اقتصادی هست، خودمون را برای اون روز آماده کنیم؟

      میدونیم که کتاب‌مقدس ازمون نخواسته خودمون رو منزوی کنیم و دست از کار و زندگی عادی بکشیم مثل راهب‌ها، حتی خواسته که تو دل جامعه باشیم و مردم را به سمت نور مسیح هدایت کنیم و تو جهان تاثیرگذار باشیم و ما رو خونده که چیزی که بهمون بخشیده، ازش برای جلال خدا و پیشبرد پادشاهی‌اش استفاده کنیم نه اینکه اون رو برای خودمون حفظ کنیم و بقیه رو ازش محروم کنیم.

      بیدار موندن به معنی اینه که در دنیا زندگی کنیم، ولی فکرمون روی خداوند و پادشاهی و اراده اون باشه. برای زندگیمون برنامه داشته باشیم ولی هر لحظه آماده باشیم تا از چیزهایی که داریم، بخاطر مسیح دست بکشیم و دنبال خواسته اون بریم تا خواسته خودمون.

      پطرس نامه‌اش را به کلیسایی نوشته که شدیدا در جفا قرار داشت و کلیسا را دعوت میکنه که با حکمت رفتار کنه و در دعا باقی بمونه. شیطان در پی از بین بردن و سرد کردن ایمان افراده با هر روشی که میتونه چه مشغله‌ها چه ترس و تطمیع و کارهای دیگه و سعی میکنه که ایمانداران رو به خواب ببره چرا که میدانه زمان کمی براش باقی مانده و پایان همه چیز خیلی نزدیکه براش.

      اگر شیطان را جدی‌تر بگیریم، این هم خیلی کمکمون میکنه تا هوشیارتر بشیم.

      ولی در نهایت، این خداونده که ما رو برای روزهای آخر آماده میکنه چرا که تو ۱ قرن ۱: ۸ میگه: اون ما را تا آخر استوار میکنه تا در روز عیسی بدون ملامت و سرخوردگی باشیم.

      بعضی از مفسرها معتقدن آیه ۲۸ که از برگ آوردن درخت انجیر صحبت میکنه و تابستان که بعد از آن می‌آید، اشاره‌ای از بازگشتن قوم اسرائیل به سرزمین‌های اجدادشون است و میتونه نشانه‌ای باشه که بازگشت عیسی همونطوری که تو آیه ۲۹ میگه، به حدی نزدیکه مثل اینه که پشت در ایستاده.

      این اشتباه محض که کسی ادعا کنه که مکاشفه‌ الهی بهش دست داده تا از زمان بازگشت مسیح با خبر باشه چرا که کتاب مقدس میگه صریحاً میگه از آن لحظه فقط خدا اطلاع داره، ولی در هر صورت، میدونیم بازگشتن عیسی الان خیلی نزدیک‌تر از ۲۰۰۰ سال پیشه که شاگردا انتظارش رو میکشیدن.

       

      چیزهایی که کتاب مقدس درباره زمان آخر و اتفاقاتی که قراره بیفته، نوشته برکت بزرگیه. این بهمون کمک میکنه که بتونیم خودمون را آماده بحران‌هایی که قراره پیش بیاد کنیم. اگه به بازگشت عیسی و جفاهای آینده ایمان داشته باشیم، نه اینکه فقط حرفش رو بزنیم، زندگی و رفتار ما تغییر میکنن. اگه از بحرانی که در حال وقوعه، با خبر باشیم، میتونیم خودمون رو آماده کنیم، ولی اگه نسبت بهش بی تفاوت باشیم یا فکر کنیم از این حرف‌ها ۲۰۰۰ سال گذشته و معلوم نیست این اتفاق تو زمان ما بیفته یا نه، این چیزیه که میتونه برای ما خطرناک باشه چون عیسی لحظه‌ای میاد که کسی ازش با خبر نیست. اگر این اتفاقات چیزی مثل هشدار سیل و زلزله بود، خیلی سریع عکس العمل نشون میدادیم تا بتونیم جان، خانه‌ و خانواده رو نجات بدیم.

      انتظار کشیدن چیز راحتی نیست. این باعث کلافگی و خستگی میشه و معمولاً تو دراز مدت میتونه آتش انتظار افراد سرد کنه ولی این زمان را لطف خداست که اجازه داده تو این مدت، افراد باز گرم بشن یا فرصت داشته باشن تا نجات پیدا کنن. باور داریم خداوند ما را برای اون روز حفظ میکنه، برکت بزرگیه که بهمون داده شده ولی مسئولیت و نقش خودمون را هم نباید فراموش کنیم که برای آن روزها آماده باشیم.

      عیسی، میگه که آمدن من اینقدر نزدیکه که شبیه اینه که پشت در ایستادم. بزارید تشویقتون کنم که نگزارید این انتظار باعث خستگی یا خواب‌ آلودگی‌تون بشه بلکه برعکس، منتظر آمدن باشید که این روز سریع‌تر برسه.

      برکت و صبر خداوند با شما باشه عزیز.

      • 65 Episode
      • Mark 14:1-9  |  Book of Mark 14 : 1-9

      نص:

      این داستان تو سه انجیل متی، مرقس و یوحنا نوشته شده و متوجه میشیم که این زن، مریم خواهر مرتا و العازار بوده و با زنی بدکاره‌ای که تو انجیل لوقا وارد خانه شمعون فریسی میشه، فرق داشت و نباید این دو را یکی بگیریم. گاهی بخاطر شباهت‌هایی که این دو داستان هست، ممکنه افراد رو به اشتباه بندازه که اون مریم، همون زن گناهکار بوده در صورتی که اینطور نیست و داستان‌ها با هم تفاوت‌های زیادی دارن.

      اگه بخوایم از دید انسانی به کار مریم نگاه کنیم، اینکار اسراف باشه و ظاهرا میشد از این عطر برای کمک به افراد استفاده کرد.

      چه عهد عتیق و چه جدید، درباره حمایت و کمک به افراد ضعیف جامعه زیاد صحبت کرده و این تنها باری که بنظر میاد تو کتاب‌ مقدس، این موضوع اولویت بیشتری داره تا کمک به فقیران.

      چطور میشه که انگار اینبار عیسی به فکر فقرا نیستش؟

      عیسی اینکار مریم را، یک شکرگزاری تمام و کمال میبینه که اونو هم برای مصلوب شدن آماده میکنه.

      بدون شک، صدای توطئه‌ و شایعاتی واسه از بین بردن عیسی به گوش مریم هم رسیده بود و ممکن بود از شاگردا در مورد این چیزها هم شنیده باشه که چند بار عیسی در مورد مرگ قریب‌الوقوع‌اش صحبت کرده بود. اگر شاگردا هنوز این موضوع را جدی نگرفته بودن و عیسی را مثل مسیح، ستایش نمیکردن، اون میتونست اینکار رو کنه.

      عیسی تازه ایلعازر، برادرش رو بعد از ۴ روز از مردگان زنده کرده بود، اون صحبت‌های عیسی را جدی گرفته بود و با اون مثل یک شاه که وارد خانه‌اش شده بود، رفتار کرد.

      با ارزش‌ترین چیزی که داشت که احتمالا یک ارث‌ خانوادگی بود را برای اون مثل یک قربانی شکرگزاری، قربانی کرد. این کلمات نبودن که میتونستن شکرگزاری عمیق و قلبی اون را به زبان بیارن و مریم هر چیزی را که داشت، به خداوند داد.

      وقتی به خودم نگاه میکنم، میتونم از خودم بپرسم که تو حاضری امین چقدر بپردازی، چقدر حاضری عیسی رو محبت کنی و چقدر حاضری که از چیزهایی که داری برای عیسی بگذری؟!

      آیا اینقدر عیسی را دوست داری یا باور داری که بخاطرش با ارزش‌ترین چیزهات رو قربانی کنی براش و ازش بگذری؟ یا آیا حاضری از لذت چیزی که داری یا گناهی که تو زندگیت مدت‌ها هستش، بخاطرش دست بکشی؟

      افراد برای قضاوت و نقد کردن همیشه آماده هستن همونطوری که مریم را نقد کردن و ظاهرا همه به جز عیسی ناراضی بودن از این کار مریم و این فقط مربوط به مریم نمیشه بلکه مردان و زنان زیادی بودن که با زندگیشون را برای خدمت به عیسی دادن و یا از اموال و جوانی‌اشون گذشتن و همیشه مورد قضاوت افراد قرار گرفتن که چرا جوانی و اموال و زندگیت رو اینقدر خرج باور یا ایمانت میکنی. موضوع اینه که کسی که بیشتر محبت رو لمس میکنه، بیشتر محبت میکنه و عشق میورزه. محبت واقعی چیزیه که شناخت به دست میاد و هیچ انتقادی، هیچ اتهامی نمیتونه شناخت عمیقی که وجود داره را از بین ببره. مریم هم همچین محبتی داشت که فقط چیزی نبود که احساسی شده باشه و این احساس بعد از مدتی فروکش بکنه و تمام بشه بلکه چیزی بود که عمیق، شخصی و با اعتماد بود.

      حرف های مردم یا قضاوت‌ها تلخ هستن و ممکنه مدت‌ها طول بکشه که فراموش کنیم یا باهاش کنار بیایم ولی حتی میتونیم برای این درد حتی خوشحال باشیم چون یکی از خوشبحال‌های کتاب مقدس، اینه که «خوشحال باشید اگر به ‌خاطر من به شما اهانت می‌کنند و آزار می‌رسانند و به ناحق هرگونه افترایی به شما می‌زنند. خوشحال باشید و بسیار شادی کنید، زیرا پاداش شما در آسمان عظیم است، چون همین‌ طور به انبیای قبل از شما نیز آزار می‌رسانیدند.

      • 66 Episode
      • Mark 14:10-11  |  Book of Mark 14 : 10-11

      نص:

      امروز فقط به ۲ آیه نگاه میکنیم در مورد یهودا. همونطوری که شنیدید، یهودا بعد از رفتن پیش رهبران اسرائیل، میپذیره که در ازای مبلغی عیسی را به آنها تسلیم کنه و بنظر میاد که این تصمیم عده‌ای از سنهدرین بوده چرا که، بدون شک عده‌ای به این تصمیم مخالفت میکردن و این گروه قبلاً تصمیم گرفته بودن که از دست عیسی خلاص بشن ولی نه بین مردم چرا که از مخالفتشون میترسیدن، پس باید راهی پیدا میکردن که با کمترین هزینه علی‌الخصوص اعتبارشون، عیسی را از بین ببرن. آمدن یهودا بنظر همون چیزی بود که بهش نیاز داشتن.

      یهودا، یکی از ۱۲ شاگرد عیسی، توی ۳.۵ سال خدمت عیسی معجزات زیادی دیده بود و احتمالا زمانی که عیسی شاگردها را برای بشارت فرستاده بود، خودش هم معجزاتی انجام داده و از طرفی هم مسئولیت مالی گروه رو به عهده داشت و بنظر تنها شاگرد عیسی بوده که تو زمین یهودا در جنوب اورشلیم زندگی میکرد.

      درباره یهودا، چیزهای مختلفی شنیدم یا خوندم. انجیل میگه، از هدایایی که دریافت میکردن، دزدی میکرد و مفسرهایی هم معتقدن که اون تشنه رسیدن به قدرت بود و وقتی دید عیسی از پادشاه شدن، فاصله میگیره، خواست کاری کنه که اون از قدرت روحانی‌اش برای بیرون کردن رومی‌ها و شروع پادشاهی اسرائیل استفاده کنه و انتظار داشت زمانی که دستگیر میشه، مردم بسیج بشن و عیسی هم مثل یک رهبر انقلابی، با قدرت روحانی‌‌اش، رومیان را شکست بده و سلطنت‌اش را شروع کنه و شاگردا هم در کنار اون سلطنت کنن.

      حتی اگه این قضیه کمی هم صحت داشته باشه، این نیت، چیزی نیست که از طرف خداوند به یهودا داده شده باشه. تو کتاب مقدس میخونیم که شیطان وارد اون شد تا مسیح را تسلیم کند.

      ولی چطور میشه که یهودا رفته رفته به جایی کشیده میشه که حاضر بشه خیانت کنه؟ آیا بخاطر پول؟ ممکنه ولی این ۳۰ سکه که متی میگه، کمتر از نصف پول عطری بود که مریم بر سر عیسی میریزه.

      عیسی بارها تلاش کرد تا یهودا را از خیانت و گناه‌‌اش نجات بده و بارها بهش فرصت داد تا توبه کند. اگه انجیل رو خونده باشید، هشدارهای مختلف عیسی را به یهودا میتونین پیدا کنید.

      یکبار گفت: (آیا من شما دوازده نفر را بر نگزیدم؟ در حالی‌ که یکی از شما ابلیسی است) یوحنا ۶: ۷۰

      با نزدیک شدن به زمان دستگیری‌اش، یکبار دیگه گفت به همین دلیل گفت همه شما پاک نیستید یوحنا ۱۳: ۱۱ و هنوز دیر نشده بود که بخواد توبه کند.

      ممکنه یهودا به خودش گفته باشه که اون شخصی که افکار خائنانه داره، منم و باید روی خودم کار کنم و نزارم این وسوسه به من غلبه کنه؟

      در هر صورت، تلاش عیسی برای توبه یهودا همیجا تموم نمیشه. دوباره سر میز شام میگه: آن ‌کس که با من نان می‌خورد، بر ضد من برخاسته است. یوح ۱۳: ۱۸ و بعد خیلی واضح‌تر میگه: كه یکی از شما مرا تسلیم دشمنان خواهد كرد یوح ۱۳: ۲۱ و هنوز حتی برای یهودا دیر نشده بود ولی یهودا مثل کسی که از یه تپه داره به پایین سر میخوره، کنترلش را از دست داده. اون غذا را از مسیح میگیره و اجازه میده شیطان واردش بشه و عیسی که میبینه تمام اون برای توبه یهودا بی فایده ست، بهش میگه آنچه را می‌کنی زودتر بكن.

      داستان یهودا، داستان امتناع از توبه و نادیده گرفتن هشدارهای عیسی است.

      روح القدس زمانی که گناهی تو زندگی ماست یا در حال وسوسه کردن ماست، به ما هشدار میده و بارها اینکار رو تکرار میکنه تا در گناه نیفتیم حتی ممکنه که بظاهر نیت کاری که میخوایم بکنیم، خوب باشه و بخوایم از اون برای جلال خدا استفاده کنیم، ولی کار خدا با اراده و خواست اون پیش میره نه با حکمت و تجربه ما یا پول و برنامه‌ریزی‌های ما. اینها میتونن مفید باشن اگه تو دست خداوند قرارشون بدیم.

      یکی از مشکلات ما اینه که ما کم صبر میکنیم و دوست داریم زود به نتیجه برسیم و شیطان این رو میدانه و این نقطه ضعف را میشناسه و اون خیلی صبوره و وقت میزاره واسه وسوسه کردن ما و ممکنه اگه مثل یهودا، به این وسوسه‌ها اجازه رشد بدیم، ما رو توی گناه بکشونن یا ما را به سختی به زمین بزنن.

      شاید مریم هم وسوسه این رو داشت که این عطر را بر سر عیسی نریزه و اون رو برای خودش نگه داره، اما کار مریم باعث برکتش شد و وسوسه یهودا، باعث لعنت‌اش شد.

      کار یهودا، دقیقا بر خلاف کاری بود که مریم کرد. مریم، با ارزش‌ترین چیز خودش را برای عیسی خرج میکنه و یهودا استادش را بخاطر پول یا قدرت فروخت.

      بیاید موقع وسوسه شدن، از کسی مثل مریم یاد بگیریم.

      • 67 Episode
      • Mark 14:12-21  |  Book of Mark 14 : 12-21

      نص:

      امیدوارم این مدت کمی صبور باشید چون قصد دارم کمی آهسته در مورد اتفاقاتی که این یکی دو روز میفته، صحبت کنم چون متاسفانه منابع خیلی کمی درباره شام فصح بین یهودیان به زبان فارسی وجود داره، همچنین شام آخر جزئیات زیادی داره علی‌الخصوص وقتی به فرهنگ و رسم‌ یهودیان نگاه میکنیم، می‌تونیم بیشتر درک کنیم که حتی رسم فصح، خوردن شام و آئین شام فصح، با چه جزئیاتی از مسیح داره صحبت میکنه. سعی کردم برای این پادکست‌های پایانی، از کسایی که اطلاعات خوبی داشتن یا منابع خوبی که به زبان آلمانی، عبری یا انگلیسی بود، استفاده کنم.

      امیدوارم که شما هم مثل من از این برنامه‌ها برکت بگیرید. برای این چند برنامه سعی کردم از نوشته‌های دکتر آرنولد فروختنبار که یک مسیحی یهودی‌نژاده که اناجیل رو با نگاه یهودی تفسیر کرده و همینطور دکتر روژه‌ لیبی که معروف‌ترین الهیدان سوئیسیه، استفاده کنم.

      باز هم بخاطر پیچیدگی این چند قسمت عذر میخوام ولی اگه این چند قسمت را دنبال کنید، متوجه می‌شید که چقدر فصح و شام آخر، برای ایمانداران مهم بوده و هست و چه اهمیت بزرگی برای ما مسیحیان دارد و چطور همه چیز نشانه‌ای از قربانی مسیح بوده.

      ممکنه شما هم مثل من فکر کرده باشید که جشن فصح و فطیر، یکی بودن ولی این ۲ جشن متفاوته که بلافاصله بعد هم میان.

      عید فصح بیشتر از هر جشن دیگه‌ای تو کتاب مقدس در موردش نوشته شده و بیشتر از ۵۰ بار تو عهد عتیق و ۲۷ بار تو عهد جدید در موردش میخونیم و این برای یهودیان و تقویم یهودیان مهمترین جشن بوده و هست.

      این عید، ۴ تا اسم داره که شناخته‌ شده ترینشون، فصحه به معنی عبور، که بخاطر آزاد شدن از مصر و عبور فرشته ، یعنی مرگ از خانواده‌های یهودی عبور میکنه و دومین اسم، (سمان خروت‌ نو Zman Cherutenu) یعنی زمان آزادی مائه که این اسم به اولین فصح مربوط میشه که از اسارت مصر آزاد شدند. زمانی که فصح تمام میشه، ساعت ۶ بعد از ظهر ۱۴ نیسان است و بلافاصله جشن فطیر شروع میشود و هر سال باید این جشن و آئین تو اورشلیم برگزار میشد.

      افراد در روز ۱۳ نیسان خانه‌هاشون رو تمیز میکردن و باید خمیرمایه از خانه‌ و محل کارشون دور میکردن و آنها را می‌سوزوندن. بعدا درباره خمیرمایه بیشتر توضیح میدم.

      یوسیفوس تاریخ‌نویس یهودی، نوشته که در قرن اول میلادی، زمانی که هنوز معبد پابرجا بود، واسه فصح، هر سال حدود ۲.۵ میلیون یهودی وارد اورشلیم میشدن که باید یک بره نر یک ساله برای شام فصح تو معبد قربانی میکردن و اگه بخوایم هر خانواده را ۱۰ نفر در نظر بگیریم، برای بره فصح، حدود ۲۵۰.۰۰۰ گوسفند تو یک روز قربانی میشد.

      هر خانواده بره فصح را به معبد می‌آوردند و خونش رو تو کاسه‌ای میریختند و بعد در معبد آن را میپاشیدند و مزامیر ۱۱۳ تا ۱۱۸را میخواندند، بعد آن را تو خانه برای شام فصح آماده میکردند و شاگردان عیسی هم این کارها را کردند.

      بره، تو معبد قربانی میشد و بخشی از آن در معبد سوخته میشد و مابقی را با خودشان به خانه می‌آوردند و تا بریان و کبابی کنن و با آن نان بدون خمیرمایه، شراب و سبزیجات تلخ میخوردند و چیزی شبیه سالاد مخصوصی از چند میوه و سبزیجات و عسل بود، درست میکردند و در شب فصح آن را میخوردند. بعدا باز هم بیشتر به جزئیات این شام نگاه میکنیم.

      و با این حجم از جمعیتی که به اورشلیم میومدن، غیر ممکن بود که بتونن افراد را داخل شهر، اسکان بدن و اونا بتونن شام فصح را آنجا بخورن. پس بخاطر همین چادرهای زیادی اطراف شهر قرار میدادند که افراد بتوانن این سِدِر یا فصح را بخورن و بعضی‌ها هم میهمان افرادی که اورشلیم زندگی میکردن، میشدن.

      تو انجیل میخونیم که عیسی به شاگردا میگه که وقتی وارد شهر میشید، مردی رو میبینید که داره با ظرف آب میاد. آن زمان، آب آوردن برای شست و شو و نوشیدن، کار خانم‌ها بود و این عادی نبود که یک مرد بخواد اینکار رو انجام بده و بخاطر همین، زمانی که عیسی به شاگردا میگه که برید دنبال مردی که کوزه آبی حمل میکنه، این براشون، یک نشانه بود از جایی که قراره شام فصح را بخورن. لوقا میگه این ۲ شاگرد پطرس و یوحنا بودن.

      مسیح قبلاً هم فصح را با شاگرداش خورده بود ولی اینبار خیلی خاص بود چرا تمام فصح در مورد خود عیسی خلاصه میشه.

      • 68 Episode
      • Mark 14:22-25, Part 1  |  Book of Mark 14 : 22-25

      نص:

      امیدوارم خوب باشید و آماده باشید برای ادامه شام فصح و بره قربانی. امروز سعی میکنم بیشتر در مورد اینکه چطور شام فصح بین یهودیان برگزار میشد، صحبت کنم و اینکه عیسی این شام را که یکی از مهمترین مراسم مذهبی یهودیان بود، برگزار کرد.

      پنج‌شنبه، غروبه و تازه چند دقیقه یا ساعته که ۱۴ نیسان و عید فصح شروع شده و عیسی با شاگردا سر سفره برای خوردن شام فصح نشستن.

      این شام مثل یه شام معمولی خورده نمیشد بلکه موقع خوردن این شام، کارهای مختلفی انجام میدادن که هر کدامشون معنی مهمی داشت که بعد از هر مرحله یا قدم، افراد سوالاتی را در مورد علت این قدم‌ها میپرسن.

      تو این شب ۴ جام شراب نوشیده میشد که اناجیل فقط از ۲ جام صحبت کردن و تو قرون وسطی، یک جام پنجم برای الیا نبی اضافه شد که کاری با اون نداریم.

      بزارید مرحله به مرحله بگم که یهودیان چطوری تو این شام شرکت میکردن، امیدوارم حوصله‌اتون سر نره و جزئیاتش براتون جالب باشه چون خیلی از این جزئیات به اتفاقاتی که برای عیسی میفته، اشاره میکنه.

      تو تلمود نوشته که این شام ۱۴ قدم دارد. قبل از هر چیز، باید همه چیز رو آماده میکردن. بره تو معبد، ذبح میشد و به خانه می‌آوردند. البته بعد از خرابی معبد، دیگر آن‌ها بره‌ای سر سفره ندارن چرا که معبد وجود نداره که بخوان بره را آنجا ذبح کنند. آنها فقط یک استخوان بره را تو سفره میگزارند به عنوان یادآوری همونطوری که دانیال ۹: ۲۶ گفته که مسیح کشته میشه و بعد از آن معبد خراب میشه.

      بعد جام‌ها و بشقاب‌ها را آماده میکردند و همینطور یک کیسه پارچه‌ای سه لایه داشتند که ۳ ورق نان فطیر را داخل هر لایه میزاشتن.

      • قدم اول این بوده که جام اول رو با شراب پر میکردن که به این جام میگن (کادوش) یا تقدیس. اینجائه که عیسی به شاگردا میگه «چقدر مشتاق بودم که پیش از مرگم این فصح را با شما بخورم و به شما می‌گویم تا آن زمان که این فصح در پادشاهی خدا به کمال مقصود خود نرسد، دیگر از آن نخواهم خورد.» (لوقا ۲۲:‌ ۱۵ـ۱۶) و پدر خانه، دعا میکرد و کمی از شراب رو مینوشه بعد و آن را به بقیه میداد.
      • قدم دوم این بوده که فقط پدر خانه باید دست‌هاش را بشوره. (اورخادز)
      • قدم سوم این بود که همه که سر سفره هستن، ترب و جعفری یا کاهو را داخل شراب سرکه شده یا آب نمک میکردن و میخورن و احتمالا این موقع بود که عیسی گفت همان کسی که با من دستش را داخل کاسه میکنه، به من خیانت میکنه. این آب نمک، نماد زمانیه که قوم اسرائیل از دریا سرخ عبور کردند و شوری آن را لمس کردن یا شراب سرکه شده هم نمادی از خونیه که باهاش لباس یوسف را خونین کردند و به یعقوب نشان دادند. (کارپاس)
      • قدم چهارم، نانی که تو لایه وسطی کیسه بود رو بیرون میارن و این تکه را به دو قسمت میشکنن که یکی باید بزرگتر و اوی یکی کوچکتر میبود و قسمت بزرگتر، داخل یک پارچه کتان میگزارند و یک بچه، این نان (آفیکومان) را میبره و پنهان میکند (یاخادز). شکسته شدن نان، نمادی از رنج مسیح است و پنهان کردن و گذاشتنش لای پارچه کتان، نماد مرگ مسیحه همانطوری که عیسی را لای کفن از جنس کتان میزارن و در قبر دفن میشه.
      • تو قدم پنجم، پدر یا بزرگ خانه، بخشی از تورات رو میخونه که چطور اسرائیل از مصر آزاد میشه و همینطور دعاهای مختلف را میخونه و بعد جام دوم را پر میکنه (ماگید) و بچه‌ها سوال بپرسن و مزمور ۱۱۳ـ ۱۱۵ خوانده میشوند و تخم مرغ را می‌خورند.
      • تو قدم ششم، همه باید دست‌هایشان را بشورند و پدر خانه برکت میده و جام دوم ماگید به معنی بلاها هستش، نوشیده میشه. امروز هر کس یک جام دارد که انگشتش را ۱۰ بار تو جام شراب میکنه و آن را میپاشه که یاداوری ۱۰ بلائی هستش که به مصریان اتفاق افتاد. عهد جدید از این جام صحبت نمیکنه.

      این موقع هست که میخونیم که عیسی نه تنها دست‌ها بلکه پایهای شاگردا را هم میشورد. این نشانه اینه که کسی که ایمانداره، باید دائما خودش را از لحاظ روحانی پاک نگه داره تا بتونه در مشارکت با خداوند باشه. تعمید و شستن کل بدن، نشانه‌ای واسه توبه و زندگی تازه است و شستن پاها، نمادی از گناهانی که ایمانداران انجام میدن و باید خودشان را ازش پاک کنن.

      • تو قدم هفتم، نان فطیر را برکت میدن که بهش میگن (مات‌زا)
      • تو قدم هشتم و نهم، کاهو برداشته و خورده میشه و بقیه افراد هم همین کار رو میکنن. همانطور که کاهو اولش شیرینه و بعد کمی تلخ میشه، نماد راحتیه که فرزندان یعقوب ابتدا تو مصر داشتند ولی رفته رفته زندگی براشون سخت و تلخ شد. بعد نان فطیر (مات‌زا) را میشکنن و اون را با یک سس که ترکیب سیب و گردو و عسل و …. را با هم میخورند. (مارور)

      اینجا، صاحب خانه یا پدر، نان را میشکنه و کمی مارور که همون میکس چیزهای مختلفه را به میهمان خاص تو صدر مجلس میده (کو رخ) و این لقمه‌ایه که به یهودا داده میشه و بعد شیطان وارد یهودا میشه و شام را برای خیانت به عیسی ترک میکنه.

      • تو قدم دهم، شام فصح خورده میشه (شوولخان اورخ)

      و بعد از این ۲ جام شراب باقی مونده و نانی که پنهان شده (آفیکومان) که در اینجا، عیسی معنای جدیدی به فصح میده و همان چیزی که هر بار در موقع خوردن شام خداوند میخوانیم را میگه.

      • 69 Episode
      • Mark 14:22-26, Part 2  |  Book of Mark 14 : 22-26

      نص:

      این بخش دوم از فصح و شام آخره و اگه پادکست قبلی را گوش نکردید، پیشنهاد میکنم قسمت قبلی را اول بشنوید.

      تا الان درباره ۲ جام و روشی که یهودیان شام فصح رو برگزار میکنن، صحبت کردم، ۲ جام بعدی و مابقی این سنت رو ادامه میدم که چطور قدم به قدم این سنت داشت درمورد قربانی شدن عیسی و درد و رنجش صحبت میکرد.

      تو انجیل یوحنا، زمانی که یحیی، عیسی را می‌بینه، اونو بره‌ی خدا صدا میزنه که گناه جهان را برمیدارد و امروز قراره دقیقتر ببینیم چطور این به عیسی مربوط میشد.

      تو قدم یازدهم شام فصح (صافوون)، همان نانی که پنهان شده بود (آفیکومان)، میارن و از پارچه کتان بیرونش میکنن که این نمادی از زنده شدن و رستاخیر مسیح است و اینجا جاییه که عیسی میگه این بدن من است که برای گناهان شما پاره میشود.

      اگر نان فطیر یا ماتزا رو برای شام فصح دیده باشید، نانیه که نازکه و با خط‌های عمودی که سوراخ‌های ریزی داره که این نماد شلاق‌ و شکنجه‌ایه که عیسی میشه. پس وقتی عیسی میگه این بدنه منه که برای شما داده میشه، حتی شکل ظاهری نان هم داشت به رنج‌های عیسی اشاره میکرد.

      تو قدم دوازدهم، جام سوم (جام رستگاری) پر میشود و افراد مینوشند. عیسی اینجا میگه که این خون من که برای گناهان شما ریخته میشه. تو کلیسا، موقعی که داریم شام خداوند رو میخوریم، در واقع این جام سومه فصح که عیسی نوشید و ازش به عنوان خون خودش یاد کرد.

      رسمی که یهودیان ۱۵۰۰ سال نگهش میداشتن و هرگونه بی‌احترامی، باعث تنبیه یا اخراج اون شخص میشد، عیسی، میاد و ترتیب جملات و کلمات را عوض میکنه که معنی تازه‌ای به فصح میده.

      ماتزا، نان بدون خمیر مایه رو میگیره و این کلمات رو اضافه میکنه که این بدن من است که برای شما شکسته میشه، همه شما از این بخورید.

      بعد جام را میگیره و بجای اینکه بگه این جام، نشاندهنده خون بره قربانیه، گفت این خون من است که برای گناهان شما ریخته میشه.

      این فصح جدیده که غضب و خشم خدا بر مسیح می‌آید و رحمت خدا بر مسیحیان میآید. این عهد جدیدیه که خدا با انسان‌ها توسط عیسی میبنده و با خون اون مهر میکنه.

      یهودیان، بعد از جام سوم، مزمور ۱۱۶ـ ۱۱۸ را میخوانند.

      مزمور ۱۱۸ میگه سنگی که معماران رد کردند، سنگ اصلی شد که پیشگویی از رد شدن مسیح توسط رهبران دینی قوم اسرائیل بوده. قبلا یکبار دیگه تو اولین پادکست فصل ۱۲ درباره این آیه صحبت کردم.

      بعد از خواندن سرود عید فصح، آنها به کوه زیتون رفتند. اینجا آیه ۲۶ هستش و بنظر میاد عیسی جام ۴رم را نخورد و قبل از آن دستگیر میشود. تو اناجیل نمی‌بینیم که عیسی جام ۴رم رو هم نوشیده باشه. معمولاً یهودیان بعد از نوشیدن جام چهارم، دعا میکنن که خداوند، از فصحی که برگزار کردن، راضی باشه و به هم میگن که: سال بعد تو اورشلیم، منظورشون اینه که به امید خدا، سال دیگه مسیح سلطنت‌اش رو تو اورشلیم شروع کنه و آنجا فصح را جشن بگیرن.

      بعضی از مفسرها میگن وقتی عیسی به پدر میگوید اگر ممکن است این جام از من بگذرد شرابیه که وقتی روی صلیب هست، بهش داده میشه.

      این خلاصه نسبتاً سریعی بود از چگونگی برگزاری عید فصح ولی یه نکته خیلی مهمی در مورد قربانی فصح که مدتی قبل بود اینو فهمیدم.

      تا پیش از سال ۷۰ میلادی که معبد وجود داشت، شبی که یهودیان شام فصح رو میخوردن، فردای آن روز کاهنان باید قربانی فصح را به خداوند تقدیم میکردند و ساعت تقدیم کردن این قربانی، ساعت ۹ صبح بود و این ساعت خیلی مهمه چرا که دقیقاً تو همان ساعته که مرقس تو فصل ۱۵:‌ ۲۵ میگه که عیسی مصلوب میشه. دقیقا تو همان ساعته که خدا اجازه میده بره خدا برای گناه، قربانی بشه تا عدالت و محبتش رو به افرادی که بهش ایمان میارن، ببخشه.

      قربانی فصح، نان فطیر و مراسم شام فصح، همه از قربانی شدن عیسی به صورت سمبلیک صحبت میکرد و ۱ قرنتیان ۵:‌ ۷ میگه: مسیح، برۀ پِسَخ ما، قربانی شده است.

      بزارید یه بار دیگه این چهار جام رو اسم ببرم. این ۴ جام‌، نشاندهنده تحقق وعده خدا از کتاب خروج ۶: ۶ هستش.

      ۱ـ کادوش یا جام تقدیس (Sanctification) : هنگام نوشیدن جام تقدیس می خوانند: “تو را از مصر بیرون خواهم آورد.

      ۲ـ ماگید یا جام رهایی (Deliverance) : شما را از بندگی ایشان رهایی میدهم.

      ۳ـ بیرکت هامازون جام بازخرید (Redemption) : شما را نجات میدهم.

      ۴ـ هلیل یا جام ستایش (Praise) : شما، قوم من میشوید.

      این ۴ جام و شام فصح، به یهودیان یادآور میشد که از زیر مشقت مصری‌ها بیرون آمدن و خداوند آنها را از بندگی نجات داد و آنها را خرید و به عنوان قوم خودش پذیرفت، امروز مائیم که بواسطه کار عیسی، از زندگی تو گناه بیرون اومدیم، از اسارت گناه آزاد شدیم، عیسی بهای گناه ما را پرداخت و ما را قوم خاص خودش کرد.

      همانطور که خون بره عید فصح، بنی اسرائیل و مصریانی که ایمان آورده بودن رو پوشید، خون عیسی، امروز یهودیان و غیریهودیان ایماندار رو می پوشونه و این برکت بزرگیه که میتونیم توسط مسیح و قربانی شدنش تجربه‌ کنیم.

      شما را به دستان خداوند می‌سپارم، روز خوش

      • 70 Episode
      • Mark 14: 27-31  |  Book of Mark 14 : 27-31

      نص:

      همانطوری که تو این آیه‌ها خوندیم، دیدیم که پطرس تقریباً مثل همیشه، عجولانه، بدون اینکه خوب فکر کنه، جواب میده و این خصوصیتیه که جاهای زیادی میتونیم تو اناجیل از پطرس ببینیم.

      ولی شکی نیست که پطرس عیسی را دوست داشت و برای حفاظت از اون حاضر بود دست به کارهای بزنه که حتی ازش نخواسته بود. نمیشه محبت‌‌ یا غیرتی‌اش رو انکار کرد.

      اون یکی از ۳ شاگردی بود که فرصت این رو داشت تا از نزدیک چیزهای از عیسی ببینه که بقیه ندیده بودن مثل تبدیل ظاهر عیسی تو کوه و ملاقات موسی و الیاس و تا این حد غیرت داشت که حاضر شد برای آزادی عیسی، به غلام رئیس کهنه حمله کنه و گوش اون رو ببره.

      وقتی به کارها و چیزهایی که درباره پطرس نوشته شده نگاه کنیم، تا حدی میتونیم خصوصیات اخلاقی یا رفتاری‌اش را بشناسیم، معمولاً زودتر از بقیه پاسخ میداد طوری که گاهی مورد توبیخ شدید عیسی هم قرار میگرفت مثل ومنع کردن عیسی برای رفتن به اورشلیم یا مصلوب شدنش ولی از طرف دیگه، میتونیم ببینیم که چطور گاهی این حاضر جوابی‌اش، برای بنای کلیسا به کار گرفته شد؛ مثلاً اولین شاگردی بود که به مسیح بودن عیسی اقرار کرد یا پاسخ و موعظه‌ای که تو پنطیکاست میده و در برابر شورا می‌ایسته و میگه اطاعت از خدا اولویت داره به اطاعت از انسان‌ها.

      و در نهایت، همین پطرس که از روی لهجه و صحبت‌هاش فهمیدن که شخص امی و تحصیلات نکرده‌ای هستش، تبدیل میشه به کسی که توسط روح‌القدس، ۲ تا از نامه‌های فوق‌العاده عهد جدید را نوشته و یا طبق سنت کلیسا، همین انجیل، چیزیه که زیر نظر اون مرقس نوشته‌اش.

      تا الان به چند شخصیت تو عهد جدید نگاه کردیم مثل یحیی، یهودا و امروز هم در مورد پطرس و هر کدام از این افراد ضعف‌ها و نقاط مثبت زیادی داشتن که بشه ازشون یاد گرفت.

      از کسی مثل یحیی میشه یاد گرفت که حرف خدا را عوض نکرد و با گناه سازش نکرد، از یهودا یاد گرفتیم که اگه هشدارهای خداوند را جدی نگیریم، ممکنه عاقبت خوبی برامون رقم نخوره و از پطرس هم یاد میگیرم در مقابل سوال‌‌هایی که ازمون میشه، کمی صبور باشیم و عجولانه پاسخ ندیم حتی اگه بنظر جواب مشخص باشه.

      اگه عیسی تونست کسی مثل پطرس را اینقدر تغییر بده، کسی که عیسی را انکار کرد، بعد از قیام عیسی باز به ماهیگری برگشت یا تو طول خدمتش، خطاهایی مثل چیزی که تو غلاطیان میخونیم، ازش سر زد، پس میتونه ما رو هم تغییر بده.

      شاید همه ما افراد شجاعی نباشیم، تحصیلات اون چنانی نداشته باشیم یا بارها تو گناه افتاده باشیم حتی اونقدر جدی که مثل پطرس، عیسی را انکار کرده باشیم، ولی خداوند ما را به عنوان پسر و دختر خودش پذیرفته و این چیزیه که مهمه. اگه فکرامون یا صداهایی که میشنویم که میگه: تو لایق نیستی و دیگه امیدی برای برگشتنت نیست، این چیزی نیست که کلام خدا بهمون بگه، فرزند خواندگی، پاکی و عدالتی که عیسی بهمون داده، ما رو هویت تازه‌آی داده نه کارهایی که کردیم یا میکنیم و این چیزیه که کسی نمیتونه ازمون بگیره.

      کافیه اگه چیزی تو زندگیمون هست که میدانیم درست نیست، اونو صادقانه به عیسی بگیم و اون بدون اینکه ما را قضاوت کنه، میتونه ازمون بگیره و ما را هم رفته رفته شبیه خودش دربیاره همونطوری که پطرس رو عوض کرد.

      • 71 Episode
      • Mark 14:32-42  |  Book of Mark 14 : 32-42

      نص:

      آیاتی رو که خوندم ممکنه بارها تا امروز خونده باشیم و از جایی که میدانیم عیسی از مردگان قیام کرده، شاید رنجی که شب قبل از به صلیب کشیدنش تو جتسیمانی تحمل میکنه را، برامون اونقدر سخت نباشه چون میگیم خوب اونکه میدانست قراره چه اتفاقی بیفته و بدون شک دردی که تو جتسیمانی داشت رو، نمیشه با رنجی که بالای صلیب میشکه، مقایسه‌ کرد، ولی در واقع، شاگردا تو این ۳ سال، هیچوقت عیسی را اینقدر پریشان و ضعیف ندیده بودن.

      گریه کردن برای مرگ ایلعازار یا دردش برای اورشلیم و شهرهای اسرائیل که اونو رد کرده بودن رو بیاد میاوردن ولی، هیچوقت ندیده بودن اینقدر زیر فشار باشه که بگه جان من از درد رو به مرگه.

      بعد از یک روز طولانی که شام فصح را آماده کردن و خوردند، عیسی حرف های عجیبی رو شروع کرده به شاگردا زدن، از خیانت کردن یک‌ نفر صحبت میکنه و بعد میگه شیطان میخواست ایمان شما را از بین ببره که براتون دعا کردم، پطرس تو من رو انکار میکنی و بقه‌اتون هم منو ترک میکنید و اضطراب شدیدی داره و حالا هم ازشون میخواد که بیدار بمونن و دعا کنن تا تو آزمایش‌ها نیفتن.

      این همه اضطراب و ناراحتی عیسی واسه چیه؟ آیا واسه رنج صلیبه که هنوز شروع نشده.

      فکر میکنم این غم تو طول زندگی‌ عیسی همیشه همراهش بوده. از اول میدانست که قراره بجای گناهکاران چه رنجی رو تحمل کنه و طعم رنج برای عیسی، تلخ‌تر از طعم رنجیه که بقیه انسان‌ها میکشیدن چرا که عیسی مستحق این رنج نبود ولی انسان‌های دیگه یا ما بودیم و عیسی هم تا اینجا کارش را تمام کرده بود چرا که شاگردها را تربیت کرده بود و نبوت‌ها و پیشگویی‌های کلام رو به انجام رساند و فقط کفاره گناهان باقی مانده بود. دیگر نه بحث گفتگو با مذهبی‌ها خبری بود و نه تعلیم بلکه فقط تسلیم شدن به اراده پدر و نوشیدن جام صلیی که براش آماده شده.

      این شب، برای ما مهمه و باید ازش یاد بگیریم چون ۴ فصل از انجیل یوحنا، فقط مختص همین صحبت‌های آخر و دعاهای عیسی هست که تو فصل‌های ۱۴ـ ۱۷ میخونیم و به موضوعات مختلف و مهمی را اشاره میکنه مثل اومدن روح‌القدس و دعا کردن به اسم عیسی و بازگشت به جلال ازلی‌اش یا دعایی که برای شاگردها و ایماندارای آینده که ما هستیم.

      و چیزی زیادی هست که وقتی به این متن نگاه میکنیم، میتونیم یاد بگیریم و من میخوام راجع به ۴ چیز که تو این فصل‌ها دیدم راجع بهش صحبت کنم که قلب من رو لمس کرد و اولین چیز:

      ۱ـ باید یادمون بمونه نجات ما، کار آسون و پیش پا افتاده‌ای نبود و قیمت زیادی واسه اون پرداخت شد که این شاید مهمترین چیز باشه که وقتی تو سختی‌ها قرار میگیریم، فراموش نکنیم که خدا واسه بدست آوردن ما چه بهایی داد و ارزش ما برای خداوند چقدر هست.

      ۲ـ دومین چیز که واسم خیلی مهم بود این بود که یا وقتی که رنج و مصیبت‌ها میاد، ما نباید احساس محکومیت کنیم. گاهی تو زندگی روزهایی میرسه که بنظر میاد صدایی از آسمان شنیده نمیشه و باید یادمون بمونه به جای گلایه‌ و قر زدن‌های بیهوده که فقط زندگی‌ و روح‌مون رو تلخ میکنه، تلاش کنیم محبت و اراده اون رو بیشتر بشناسیم و ازش درس بگیریم. همونطوری که غروب کردن خورشید، به معنای از بین رفتن خورشید نیست، غم‌ها و رنج‌ها یا مصیبت‌ها، دلیل طرد شدن ما توسط خدا نیست بلکه شروع یک فصل جدید تو رابطه‌امون با خداست.

      ۳ـ سومین چیز اینه چطور عیسی تو باغ جتسیمانی پیروز شد؟

      با تسلیم شدن به خواست پدر. وقتی عیسی میگه نه به خواسته من بلکه خواسته خدا. وقتی اراده خدا را بجای اراده خودت میخوای، همون لحظه است که پیروز شدی.

      ۴ـ و آخرین چیز، دعاست. اگه یادتون باشه عیسی وقت خیلی زیادی رو برای دعا میزاشت و اگه یادتون باشه تو یکی از مثل‌هاش میگه که نمیتونی وارد خانه مرد زورآور بشی و اموالش را غارت کنی، مگر اینکه اول اون را به بندی.

      عیسی تو طول زندگیش این کار را انجام داد و با دعا و تسلیم شدن به خواسته خدا، توانست اموال شیطان را به غارت ببره.

      قرن‌ها، انسان‌ها اسیر شیطان بودن و عیسی با شکست شیطان، تمام اموالش که ما هم بخشی ازش بودیم را به غنیمت برد. کسایی که اسیر شیطان بودن، در اسارت گناه بودن، به اسارت و آزادی عیسی رسیدن و قبل از اینکه توی جنگ‌های روحانی پیروز بشیم، این پیروزی برای ما تو دعا به دست میاد.

      میخوام تشویقتون کنم به دعا کردن و تسلیم شدن به خواسته خداوند و امیدوار بودن به آینده چون اون همیشه بهترین را برای در نظر میگیره چنانکه تا امروز ممکنه به این نتیجه رسیده باشیم.

      • 72 Episode
      • Mark 14:43-52  |  Book of Mark 14 : 43-52

      نص:

      بنظر میاد همان موقع که عیسی داشته با شاگردا صحبت میکرده، سر و کله افراد برای دستگیریش پیدا میشه که احتمالاً از ۳ گروه مختلف بودن، نگهبانان معبد و سربازان رومی و رهبران مذهبی.

      اینو از اینجا میدانیم که لوقا از رهبران مذهبی اسم میبره که همراه نگهبانان اومدن و نگهبان‌های معبد، شمشیر نداشتن بلکه چیزی شبیه به باتوم داشتن و سربازان رومی‌ بودن که با خودشان شمشیر حمل میکردن که یوحنا از اونا اسم میبره.

      از مدت‌ها قبل، عده‌ای از سنهدرین سعی میکردن که بهانه‌ای واسه دستگیری عیسی پیدا کنند و الان که جمعیت میلیونی وارد شهر شده، بهترین موقعیت بود که کاری کنن که عیسی توسط رومی‌ها دستگیر و محاکمه بشه چرا که این شلوغی، برای روم خطرناک و امنیتی بود چرا که کوچکترین جرقه تو اورشلیم، ممکن بود شورشی شروع شه که سرکوب کردنش کار به راحتی ممکن نبود. پس مجاب کردن رومی‌ها برای دستگیری عیسی به اتهام سیاسی خیلی راحت‌تر بود تا خودشان بخوان اقدام کنن.

      از طرفی آزادی و قدرت سنهدرین تو حکومت‌های مختلف، کم یا زیاد میشد ولی تو زمان عیسی، قدرت محدودی داشت ‌که اجازه نداشتند خودشان حکم مرگ کسی را صادر و اجرا کنند و از طرفی هم میترسیدن با خشم مردم روبرو شن چون همون یک‌شنبه که گذشته بود، عیسی به همراه عده زیادی از استقبال‌کننده‌هاش وارد اورشلیم میشه و بخاطر همین، دست به دامن رومی‌ها میشن و این باعث میشد که کشتن عیسی توسط رومی‌ها، سنهدرین رو دور از این ننگ نگه داره.

      اما در مورد کشته شدن استیفان، شرایط فرق کرده بود، یهودیان افراطی، به اون حمله کردن و سنگسار شد.

      ولی برگردیم به دستگیری عیسی، ۲ نکته تو این آیات برای من بیشتر جالب بود.

      اولیش اینه که عیسی به حدی شبیه شاگردا بوده که واسه شناختنش نیاز بود کسی اون را نشان بده.

      وقتی به چیزی که دنیا داره بهمون نشان میده نگاه میکنیم که با لباس و ماشین و … میتونیم سطح و لولمون رو به بقیه مردم یا زیر دستامون نشان بدیم و مقایسه‌اش میکنیم با عیسی، خدایی رو میبینیم که به حدی خودش را کوچک و فروتن کرده که نمیشه فرقش رو با مردم عادی یا شاگرداش تشخیص داد.

      این دقیقاً بر خلاف چیزیه که دنیا میخواد یادمون بده که نشان بده کی هستی، چقدر مهمی، چقدر با استعدادی یا موقعیتت چیه، در صورتی که این چیزها هیچ‌وقت واسه عیسی اولویت نبود و به شاگردا هم یاد داد که میخوای بزرگ بشی، باید خادم همه بشی.

      تو تجارت و بیزینس، شیک بودن فرق داره ولی کسی که به مسیح ایمان داره، تو همون موفقیت‌ها و جایگاه، با رفتارش نشان میده که الگو و نمونه‌اش کی و چی هست.

      امیدوارم از حرفام اینطور برداشت نشه که مخالف ثروت و زندگی مرفه هستم، اصلاً، بلکه میخوام بگم تو هر سطحی که هستیم، مهم اینه که فکرمون به آسمانه یا به دنیا؟

      دومین چیز، حمله پطرس و زخمی کردن اون مرده که عیسی شفا میده‌اش.

      تمام عهد جدید را نگاه کنید، جایی برای نشان دادن خشونت نمی‌بینیم و هیچ جا نمی‌تونیم پیدا کنیم که ما را تشویق کنه، که اجازه داشته باشیم عصبانی باشیم و بخوایم خشونت از خودمون نشان بدیم بلکه برعکس، ما را تشویق میکنه تا از حقمون بگذریم و حتی کسی که دشمنی میکنه بهمون را دوست داشته باشیم.

      باز هم دنیا داره تلاش میکنه که بخشش و گذشتن از حق رو یک ضعف نشان بده، در صورتی که برای بخشش، شخص باید قویتر باشه وگرنه هر کسی میتونه دنبال انتقام باشه یا اینکه خشمش را یه جوری نشان بده.

      انجیل نمیگه که اجازه بدیم از ما سوءاستفاده بشه یا جلوی کارهای غیر انسانی صرفاً سکوت کنیم تا هر کس یا هر حکومتی هر طوری که خواست عمل کنه، بلکه اینه که با حکمت رفتار کنیم و سعی کنیم تا جایی که ممکنه، ‌طبق قانون عمل کنیم مگر وقتی که بخواهند در برابر ایمان ما بایسته.

      هر چند پطرس برای دفاع از عیسی دست به شمشیر میشه و بنظر حاضره برای عیسی جان خودش را هم بده، ولی این چیزی نبود که عیسی ازش خواسته بود.

      خشم ما، چه از روی غیرت باشه و چه برای دفاع از کسی که بهش ظلم شده، نمیتونه اراده خدا رو نشان بده یا به اجرا در بیاره و با خشم خدا که از روی عدالته، فرق داره.

      شاید اگه عیسی اون مرد رو شفا نمیداد، ممکن بود فکر کنیم این خواست عیساست که بعضی وقتا خشونت نشان بدیم یا کسی رو گوشمالی بدیم، ولی با شفا دادن اون مرد و حرفش به پطرس، عمل خشونت آمیز رو محکوم میکنه.

      این ۲ موضوعی که ازش میخواستم صحبت کنم و میدانم که حرف زدن ازش، هزار بار راحت‌تر از انجام دادنشه ولی با داشتن یک زندگی که تو رابطه با عیسی هست، این خصوصیت‌ها یواش یواش خودش رو تو زندگیمون نشان میدن که دیرتر عصبانی میشیم یا بیشتر صبور و فروتن میشیم.

      در آخر برای خودم و شما این نوع محبت، فروتنی و ثمره‌های روح القدس را میطلبم.

      روزتون خوش باشه در پناه عیسی.

      • 73 Episode
      • Mark 14: 53-65  |  Book of Mark 14 : 53-65

      نص:

      قسمت قبل با دستگیری عیسی تمام کردیم و امروز به محاکمه عیسی میرسیم.

      انجیل یوحنا اطلاعات بیشتری از دستگیری و بازجویی عیسی بهمون میده چرا که یوحنا بخاطر آشنایی با کاهن اعظم، وارد صحن خانه کاهن اعظم میشه و پطرس را وارد محوطه خانه میکنه.

      میشه گفت زمان عیسی ۲ کاهن اعظم وجود داشت، یکی توسط روم منصوب شده بود و یکی دیگه توسط مردم به رسمیت شناخته میشد. قیافا کسی بود که توسط روم منصوب شد و حَنّا پدر زن قیافا، کاهن اعظمی بود که مردم آن را به رسمیت می‌شناختند.

      تو یوحنا ۱۸: ۱۳ میخونیم که اول عیسی را پیش حنا میارن و بعد به خانه قیافا میبرند و این چیزی که اینجا میخونیم، بازجویی هستش که پیش قیافا انجام میشه و بعد از آن، عیسی را پیش پیلاتس میفرسته.

      دادگاه تو خانه قیافا با قضاوت اون برگذار میشه و اونا از قبل تصمیم خودشون رو گرفتن و فقط دنبال راهی میگردن که بتونن قتل عیسی را با مجوز قانونی انجام بدن تا برای خودشان بدنامی به بار نیاره و اگه یادتون باشه، قیافا پیشنهاد داده بود که عیسی، بهتره برای مصلحت سیاسی قوم اسرائیل کشته بشه.

      قوانین زیادی برای داشتن یه محاکمه عادلانه واسه سنهدرین وضع شده بودن که باید آنها را رعایت میکردن مثل بی‌طرفی شورا، ممنوعیت دادگاه تو شب یا علنی بودن دادگاه در صحن معبد و این قوانین رو میشه توی میشنا و تلمود خوند و توی دادگاهی عیسی، ۲۲ تا از این قوانین شکسته شدن و از چیزی که تو انجیل‌ها میتونیم بخونیم، مشخصه که گروهی از سنهدرین، از قبل تصمیم گرفته بودن به هر قیمتی عیسی را از سر راه بردارن.

      خیانت یهودا این فرصت رو وجود آورد تا قبل از اینکه بتونن خوب برنامه‌ریزی‌ کنن، به عیسی دست پیدا کنن و آنها خیلی عجولانه دست به این کار زدن و حتی نتونستن ۲ یا ۳ شاهد به ضد عیسی پیدا کنن تا شهادت‌هاشون یکی باشه.

      دادگاهی تو شب، بی‌طرف نبودن دادگاه و کارهای غیرقانونی دیگه‌ای که شورا انجام داده بود، همه باعث شد عیسی در برابر این همه قانون شکنی و ظلم، سکوت کنه و این همون چیزیه که اشعیا تو فصل ۵۳ گفته بود که با ظلم داوری و محکوم میشه و دهان خودش را باز نمیکنه و مثل بره‌ای که به قربانگاه برده میشه.

      تو دادگاه هیچ خلافی از عیسی سر نزد و وقتی میدانست که رای او از پیش صادر شده، هیچ صحبتی نکرد و زمانی صحبت کرد که اون به اسم خدا قسم داده میشه که صحبت کنه و این موقع است که قانون میگه باید صحبت کنه.

      قوانینی که برای دادگاه عالی یهود وضع شده بود، تعدادی‌اش شریعت خدا بود که زیر پا گذاشته شدن و قوانین دیگه‌ای که شکسته میشن، قوانینی بود که خودشان وضع کرده بودن و کوچکترین اهمیتی هم بهش ندادن مثلاً اگه متهم را کتک میزدن، باید جریمه میشدند و یا اگه رای مشخص بود، باید روز بعد، رای اعلام میشد و ۳ روز بعد اگر اعدام بود، اجرا میشد و اینها همه نشان از این داره که افراد قلبشون را سخت کرده بودن و مصمم بودن تا عیسی را از بین ببرن.

      اگه به پیشدانی و اراده خدا نگاه کنیم، به اینکه او برای قربانی شدن گناهای ما به زمین آمد و سوال کنیم که آیا خدا قلب این افراد رو سخت کرد که اینطور رفتار کنن یا خودشان خواستن، فکر میکنم بیشتر این افراد بودن که قلب‌های خودشان سخت کرده بودن تا عیسی را از بین ببرن.

      گاهی منطق، وسوسه‌ یا فکر و خیالاتمون رو اگه بخوایم خیلی بهشون بها بدیم و جلوشون را نگیریم، هوس و خواسته‌هامون، ما را به راهی میتونن بکشونن که چیزی نتونه جلومون را بگیره.

      اگه جلوی فکر و خواسته‌های جسمی‌مون گاهی نایستیم، شاید مانع شن که صدای خدا رو بشنویم و حتی ممکنه بعد از مدتی کارایی ازمون سر بزنه که شاید هیچوقت فکر نمیکردیم روزی انجامشون بدیم.

      شناختن صدای خدا از صدای خودمون یا شیطان، وقتی که فکرهای مختلف بهمون هجوم میارن، گاهی سخت میشه و خواندن و شناختن کتاب مقدس و ماندن نزد خدائه که میتونه ما را با این صدا آشنا کنه.

      عیسی طبق خواست و اراده پدر، روی زمین اومد تا این درد و رنج رو تحمل کنه و و نبوت‌های کتاب مقدس به تحقق رسید و وقتی که اون بازداشت شد، بازجویی شد و در نهایت مصلوب شد و قیام کرد، ما میخوایم که اراده خدا هم تو زندگی ما انجام بشه نه خواسته‌های خودمون.

      بیاید تسلیم اون بشیم تا آ چیزی که اراده کرده تو زندگی هامون، پیاده بشه که ما برای اون زندگی کنیم نه برای خواسته‌هایی که سالها توش زندگی کردیم که همه اش عبث بود.

      • 74 Episode
      • Mark 14:66-72  |  Book of Mark 14 : 66-72

      نص:

      هفته گذشته به اینجا رسیده بودیم که عیسی، ۲ دادگاه ناعادلانه را پشت سر میزاره و آیاتی که چند لحظه پیش خواندم، اتفاقاتی هستش که بیرون از خانه قیافا، میفته وقتی که پطرس از خنکی بهار، کنار آتش نشسته.

      این داستان تو همه اناجیل اومده و بدون شک این یکی از دردناک‌ترین خاطرات پطرس تو زندگیش بوده که هیچوقت نمیتونسته فراموشش کنه.

      ولی چطور شد پطرس که برای عیسی اینقدر غیرت داشت که حاضر شد واسه دفاع از عیسی دست به شمشیر بشه، عیسی را انکار کرد؟

      بزارید امروز به ۴ نکته اشاره کنم و میخوام زود ازشون بگذرم چون بخش دوم که به زندگی خودمان میتونه مربوط بشه، برای من یا ممکنه شما اهمیت زیادی روزی پیدا کنه.

      اول از همه چیز، پطرس به خودش اعتماد کرد نه به خدا. اعتماد به نفس چیز خوبی میتونه باشه ولی نه همیشه. ۱قرنتیان ۱۰: ۱۲ میگه: هر کس گمان میکند استوار است، مواظب باشد که سقوط نکند.

      دومین دلیل، ضعیف بودن جسم و روحش بود. قبل از دستگیری عیسی، وقتی بود که پطرس باید تو دعا میبود ولی خوابیده بود.ممکنه زمانی که باید تو دعا باشیم، مشغول کار دیگه‌ای باشیم و این برای زمانی که ممکنه آزمایش‌های ما سر برسه، خطرناکه.

      سومین دلیل اینه که اون داشت خودش را با آتش دشمن گرم میکرد و شبیه بقیه شده بود. وقتی که دنبال آرامش یا گرما آتش دشمن بریم، خودمون رو تو خطر واقعی قرار میدیم. گاهاً ممکنه کار خاصی نداشته باشیم یا چیزی ما را تهدید نکرده باشه و ما خودمون را با آتشی که دشمن درست کرده، مشغول کنیم بخاطر کمی هیجان یا لذت و اون موقعیه که داریم به سمت شکست میریم.

      و دلیل آخر، این بود که پطرس عیسی را از دور دنبال میکرد نه از نزدیک. ما باید نزدیک عیسی باشیم و با اون راه بریم و با اون یکی باشیم. ما نمیتونیم بدون داشتن رابطه شخصی با خداوند، فقط یک مسیحی از راه دور باشیم.

      شاید اشتباه پطرس، بتونه ما رو کمک کنه که ازش درسی بگیریم.

      اتفاقی که اینجا برای پطرس میفته، بعداً یهودی‌ها، از همین روش برای برگرداندن مسیحیان یهودی‌نژاد به یهودیت استفاده کردن و چندین سال بعد، وقتی مسیحیت تو روم و همه جا فراگیر میشه، روم هم از همین روش استفاده کرد تا افراد را به پرستش امپراتور، بت‌ها یا مذاهب دیگه برگردانه تا مبادا ایمان آوردن به عیسی، باعث شه امپراتوری روم ضعیف بشه و اتحادش را از دست بده.

      جالبه بعد از انقلاب ۵۷، رفتار حکومت ایران تا امروز با مسیحیان همین بوده و همیشه سعی کرده با تطمیع افراد یا با فشار و تهدید و تعهد، افراد را به باور سابقشون برگردانه و که گاها هم موفق بودن.

      این شاید یکی از جدیترین چالشی باشه که ایماندار ممکنه روزی باهاش روبرو شن که ترس یا فشارها به حدی برسه که شخص وسوسه بشه که ایمانش به عیسی را انکار کنه و این فشارها برای انکار کردن عیسی، چیزی نیست که فقط تو کشورهای ما اتفاق بیفته بلکه به روش‌های دیگه‌ای تو جاهای دیگه هم تو جریانه.

      این استراتژی شیطانه که سعی کنه مسیحیان، بخاطر فشارها یا ترس، مجبور به انکار عیسی کنه.

      من افرادی را ملاقات کردم که بخاطر زندان یا شکنجه‌هایی که شده بودن، همچین تجربه‌ای داشتن و حتی با گذشت چندین سال، نتونسته بودن با این احساس گناه کنار بیان. افرادی را دیدم که واقعا مریض شدن یا در نهایت کارشون به جاهای خوبی کشیده نشد.

      جاهایی ار عهد جدید را مثل متی ۱۰: ۳۳ یا ۲ تیموتائوس ۲: ۱۳ را میخوندن و فکر میکردن که امید دیگه‌ای براشون نیست، در صورتی که وقتی به زندگی پطرس بعد از شکستش نگاه میکنیم، می‌بینیم که عیسی اونو بکار میگیره تا با وجود ضعف‌هاش، باعث تقویت دیگران ایمانداران بشه یا حتی اونا رو پرورش بده.

      فیض مسیح، واسه ایمانداران وجود داره و تا روزی که نفس میکشیم، میتونیم از رحمت و فیض اون برخوردار باشیم.

      پس اگه کسی را میشناسیم که ممکنه عیسی را انکار کرده باشه یا این درد آزارش میده یا ممکنه کلیسا یا ایماندارها طردش کرده‌ان، سعی کنید تشویقش کنید که ناامید نشه و ادامه بده. تو قرن اول میلادی، مسیحیان زیادی بودن که بخاطر جفاهای وحشتناک رومیان، عیسی را انکار کرده بودن و حتی به اسمش کفر گفته بودن. در آن زمان هم خیلی از ایمانداران یا کلیساها آنها را تنها گذاشتن و عده‌ کمی بودن که برای حمایت از آنها بلند شدن.

      اگر شما همچین کسی را میشناسید، قدم جلو بزارید و اونو بلند کنید چرا که این محبت مسیحه که ما را خوانده برای همدیگه را استوار کنیم تا به جلال مسیح برسیم.

      اگر کسی عیسی را انکار کرده، این مشکل عیسی هستش نه مشکل ما و عیسی هستش که تصمیم میگیره اون وارد ملکوت بشه یا نه و ما این اجازه را نداریم که قضاوتش کنیم بلکه کاری جز محبت کردن بهش کنیم.

      خداوند شما را برکت بده و با شادی خودش زندگی تان را پر کنه.

      • 75 Episode
      • Mark 15:1-15  |  Book of Mark 15 : 1-15

      نص:

      آیاتی که خواندیم، بعد از محاکمه عیسی جلوی تعدادی از سنهدرین هستش که تا اون لحظه صبر کرده بودن که روز و روال کاری رومیان شروع شه تا برای کشته شدن، اونو دست رومیان بسپرن.

      اینجا با خلاصه‌ای از اتفاقاتی که برای عیسی میفته، روبرو میشیم که مرقس ازشون حرفی به میان نمیاره ولی در واقع، بین ملاقات اول عیسی با پیلاطس تا محکوم شدنش به صلیب، ملاقات با هیرودیس هم اتفاق میفته که عیسی ۳ بار در برابر رومی‌ها قرار میگیره.

      پیلاطس به این نتیجه رسیده بود که بخاطر حسادت رهبران، عیسی آنجاست و حتی همسر‌ش هم بهش هشدار داده که این مرد بی‌گناهه و در نهایت، بخاطر راضی کردن یهودیان، دستور مصلوب شدنش را میده.

      اتهاماتی که رهبران یهودی‌ها، جلوی رومی‌ها به عیسی میزنن، به این خاطره که رومی‌ها دلیل قانع کننده‌ای برای کشتن عیسی داشته باشن چون غیر ممکن بود دادگاه روم، کسی را بخاطر توهین به مذهب یهودی اعدام کنه. بخاطر همین اونو متهم میکنن که اون ادعای پادشاهی میکنه و میگه به قیصر مالیات پرداخت نشه و اتهامات اونو نسبت به روم، سیاسی میکنن تا اونو شورشی معرفی کنن.

      اعدام تو تورات بخاطر بعضی گناهان وجود داشت اما به صلیب کشیدن، چیزی نبود که در شریعت وجود داشته باشه چرا که صلیب، بیشتر یک اعدام توام با شکنجه محسوب میشد که ممکن بود شخص، حتی تا چند روز روی صلیب رنج بکشه و این روش اعدام رومی بود که برای مجرمین خطرناک اجرا میشد.

      یهودیان بخاطر تحریک رهبران مذهبی و تعصبی که داشتن، بدون در نظر گرفتن شریعت، درخواست کشته شدن عیسی روی صلیب رو میدن و این نشان میده که تعصب، بدون داشتن اطلاعات درست، چقدر ممکنه خطرناک باشه حتی برای ما تو امروز.

      باراباس، کسی بود که بخاطر یک قیام مسلحانه، دستگیر شده بود و موجب قتل کسی شده بود و یهودیان، این شخص را به عنوان یک قهرمان میدیدن که برای آزاد کردن قوم اسرائیل اقدام کرده اما عیسی، کسی بود که بنظر منفعل بود پس برای اونها باراباس، بیشتر یک قهرمان بود تا عیسی و نجات دادن جان اون بیشتر می‌ارزید تا عیسی چونکه عیسی محکوم به کفر گویی شده بود نه اینکه به ضد روم قیام کرده باشه.

      تو این محاکمه تا به صلیب کشیده شدن عیسی، چند اتفاق عجیب میفته. عیسی که کتاب مقدس اونو کاهن اعظم میخوانه، در برابر کاهن اعظم انسانی قرار میگیره و رد میشه. جلوی پیلاطس که یک والی، فرماندار و پادشاه زمینی بوده و پادشاه آسمانی، رد میشه و در نهایت، باراباس که معنی اسمش میشه، فرزند پدر ، توسط مردم انتخاب میشه و فرزند خدا، به صلیب برای مرگ سپرده میشه. اینا تناقضات بزرگی هستش که اتفاق می‌افتند.

      وقتی سنهدرین از عیسی سوال کرد که آیا اون پسر خدا هست، او پاسخ داد که هست و روزی همه در برابر تخت داوری اون خواهند ایستاد و بار دیگه، پیلاطس میپرسه که آیا تو پادشاه یهود هستی و پاسخ عیسی، اینه که پادشاهی من از این دنیا نیست و بعد، پیلاطس از یهودیان سوالی میکنه که به هر یک از ما هم مربوط میشه که این پادشاه یهودیان برای ما کی هست و میخوایم باهاش چیکار کنیم؟

      این یک سوال مستقیم از هر کسیه درباره عیسی که چه تصمیمی میگیره چون نمیشه نسبت بهش بی‌طرف بود. یا عیسی رو باید پذیرفت یا رد کرد، یا اعتراف کرد یا انکار کرد و همانطوری که پیلاطس از مردم خواست که خودشان تصمیم بگیرن، ما هم باید خودمان تصمیم بگیریم نه کس دیگه‌ای چه جامعه یا مردم، چه  خانواده و همسر و فرزند، چون این تصمیم دقیقاً آینده ما را هدف میگیره.

      و میخوام این قسمت را با این سوال تمام کنم و امیدوارم که جواب این سوال را به خودتان بدید که عیسی برای من کیه و رفتار من در مقابل اون چیه؟

      اگه عیسی، پادشاه من نیست، کی پادشاه دل‌ منه و نتیجه‌ این پادشاهی تا امروز تو زندگی من چی بوده یا چی قراره باشه؟ و اگر عیسی پادشاه منه، آیا بهش اجازه میدم که به زندگی و خانه و کار و خانواده من سلطنت کنه یا نه؟

      • 76 Episode
      • Mark 15:16-32  |  Book of Mark 15 : 16-32

      نص:

      بعد از محکومیت، عیسی به دست سربازها سپرده میشه تا مقدمات اعدام انجام بشه.

      معمولاً سربازان قبل از اعدام، محکوم را شلاق میزدند و شکنجه میکردند و این بخشی از فرایندی بود که برای محکوم اجرا میشد و خیلی وقت‌ها زیر همین شکنجه‌ها افراد کشته میشدند.

      پوشیده شدن عیسی با لباس شاهانه، بخاطر اتهام عیسی بود که اون پادشاه یهوده و بخاطر همینه که لباس ارغوانی تنش میکنن و تاج از خار به سرش میزارن و نی به دستش میدن که عصای سلطنت اون باشه و به این طور داشتن عیسی را قبل از اعدام تحقیر میکردن،‌چیزی که آنها نمیدانستن، این بود که همه این اتفاقات و تحقیر شدن و شکنجه‌ها، چیزی بود که قرن‌ها قبل در مورد مسیح، پادشاه یهود نوشته شده بود.

      تمام شب عیسی بیدار بود و داشت محاکمه میشد و بخاطر شکنجه‌ای که شده بود، حمل کردن چوب اعدام، غیر ممکن بود. بخاطر اینه که سربازان رومی، شمعون را مجبور میکنن تا صلیب عیسی را حمل کنه و شمعون نمیتونست از این دستور سرپیچی کنه چرا که این یک قانون رومی بود که اگر سربازی از یکی از تبعه‌های امپراتوری بخواد که باری را براش حمل کنه، اون موظف هست تا فاصله ۱ مایل اون را به رایگان برای رومیان حمل کنه. این همان قانونی هستش که عیسی تو فصل ۵ متی در موردش صحبت کرده بود که اگر باری به دوشت گذاشتن و خواستن ۱ مایل اون را حمل کنی، تو ۲ مایل حمل کن.

      وقتی رومی‌ها میخواستن کسی را مصلوب کنن، اون رو از مسیر طولانی به محل اعدام میبردن که تمام شهر، متوجه شن و از ترس روم، نخوان اقدامی به ضد روم بکنن چون روم شدیداً و بدون رحم برخورد میکرد.

      شرابی که با مًر مخلوط شده بود، نوشیدنی بود که درست میکردن تا کسی که درد صلیب رو میکشه، از آن بنوشه تا این درد را کمتر تحمل کنه. عیسی حاضر نشد که از این شراب بنوشه تا درد گناه را برای ما و کسایی که بخاطر اسم اون قرار بود مصلوب یا اعدام بشن را بچشه. عیسی بار گناه ما را آگاهانه و کامل به دوش خودش گرفت.

      ولی این پیام چه معنی میتونه واسه ما داشته باشه؟ رنجی که عیسی برای ما تحمل کرد رو نمیشه تصور کرد. اینکه چطور تونست خودش را اینقدر فروتن کنه که ساخته‌های دست، اون را اینقدر تحقیر کنن بعد باری روی شانه‌اش بزارن که حتی نتونه حمل کنه و در نهایت، در اوج شرمساری اونو عریان مصلوب کنن و مردمی که اینقدر محبتشون کرد، بهش بخندن و تحقیرش کنن.

      این حجم فروتنی چیزی نیست که تو ذهن ما به این راحتی باور پذیر باشه. وقتی که درد یا ناراحتی از طرف کسی به ما بیاد، به راحتی نمیتونیم فراموش کنیم ولی عیسی تمام این تحقیر و شرم را تحمل کرد تا ما را پاک کنه و ما را به دست بیاره.

      شاید نشه به راحتی مثل عیسی جلوی کم محبتی‌ها، توهین و تحقیرها ایستاد ولی شاید بتوینم روزی مثل شمعون، برای برداشتن بارهای دیگران تلاش کنیم. شمعون هم برای حمل صلیب، کاری تحقیر آمیز انجام داد. اون هم باید بخاطر ظلم رومی‌ها این بار را به دوش میگرفت و شاید ما هم اگه اطرافمون رو ببینیم، افرادی را ببینیم که زیر بارهای زندگی یا گناه یا ضعف‌های دیگه خم شدن.

      هرچند اینکار ما قابل مقایسه با کار عیسی نیست، ولی باید از یک جا شروع کنیم تا یاد بگیریم قدم‌هامون را جای پای عیسی بزاریم، صلیب اونو به دوش بگیریم و پشت اون راه بیفتیم.

      • 77 Episode
      • Mark 15:33-41  |  Book of Mark 15 : 33-41

      نص:

      اگه به مصلوب شدن عیسی تو اناجیل دیگه هم نگاه کنیم، ۳ اتفاق ظاهراً طبیعی رو میبینیم که در واقع توجیح علمی نمیتونن داشته باشن.

      اولیش در مورد تاریکی شدن زمینه و اگه شما هم شاهد کسوف یا خورشید گرفتگی تا حالا بودید، میدانید که خیلی سریع تمام میشه و با یه سرچ ساده تو اینترنت کنیم، میبینیم که بالاترین زمانی که برای خورشید گرفتگی ثبت شده، ۷ دقیقه و ۳۱ ثانیه بود، ولی انجیل میگه که از ساعت ۱۲ تا ۳ بعد از ظهر، آسمان تاریک میشه پس این یک کسوف یا تاریکی عادی نبود. همینطور خورشید گرفتگی از لحاظ علمی، تو روز عید فصح ممکن نیست اتفاق بیفته.

      این برای خیلی‌ها از یهودیان نشانه بود چرا که تاریک شدن زمین، نماد داوری خدا بوده.

      اینو میتونیم تو کتاب عاموس ۵: ۱۸ـ۲۰ و صفنیا ۱: ۱۵ ببینیم ولی مهمتر از آنها، تاریکی بلای نهمی که مصری‌ها دچارش میشن. قبل از خارج شدن از مصر، داوری خدا اینبار با تاریکی به مصری‌ها میاد ولی یهودیان تو روشنایی بودن و این اتفاق دقیقا قبل از مرگ نخست‌زاده‌های مصری اتفاق میفته و این بار این تاریکی، دقیقاً قبل از مرگ و داوری بر عیسی اتفاق میفته.

      این تاریکی ۳ ساعت طول کشید و بجز نویسنده‌های مسیحی، نویسنده‌های غیر مسیحی هم از یک تاریکی بزرگ نوشتن که تو مصر، یونان یا کشورهای دیگه اتفاق افتاد که از ظهر شروع شد و چند ساعت طول کشید به حدی که حتی ستاره‌ها را در روز میشد دید.

      دومین اتفاق که شاید تنها اتفاقی باشه که بشه طبیعی اسم گذاشت، زلزله است که با مرگ عیسی اتفاق میفته

      متی از باز شدن قبرهایی صحبت میکنه تعدادی از مقدسین زنده میشن. حتی مینویسه موقع نوشتن انجیل، تعدادی از کسایی شاهد این اتفاق بودن،زنده هستن.

      در نهایت، اتفاق سوم، پاره شدن پرده هیکل است.

      این پرده، حدوداً ۱۸ متر طول داشت و ۹ متر عرض و  ۱۰ سانتی متر ضخامت داشت که روی آن طرح کروبیان بود که قدس رو از قدس ‌الاقداس جدا میکرد.

      کتاب پیدایش میگه وقتی که آدم و حوا از باغ عدن اخراج میشن به سمت شرق فرستاده میشن و درخت حیات در غرب آنها قرار داشت که دو کروبی با شمشیر از درخت حیات محافظت میکردن تا انسان‌ها از میوه درخت حیات نخورن. این به معنی این بود که دسترسی به اون مکان مقدس علنا غیر ممکنه.

      خدا، همین نمونه را به موسی نشان میده که خیمه عبادت را اینطوری از غرب به شرق بسازه و بعدا از همین الگو استفاده میشه واسه ساختن معبد.

      قدس از قدس الاقداس جدا شده بود با پرده‌ای که ۲ فرشته‌ای روی اون کشیده شده که نشاندهنده اینه که رفتن به مکان مقدس غیرممکنه و نزدیک شدن و رد شدن بهش، مرگ و داوری را همراهش داره.

      وقتی این پرده پاره میشه، به معنی اینه خداوند، با انسان‌ رابطه‌اش را احیا کرد بدون اینکه حجاب یا مانعی دیگه وجود داشته باشه. مرقس میگه که پرده از بالا به پایین پاره میشه، یعنی کاری که خداوند عاملش بود نه انسان و این پارگی بخاطر چیزی مثل پوسیدگی نبود بلکه منحصرا کار خدا.

      عیسی با مرگش، راه ورود به مقدس ترین مکان باز کرد.

      عبرانیان ۱۰: ۱۹ و ۲۰ میگه

      پس ای برادران، ما به وسیلهٔ خون عیسی مسیح اجازه یافته‌ایم که با شهامت از راه تازه و زنده‌ای که مسیح از میان پرده به روی ما باز کرده است، یعنی به وسیله بدن خود، به مقدّس‌ترین مکان وارد شویم.

      این آزادی برای ما به قیمت زیادی پرداخت شده. بخاطر کار عیسی، ما نجات را به دست آوردیم، آزادی رو، آرامش، پاکی، رابطه صمیمی با خدا و خیلی چیزهای دیگه، پس بزارید دعوتتان کنم که به زندگی هامون نگاه دقیق‌تری کنیم که آیا چیزهایی هستن که نزارن در حضور خدا باشیم یا بمونیم؟ آیا چیزی هست که نیاز باشه اعترافش کنیم یا ترکش کنیم؟

      • 78 Episode
      • Mark 15:42-47  |  Book of Mark 15 : 42-47

      نص:

      برکت خداوند با شما باشه و خوشحالم برای این فرصت که میتونم با این برنامه، مهمون شما باشم. برنامه آخر از فصل ۱۵ مرقس است که عیسی به روی صلیب مصلوب شد و در قبر یوسف قرار داده میشه.

      همونطوری که متن گفته، یوسف، مردی که از شورای سنهدرین بوده که به احتمال قوی، در شبی که عیسی در برابر شورا دادگاهی میشه، غائب بوده و کسی فکر نمیکنه که اون هم موافق مصلوب شدن عیسی بوده باشه و بدون شک، شاهد قانون شکنی‌های مختلف سنهدرین درباره این رابی‌ یهودی بود.

      چیزی که تو این متن برای من جالب بوده اینه که چطور، کسی که سمت بالایی تو سنهدرین داره، حاضر شد جلوی این رفتار اشتباه و غلط، بایسته و حتی بخواد در برابر این رفتار، کاری رو کنه که نشان میده با رفتار شورا، مخالف بوده به حدی که قبری که بدون شک خیلی گران بوده و واسه خودش ساخته شده بود را به کسی بده که شورا و بزرگترین افراد یهود، اون را به عنوان کفرگو کشتن.

      فکر نمیکنم که شورا یا قیافا از این کار یوسف خیلی خوشحال بوده باشن بلکه بدون شک خیلی عصبانی بودن و ممکنه انتقادهای زیادی هم ازش شده و این کار یوسف، شهامت بزرگی میخواست و شاید ندانسته، حتی باعث شد که نبوت اشعیا نبی، بواسطه اون به تحقق برسه.

      و وقتی به کتاب مقدس نگاه میکنیم، افرادی مثل اون بارها دیده شدن مثل موسی که عبرانیان در موردش میگه که ننگ و خاری به‌ خاطر مسیح را ثروتی عظیم‌تر از گنجهای مصر دانست، زیرا او به پاداش عالم آینده چشم دوخته بود. و تحمّل سختی‌ها با اقوام خدا را به لذّتهای زودگذر گناه ترجیح دهد.

      بدون شک، ایستادن سمت حقیقت، بهایی داره که ممکنه همه کس حاضر نباشه قیمتش را بپردازه یا بخاطر ترس یا بخاطر شرایط و جایگاه یا اینکه بنظرش حکیمانه و تصمیم درستی نباشه ولی از طرفی هم میتونه کمک یا تشویق باشه که برای افرادی که ترسیدن یا مردد هستن و شک دارن تا تصمیم درست را بگیرن.

      اگه به نوشته‌ها یا زندگی‌نامه افرادی که حاضر نشدن با گناه و سرکشی‌های جامعه سازش کنن یا با اون کنار بیان، نگاه کنیم مثل لوتر، بونهوفر، هایک یا افرادی که هنوز هم زنده هستن و بین ما هستن یا کشیش‌ها یا مسیحیا یا اعضای عادی کلیسا که حاضر شدن بخاطر دفاع از حقیقت، از زندگی یا مال و اموال یا جایگاهشان هزینه کنن تا حقیقت خدا را با دروغ تبدیل نکنن.

      شاید حقیقت رو بشه پنهان کرد یا صحبت ازش خطرناک باشه، ولی نمیشه تا ابد اونو پنهان کرد همانطوری که مرگ عیسی، پنهان نماند. روزی حقیقت شناخته میشه و پرده‌ها کنار میرن.

      من قصد دارم شما را تشویق کنم که برای حقیقت بایستید و آماده باشد که برای اون حتی بها بپردازید، ولی نه بدون حکمت یا حرکت نسنجیده و غیرتی که ناگهانی و بدون در نظر گرفتن مصلحت باشه.

      انجیل میگه حق را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد و این وعده خداست که اون وفاداره و حتی اگه در سختی‌ها قرار بگیریم بخاطر اون، هیچوقت ما را ترک نمیکنه.

      • 79 Episode
      • Mark 16:1-13  |  Book of Mark 16 : 1-13

      نص:

      همونطوری که چند لحظه پیش شنیدید، فصل ۱۶ در مورد قیام عیساست. اتفاقی که بارها کتاب مقدس ازش پیشگویی کرده بود ولی مثل یک پازل، برای کسی روشن نبود که نجات دهنده، قراره چه چیزهایی را تحمل کنه.

      هر چند افرادی مثل شمعون پیر یا حنا نبیه، در مورد رنج‌های عیسی، تو زمان زندگی‌اش نبوت کرده بودن ولی شاید این موضوع حتی برای آنها هم پوشیده باقی میموند چرا که بخاطر گناه، نه تنها نمیشه شناخت درستی از خدا داشت بلکه ممکن تصورات اشتباهی هم در موردش داشت باشیم و این فقط مشکل ما به عنوان مردم عادی نیست، بلکه حتی کسائی که کتاب‌مقدس را هم میخوندن، میتونن درک نادرستی نسبت به خدا و کار اون داشته باشن.

      مثلاً وقتی عیسی به فیلیپس میگه کسی‌ که من رو دید، پدر را دیده است، نشان میده که عیسی آمده بود تا حقیقت خدا را برای انسان آشکار کنه.

      بیاید به متنمون برگردیم.

      یک‌شنبه شده و زن‌هایی برای تدهین بدن عیسی به سمت قبر راه افتادن بدون اینکه بدانن که عیسی، زنده شده و تو تمام مسیر، به این فکرن که این سنگ چند تنی را کی قراره تکان بده.

      سنگی که مهر و موم شده، حتی اگه کسی هم میخواست اون را تکان بده، اجازه نداشت که بخواهد مهر و موم را بشکنه و سربازهای محافظ هم این اجازه رو نمیدن.

      از یه طرف، رفتن به سمت قبر، نشان میده که اونا ایمان داشتن که میتونن جسد عیسی را ببینن و کارشون را انجام بدن و از طرفی شک و تردیدهاشون درباره جابجایی سنگ، نشانه‌ کم اعتمادی‌شون بود.

      این نوع نگرانی‌ها، حتی تو زندگی ما، تبدیل به یه روزمرگی شده میخوایم که کسی باشه که سنگ‌های زندگی ما جابجا کنه و دل سربازا یا قدرت‌ها را نرم کنه که کنار برن و مزاحم زندگی یا خدمت ما نشن در صورتی که خداوند، از قبل خیلی از این سنگ‌ها را تو زندگی ما کنار فرستاده.

      اگه سعی کنیم یسری از نگرانی‌هایی که تو زندگی‌هامون داشتیم رو به یاد بیاریم، حتی خیلی از اون نگرانی‌ها که روزی فکر میکردیم هیچ راهی واسش نیست یا بدون اون دیگه نمیتونیم زندگی کنیم، کجا هستن؟

      تمام شدن و شاید حتی اصلا بیاد نیاریمشون.

      یا موضوع جالب دیگه‌ای که خیلی برای من شیرینه، اینه که جدا از شاگردا، اسم پطرس را میاره. چرا؟

      بخاطر اینه که آخرین باری که از پطرس خبر داشتیم، زمانی بود که عیسی را انکار کرد و بعد به تلخی شروع به گریه کرد.

      اون خیلی سخت شکسته شده بود و امیدش را از دست داده بود و شاید راه برگشتی برای خودش نمیدید.

      این یک تسلی و یک شفا برای پطرسه وقتی عیسی قیام کرده، اون را به اسم میخونه و میخواد که ملاقاتش کنه. این حتی یک تسلی برای کسایی میتونه باشه که بخاطر ترس یا جفاها ممکنه که عیسی را انکار کرده باشن ولی عیسی فراموش نمیکنه که برای افرادی مثل ما که پر از ترس‌ها و نگرانی ها و ناامیدی‌ها هستیم، اومده.

      این قسمت با شادی تمام میشه چرا که عیسی، از مردگان قیام کرده و زنده شدنش، زمان شادیه نه غم چرا که قبر خالی هست و جنازه‌ای نیست که بخوایم براش گریه کنیم یا عزا بگیریم.

      شادی و خوشی قیام مسیح و برکات اون تو زندگی شما عزیزان باشه و بمانه.

      • 80 Episode
      • Mark 16:14-20  |  Book of Mark 16 : 14-20

      نص:

      این بخش با سرزنش شاگردا بخاطر کم‌ ایمانیشون شروع میشه و مثل انجیل متی، دعوت میشن برای بشارت انجیل به تمام جهان و در آخر، وعده عطایای روح‌القدس بهشون داده میشه.

      دعوت بشارت، همانطوری که اعمال ۱: ۸ گفته، از اورشلیم شروع میشه و بعد شاگردان، انجیل را به ملت‌های مختلف بشارت میدن که مفصل تو کتاب اعمال رسولان میتونیم مطالعه کنیم.

      تا قبل از عیسی، خداوند قوم اسرائیل را به عنوان قوم مخصوص خودش انتخاب کرده و انبیا مختلف را برای این قوم میفرستاد، اما بعد از عیسی، این مبشرین و انبیا، باید به ملت‌های دیگه میرفتن تا این خبر خوش رو اعلام کنند. این همان وعده‌ای بود که خداوند به ابراهیم داده بود که از تو، تمام قوم‌های جهان برکت میگیرنن.

      این از ابتدا با اسرائیل شروع میشه و بعد تو همه جای دنیا ادامه پیدا میکنه.

      و اگه بخوایم به افرادی که این کار سپرده میشه، نگاه کنیم، شکی نیست که این مسئولیت بزرگی به شاگردایی سپرده میشه که اگه بخوایم با حکمت و تجربه انسانی بخوایم بهش نگاه کنیم، فکر نمیکنم هیچ‌ کدام از ما حاضر باشیم مسئولیت یا کاری رو دست کسائی بسپریم که یک بار خیانت کردن یا بنظر تحصیل کرده و باهوش نمیان.

      هر چند نزدیک ۳ سال با عیسی بودن و چیزهای زیادی یاد گرفتن، ولی بنظر نمیاد که هنوز آماده این کار باشن.

      این بیش از هر چیز دیگه ثابت میکنه که پادشاهی خدا، چیزی نیست که قرار باشه از طریق تکنیک‌ها یا فنون مختلف یا استعداد افراد پیش بره بلکه به قدرت و اراده خدا.

       

      برای فرستادن این افراد، خداوند آنها را با عطایای روح مجهز میکنه چرا که خدمت پادشاهی خدا، خدمت روحانیه که این با دادن عطایا و ثمره‌های روح‌القدس پیش میره و شاگردا، مجوز این خدمت را دارن چون عیسی که اونها را تبدیل میکنه و این قدرت رو بهشون میده.

      عطایای مختلفی هستن که چه تو عهد عتیق در موردش نوشته شده مثل کتاب اشعیا، چه عهد جدید مثل رومیان، قرنتیان، افسسیان و ۱ پطرس میشه نمونه‌های‌شون رو دید.

      عطایا روح رو توی عهد عتیق هم میشه دید که افراد قدرت شفا یا نبوت یا خدمات دیگه را داشتن ولی در مقایسه با عهد جدید، میبینیم که این عطایا خیلی بیشتر و تو سطح وسیع‌تری به کلیسا داده میشه تا خداوند و کلیسا را خدمت کنند.

      نگاه کلیسا به این عطایا امروز متفاوته. عده‌ای اعتقاد دارن این عطایا با رسولان شروع شد و بعد از ۳ قرن متوقف شد همانطوری که پدران کلیسا تا آن زمان در موردش صحبت کردند و گروه دیگه عقیده دارن که این عطایا همچنان در کلیسا فعاله و نشانه‌های آن را هنوز در بین ایمانداران و کلیسا میشه دید.

      صحبت از این موضوع کمی چالش انگیزه چرا که افراد سعی میکنن با مدرک و شواهد این موضوع را ثابت کنن و عده‌ دیگه‌ای با تجربه یا تفسیر آیاتی مشابه آیات پایانی مرقس، که این نشانه‌ها با ایمانداران خواهد بود یا باقی خواهد ماند.

      مدتی قبل با یک کشیش که معتقد بود عطایا بعد از قرون اولیه به اتمام رسیدند صحبت میکردم و خودش از تجربه‌اش تو کشورهایی مثل برزیل صحبت میکرد که بخاطر وجود مذاهب مختلف، مردم زیادی هستن که درگیر روح‌های بد بودن و ارواح زیادی تو کلیساها اخراج میشه مثل چیزی که تو عهد جدید شاهدش هستیم، ولی این عطایا را خیلی کمتر در کشور خودش میدید یا میشنید. یا چیزی که ما تو ایران شاهد هستیم که وقتی درهای کلیساها بسته میشه و خادمین در پنهان باید خدمت کنن، چقدر عطایا و کارهای روح‌القدس بیشتر دیده میشه نسبت به کشورهای دیگه.

      ولی چیزی که خیلی مهمه اینه که هیچ‌وقت نباید از این نشانه‌ها برای نمایش یا جلب توجه استفاده بشه چون در کتاب مقدس این نشانه‌ها رو بخاطر تائید چیزی که رسولان درباره عیسی اعلام میکردند، ذکر میکنه تا صحبت‌هایشان را تائید کند و امروز اگه کسائی مشغول تبلیغ خدمات معجزه هستند، که بیا معجزه ببین! بیا شفا بگیر، از الگوی کتاب مقدس پیروی نمیکنه.

      هدف از عطایا این نبود بلکه تأیید پیام مرگ و قیام عیسی از مردگان بوده و هر وقت معجزات در اولویت باشن، دستور و کار خدا، عوض شده.

      چیزی که در کتاب مقدس میخونیم اینه که خداوند رسولان و ایمانداران را با روح تعمید میده و بعد از مجهز کردنشان، آنها را برای این خدمت می‌فرسته و برای شما و خودم این هدایت و قوت روح را میطلبم و میخوام که خداوند ما را از قبل مجهزتر کنه تا برای اون و پادشاهی اون مفیدتر باشیم.

      در انتها، خوشحال میشییم که نظر شما رو در مورد بررسی انجیل مرقس بدانیم که چطور میتونیم این برنامه‌ها را بهتر و مفیدتر تهیه کنیم تا برای خداوند و آمدن پادشاهی‌اش مفیدتر باشن.

Published: 10/11/2023